الحمدالله که تموومممم شد
ولی ماماهای عزیزم گفتن کورخوندی کو بیا ادرار کن
گفتم ندارممممم گفتن ععع باید بکنی

وای یادم رفت وسط انقباضاتمم دوبار سوند بهم زدن
از ترس همه چیم بند شده بود😂⛔️

بعد یکیشون اومد رو شکمم فشار داد به اون یکی گفت وا چرا نیست
اون یکی ماما گفت یعنی چی که نیست😐

منم این وسط دیگ هول کردم گفتم توروخدا ولم کنین دیگ زاییدم بسه دیگه
گفتن صبر کن بابا
دست کردن داخل و یه مقدار لخته خون کشیدن بیرون بعد از رو شکم محکمممم فشار دادن گفتن اهاا اینجاست
رحمم رفته بود سمت کلیه چپم😐
پشماممممم
رحمم تو‌شکمم راه رفته بود مگه میشه؟!
خلاصه دونفری افتادن رو شکمم و‌رحم رو به سمت و سوی اصلیش هدایت کردن
و باز دست کردن و لخته خون کشیدن بیرون
بعدشم دیدن ادرار نمیکنم سوند زدن باز بهم😒🤦‍♀

بعدشم گفتن اگه دفع نداشته باشی مرخص نمیشی و باز میبریمت اتاق عمل
سعی کن تا فردا دفع داشته باشی
و منی که تا صبح از ترس هر یکساعت با اون دردا میرفتم توالت تا دفع داشته باشم 😭
دیوانم کردن دیگه
تو اون اوج ناله هام میگفتم وای خدا مردم من دیگ طبیعی نمیارم
یه بهیار احمق برگشت گفت ههه فکر کردی اولی طبیعی باشه بعدی رو میزارن سزارین کنی؟!
احمققققققق من عقده ایم کثافت😒

چی میشد بگی باشه عزیزم حالا اروم باش
نمیمردی که

خلاصه که بخیه هامم با کلی مراقبت باز شدن
تا دوماه نتونستم بشینم
پوشک و اروق و همه چی بچه با مامانم بود
تا چهار ماه بخاطر وکیوم عضلاتم اسیب دیده بود خونریزی داشتم
بخیه هامم باز شده بودن
و‌ صدرحمت به سزارین دوستان

۲۱ پاسخ

سزارین عالیهههههه

😐😐😐یاحضرت فیللللللللللللللللللللللل داغونت کردی
کو اونایی ک میگفتن میزایی راحت میشی بعدشششش کووووو کووووو رسما جرش دادن😑😑😑😑😑😑😑😑خدایاااااااااااااااا

اونیم ک اولش طبیعی زاییده پول میده دومیو میتونه سز کنه😌نگران بعدش نباش

منم طبیعی زاییدم و پشیمونم و بشدت سختی کشیدم
معمولا همیشه بخیه های طبیعی باز میمونه و دو سه ماه طول میکشه خوب شدنش
بشدت پشیمونم مثل سگ ، گول به به و چه چه این خانومایی رو خوردم که همیشه فخر میفروشن فردا بلند شدم خودم کارمو کردم .
دیگه از بخیه و جر خوردنشون فخر نمیفروختن نکبتا
تا عمر دارم به همه توصیه میکنم شده طلا بفروشید ، زیر میزی بدید ولی سزارین کنید .

وای ما زایمانمون تقریبا باهم بود.‌من کامل یادمه چی کشیدی. خیلی برات ناراحت بودم همون موقع. من یه زایمان طبیعی کاملا نرمال داشتم و درد غیرقابل وصفیو رو تجربه کردم.‌تجربه تو فراتر از مرگ بود😞

