سلام همسرم میگه فردا میریم روستا دوهفته شما بمونید من که حوصله ندارم میگه جمعه میایم هفته بعد میریم میمونم تا محرم آخه اونجا گرم دخترم اصلا داخل خونه نمیمونه همش گریه میکنن ببرمش بیرون در که باز بشه میخواد یکی ببرتش بیرون

من به جای رسیدم که هر جا دلم خوشه می‌خوام اونجا باشم خونه باغ بیابون جنگل
هرجا باشه فقط دلم خوش باشه
دور از آدمهای سمی

من عاشق اینم بمونم دهات اون هفته سه چهار روز موندم دخترمومیبردم حیاط و خواعرشوهرم زایمان کرده میرفتیم اونجا سرگرم میشدیم

ببری خوبه اونجا ما میریم هر هفته

کاش ماهم روستا داشتیم پوکیدیم تو خونه

من عاشق روستام اماحیف ن خودمون ن شوهرم اهل روستانیستن😭😭

اتفاقا اونجا هواش بهتره ببرش تو باغ کنار رودخونه
منم به شوهرم میگم بیا ۳ روز بریم‌و برگردیم بریم‌ پیش