برا من میگفتن زور بزن بچه بیاد ومنی ک حالم داغووون بود وب کل داشتم بیهوش میشدم و زوری نداشتم ک بزنم ماماهمراهم افتاد رو شکمم و چنان فشار میداد و من رسماً دیگه داشتم میمردم خلاصه بچه اومد بیرون
گفتم اخیش تموم شد
گفتن کورخوندی دوباره افتادن روشکمم گفتم مگه تموم نشد گفتن نه هنوز جفت مونده دوباره فشار میدادن😭🤦
خلاصه جفت اومد بیرون دیدم دارن باز فشارم میدن گفتم توروخدا بسه دارم میمیرم گفتن نه باید ضایعات بیاد بیرون دوباره فشارم میدادن
دیگه واقعا مرگ رو ب چشام می‌دیدم ک ماماهمراهم اومد و خرما و آبمیوه می‌ریخت دهنم ک بیهوش نشم
واقعا دیگه مرده بودم رنگ ب رخسار نداشتم
الآنم یادم میاد اشکم درمیاد 🥺😭

ولی خب خداروشکر پسرم سالم بود و اینکه بخیه هام باز نشد و بعد یک ماه کامل خوب شد

من پیش دکتری ک میرفتم سونو ، گفت میخای طبیعی بیاری یا سزارین ، گفتم طبیعی، گفت این ظلمو‌نه در حق خودت کن ن بچت ، کدوم دکتر زو دیدی طبیعی بچع بدنیا بیاره ؟ دکتر سونو مرد بود ‌‌من ازش ممنونم واقعا ک سزارین رو انتخاب کردم

بازم جای شکرش باقیه سالمین هر دوتون
چرت گفته با پول بچه اول دوم سوم هر چندمی هم باشه میتونی سزارین کنی فقط ایراد سزارین اینه بیشتر از ۳تا نمیتونی بیاری 😂تازه اگه دکترت پایه باشه میزنه با دلیل اگه بیمه تکمیلی باشی هزینشو میدن بهت

فقط میتونم بگم از اینکه سزارین شدم خیلی خوشحالم من همیشه فک میکردم طبیعی بهتره واقعا خیلی تجربه ی وحشتناکی داشتی عزیزم گریم گرفت🥲🥲💔

چقدر بیمارستان سینا کادر مزخرفی داره من بنت الهدی بودم سر یه سری چیزا اذیت شدم ولی کادرش بد نبودن

ریحانه جونم ثانیه به ثانیه درد کشیدم دختر تو چطور تحمل کردی البته اینم بگم منم اگه مثل تو بودم منو هم میخواستن به زور طبیعی بیارم چون رحمم باز نمیشد دیگه خودم پا شدم دستگاه ان اس تی رو پرت کردم گفتم من میرم سزارین نمیخوام ولم کنین آخرش سزارین شدم یعنی بازم برگردم عقب سزارین میکنم
❌️(طبیعی یعنی وحشی گری)❌️

کدوم بیمارستان بودی

آخی چقدر سختی تحمل کردی!🥺🥲
از همین چیزا میترسیدم که همون اول گفتم الا و بلا سزارین
ینی پامو تو یه کفش کرده بودم که اگه سزارین نکنین بدنیاش نمیارم😂
و بماند که شوهرمم با طبیعی مخالف بود و میگفت هزینه ها اصلا اهمیت نداره فقط سزارین کن
خیلیم عمل خوبی داشتم خداروشکر

چرا دردم گرف من

چه بیمارستان و پرسنل و دکتر بی فکری داشتی😢

خاک تو سرشون

وای عزیزمممم چی کشیدی 😭

رحمت چرا رفته اون جا واییی خیلی درد داشت؟

چه قدر سختی کشیدی 😢

😭😭😭😭😭😭

😞😞❤️❤️عزیزمممم

وای چه پرسنل بدی داشته بیمارستان

وااااای عزیییزم
چقدر سختی کشیدی🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان نخود مامان نخود ۱۰ ماهگی
💔پارت یازدهم 💔 بعد ی مدت خانواده پسره خواستن بیان خواستگاری فاطمه خواهرشوهرم اومدن پسند نکردن کلی ام گریه زاری کرد تا نمیدونم چیشد ک قبول کردن اومدن بالاخره عقد کردن کلی طلا براش خریدن مراسم گرفتن مامانش ب من میگفت تو خونه باش جمع کن بشور تا ما بریم خرید حتی یبار تعارف نکردن برای خرید چمدون و طلا یا ازمایش خون من برم گفتن بچه اید باید بزرگتر باشه گفتیم باشه نامزدمم دردش خوب نشده بود کلا تا اینکه بردیمش سونو از بیضه دکتر گفت مشکلی نیست و اصلا ضربه نخورده سونو از کلیه انجام داد گفتن سنگ کلیه هست ی مدت مداوم دارو خورد تا ۴۰ روز دید خوب نمیشه اصلا تا با باباش رفته بود شیراز دکتر از صبح ک رفته بود گفت تا غروب میایم خونه منم عصرش رفتم خونشون تا بیاد با مامانم بودم یهو دیدیم مامانش خیلی داره گریه میکنه مامانم گفت چیشده چرا گریه میکنی گفت حالا میگم وقتی سونو انجام داده دکتر بهش گفته یکی از کلیه هاش مادرزادی ۱۴ درصد کار میکنه کوچیکه سایزش نسبت ب سمت راستی خیلی داغون شدیم بعد کلی گریه زاری دیگ مامانم گفت اشکالی نداره خیلیا هستن ی کلیه دارن یا اصلا اهدا کردن خداروشکر ک دیالیزی نیست و ..حالا کار کنه همون ۱۴ درصد باشه تا اومدن و کلی دلداریش دادم گفتم درست میشه ی مدتم باز تحمل کرد دردش کم تر شده بود دارو میخورد ولی قطع نشده بود ک دردی نباشه باز گفت باید برم سونو انجام بدم و برم پیش همون دکتر شیراز منم اول دبیرستان بودم تا ساعت دو میرفتم مدرسه نمیتونستم باهاش برم باباش میبردش خلاصه بعد ک اومد گفت دکتر گفته اون کلیه ک ۱۴ درصد کار میکرده کلا از کار افتاده باید برداشته بشه داغون بودیم ولی برای حفظ روحیه اش گفتیم حالا چ عیب داره فک کن اهدا کردی یا اصلا نمیدونستی
مامان کمیل 🤍🌿🖇️ مامان کمیل 🤍🌿🖇️ ۱۰ ماهگی
ولی یکم که گذشت من دیگه نمیتونستم تکون بخورم
به زور میرفتم توالت که اب گرم بریزم چون میدونستم درد رو‌کم میکنه ولی همونم نزاشتن گفتن اگه خبریه همینجا کارتو بکن
و‌لی خب من فقط اب گرم میخواستم
سرپرستار اومد بالاسرم گفت ببین افرین مامان طبیعی خیلی خوبه ماماخصوصی هم بگیر ورزشت میده دردت کم میشه
همزمان مامای بخش مثل عزرائیل بالاسرم بود و تا انقباضای لعنتی من شروع میشد دست میکرد داخلم و دستاشو میچرخوند
هرچی جیغ میکشیدم ولم کنننن نفسم رفت میگفت اینجوری زودتر پیشرفت میکنی
خیلی خوب داری پیش میری ایول
دهانه رحمت چهارسانت شد
گفتم توورخدا اپیدروال بهم بزن دیگ نمیتونم نیاز به استراحت دارم
گفتن نه وقتش نیست
بچه بالاست و از این حرفا
یکی دوبار بلند شدم تا توالت برم وسط راه ضعف کردم داشتم میفتادم بهیارشون از زیر بغلم گرفت
بلندم کرد و غرلند کنان بهم گفتن یکم قوی باش بابا به فکر خودت نیستی به فکر بچت باش یعنی چی که خودتو میندازی رو زمین نمیگی بچه‌ت کاریش میشه
و من حتی نمیتونستم جوابشونو بدم

وقتی دیگ دیدن تو حال خودم نیستم و هوشیاریم داره افت میکنه منو بردن اتاق مخصوص زایمان نزدیکای اذان بود هی من دردام شروع میشد
هی اینا دست میچرخوندن تا زودتر باز شم
با هر انقباض تاجایی که میتونستن با دستاشون دهانه رحم منو باز میکردن
سه چهار نفر فقط دست و‌پای منو گرفته بودن رسما به تخت بسته شده بودم
از هوش میرفتم
خواهرشوهرم بهیار همون بیمارستانه هی گوشامو‌میکشید تا به هوش بیام
هی سرم غر میزدن که چرا خودتو انداختی بلندشو تلاش کن
درحالی که من بخاطر دز زیاد امپول فشار و مخدری که دریافت کرده بودم هیچی نمیفهمیدم فقط درد داشتم و سرم گیج میرفت...
مامان کمیل 🤍🌿🖇️ مامان کمیل 🤍🌿🖇️ ۱۰ ماهگی
سونوی سینا هم هفته اخر بود فکر میکنم وزن پسرمو ۲۴۰۰ تشخیص داد پس طبیعی دور از ذهن نبود
من وارد چهل و یک هفته شدم ولی از نینی کوچولوی ما خبری نبود
دیگه قرار شد برم بستری شم
از صبح که بستری شدم انقباضای کوچولو کوچولوی من شروع شد همزمان امپول فشار دریافت کردم
ساعت شیش شروع شد
تا ده میتونستم تحمل کنم بهم سرم وصل بود و اجازه حرکت نداشتم چون ان اس تی هم به من وصل بود

جونم براتون بگه همونجا دو سه نفر دیگه با من بستری شدن که یکیشون هم سن سال من بود منظورم اینه ظریف و کوچولو بود بهش گفتم شما دکترت کیه گفتن فخرکاظمی یعنی همون دکتر من
گفتم شماهم طبیعی هستین؟! گفتن نه عزیزم سزارین اختیاری
گفتم چه جالب چقدر هزینه شد گفت والا ایشون دوست مامانم هستن چیزی نگرفتن

(تو پرانتز بگم اینجا یکم شک به دلم افتاد که ایشون اگه اصرار به طبیعی داشتن چرا به اشنای خودشون پیشنهاد سزارین دادن؟)

گفتم خب منم پول دادم دیگه اگه طبیعی نشد سزارینم میکنه نگرانی وجود نداره

دکتر عملای اون روزش رو انجام داد اومد بالاسرم معاینه کرد و گفت سه سانت بازی
من خوشحال بودم چون واقعا میتونستم تحمل کنم همون جا کیسه ابم رو سوراخ کردن و شتتت دردام شروع شد وحشتنااااک
جوری که داشتم التماس میکردم توروخدا یکاری بکنید من نمیتونم تحمل کنم
مامای بخش اومد بالاسرم و گفت ببین من نمیتونم برات کاری بکنم اگه درد داری ماماخصوصی بگیر 😐😐😐😐😐😐
از بیرونم نمیتونه بیاد فقط از بیمارستان خودمون(دکون باز کردن)

اره خلاصه اول که گفتم نه من این همه هزینه دکتر و بیمارستان خصوصی دادم اگه قرار به ماماخصوصی بود که میرفتم بیمارستان دولتی لعنتیاا😒
مامان کمیل 🤍🌿🖇️ مامان کمیل 🤍🌿🖇️ ۱۰ ماهگی
جونم براتون بگه که وکیوم در من ورود میکرد و من روحم از تنم جدا میشد و بلاخره بچه رو کشیدن بیرون بندناف رو قیچی زدن ولی هنوز تو دست ماما بود
و من هیییییچچییییی یادم نرفت
ناموسا چرا میگن همینکه بچه به دنیا میاد سبک میشی؟!
نشدم اقا
من سبک نشدم
و گل ماجرا اینجا بود که صدای بچه عزیزم نمیومد😐گریه نمیکرد
بچه رو بردن اونور و همه دورش جمع شدن ولی صدایی نمیومد
فاطمه کنارم بود چشمام نمیدید به فاطمه میگفتم من چیزی نمیبینم چرا صدای بچم نمیاد
فاطمه هم سکوت بود
اونجام تو دو دقیقه یه دیگه دور مرگ رو تجربه کردم
صدای بچه دراومد و آخیییییشششش
خدایا مرسی تموم شد
مرسی زنده م
مرسی بچه.م
وای توروخدا بگین سالمه ن؟!
سرش کج نشده؟!
نفسش خوبه؟! بستریش نمیکنین؟!



_سالمه مامان جان تو همه مارو یه دور کشتی سالمه اروم بگیر دیگه :)
این بهترین جمله ای بود که از زبون اونا شنیدم
دکتر اومد بند ناف رو گرفت گفت زور بزن جفتت بیاد
دیگه تموم میشه
زور زدم ولی دهانه رحمم درحال بسته شدن بود
پس باز هممم مجبور شدن با دست بکشنش بیرون
یه دور دست دکترجون دور رحمم چرخید و حسابی ترتمیزش کرد🙂‍↔️
و چند دقیقه ای درحال دوخت و دوز بود و میگفت یجوری قشنگ میدوزم از اولم بهتر دختر جون
درد میکشی؟! گفتم اره حسش میکنم ولی طوری نیست
به سرعت اتاق رو تمیز کردن و شوهرم اومد داخل و این مرد ده سال پیرتر شده بود
پشت در صداهای منو شنیده بود باهم قرار گذاشته بودیم هدیه برام نخره چون هزینه دکتر و بیمارستان سر به فلک کشیده بود

ولی تنها چیزی که به ذهنش رسیده بود تا اون دردا کمی تسکین بده این بود که برام یه جفت گوشواره خریده بود😩😩😩
مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 ۱۲ ماهگی
من اعتقادی به غربالگری نداشتم
یعنی میگفتم بچه ام دور از جون اگر مشکل هم داشته باشه من اجازه سقط کردنش رو ندارم، شاید امتحان خدا باشه برام (مثل همین الان که این یکی رو خداخواسته باردار شدم و سقط نکردم)
(از نظر شرعی هم پرسیده بودم گفتن فقط زمانی میشه بچه رو سقط کرد که حضورش برای مادر ضرر داشته باشه وگرنه صرف مشکل داشتن جنین نمیشه سقطش کرد)
به علاوه میگفتم خب مثلا بگه بچه‌ات فلان مشکلو داره، من که اهل سقط هم نیستم، فقط قراره تا آخر بارداریم زجر بکشه و کارم بشه گریه؟ پس اصلا نمیرم که تا اون روز آخر از مشکلش خبر نداشته باشم
یادمه رفتم زایشگاه، مامائه اومد اطلاعاتمو ثبت کنه....من همه ی سونوگرافی هامو تو کلربوک گذاشته بودم مرتب و به ترتیب تاریخ...
بعد بهم گفت سونو‌ ان‌تی رو بده
گفتم نرفتم
یهو برداشت گفت چرا نرفتی؟ اگر بچه‌ات مشکل داشته باشه چی؟ اگر یه چیزیش باشه چی؟ تو چه مادری هستی و فلان؟!
ینی تصور کنین، زنی که اومده واسه زایمان، تو داری این حرفو بهش میزنی! اصلا عقل داری؟!
منم گفتم عزیزم فکر نمیکنین این حرفا الان مناسب نباشه و دیگه تاثیری هم نداشته باشه؟!
یعنی باورم نمیشه 🤌🏻 انقدر هم عقل نداشت!
حالا اصلا بچه طرف دور از جون سندروم داون! خب الان چیکار میتونی بکنی براش جز اینکه روحیه‌شو واسه زایمان طبیعی خراب کنی؟!
به خدا یادم افتاد اعصابم خورد شد کاش چارتا درشت دیگه بارش میکردم....
مامان کمیل 🤍🌿🖇️ مامان کمیل 🤍🌿🖇️ ۱۰ ماهگی
⛔️(این تجربه منه اگه بارداری اولته و قراره طبیعی زایمان کنی خواهش میکنم ازت تاپیکهای منو نبین
مگر اینکه بین طبیعی و سزارین دوبه شک باشی )⛔️

بچه ها اوووول بگم که هر بدنی نسخه خودشو داره یعنی برای یکی طبیعی خوبه برای یکی سزارین پس علم یزید نکنید تجربمو و باز به همه بگین فقط سزارین
من هیچ نسخه ای نمیپیچم و فقط دارم میگم خودتون انتخاب کنید و به حرف کسی گوش نکنید




تقریبا نود درصد اطرافیانم زایمانشون طبیعی بود
بنا بر تحقیقایی که کرده بودم میدونستم اگه لگنم جوابگوی طبیعی باشه این بهترینه برای منی که مامانم یه شهر دیگه ست و خیلی زود باید سرپابشم
چون بابامم سرکار میره و زیاد نمیتونه تنها بمونه


خلاصه که شروع کردم تحقیقات
مشورتها
علم مدرن رو شخم زدم
جزوه خوندم
کلاس شرکت کردم
رفتم سراغ طب سنتی اسلامی
کلاساشو شرکت کردم
ورزشهامو شروع کردم
همزمان دکترشخصی گرفتم و بهش زیرمیزی دادم که ببین اگه دیدی من نمیتونم طبیعی زایمان کنم سریع سزارینم گفت ایشونم با کلام مهربون و بانفوذی که داشتن کنیا
من تحمل دردم زیاده ولی اگ کم اوردم منو ببر اتاق عمل
ایشونم گفتن عزیزمممممم من کارم همینه من جراحم نگران چی هستی؟!

با خیااال راحت مطمئن شدم که میخوام طبیعی رو امتحان کنم اگر نشد سزارین میکنم دیگه

همه چی سرجاش بود به هیچ عنوان استراحت نداشتم دائم خونه تکونی کردم تا روز اخر اشپزی کردم کارامو خودم کردم
ورزش کردم
رقصیدم و حسابی انرژی داشتم
حتی پیش قابله هم رفتم چندین بار ماساژ داشتم معاینه شدم و همه گفتن لگنت جواب میده
مامان کمیل 🤍🌿🖇️ مامان کمیل 🤍🌿🖇️ ۱۰ ماهگی
یادمه وقتی وارد اتاق زایمان شدم ماماخصوصی هم همزمان با من رسید و همون اول که منو دید گفت این همه شکمش بچه ست 😳
وزن بچه رو‌سونو چند زده؟!
با اینک توحال نبودم ولی کاملا صداشو میشنیدم
سونوگرافی رو چک کرد و گفت امکان نداره بچه ش دوونیم باشه
با دستاش زیر قفسه سینه مو فشار داد و گفت این هیچی چربی نداره باور کنید همش بچه ست
ازم پرسید قدت چنده؟؛
گفتم ۱۵۶
کااملا متعجب شد
گفت ایشون مریض کدوم خانم دکتره.با این قد کوتاه و‌این شکم گفتن طبیعی؟!

بقیه ماماها که بالاسرم بودن گفتن دیگه دکترشون گفته 🤦‍♀

من نای حرف زدن نداشتم
شروع کرد بهم گفت ببین نفس بکش
ولی بازم نزاشتن تکون بخورم
نهایتا سجده میشدم که بچه بیاد پایین
بازم تو انقباضا دستاشون داخل واژن من میچرخید :)

من نیاز به اپیدرال داشتم ولی میگفتن وقتش نیست
اگه اپیدرال بگیری زایمانت طولانی میشه
میگفتم بشه من نیاز به تنفس دااارم
نمیتونم اینجوری زور بزنم

همش نگاهشون به ساعت بود
واقعا نمیدونم میخواستن زایمان من سرعتش بیشتر شه که تو شیفت اونا طبیعی زایمان کنم؟!
امتیاز خاصی میگرفتن؟!
چرا ازارم دادن اخه
بگذریم به من فقط مخدر تزریق میکردن که بدترم میکرد
ساعت یک ظهر شده بود دهانه رحم کامل باز بود
ده سانت
دکتر ساعت یک ونیم بالاسرم بود
هی میگفتن زور بزن و من با تماممممم وجودممممم زور میزدم ولی هیچ خبری نبود
اینقدری زور میزدم که بواسیرم بیرون زد
بجای انرژی سرم غر میزدن
به خواهرهمسرم میگفتن این کیه دیگه با خودت اوردی( اخه بز حیف که حالم خوب نبود پاشم چارتا بارت کنم )
هوف خلاصه اخلاق ماماها صفرررر بود
فقط اونیک پول داده بودیم خصوصی اومده بود یکم هوامو داشت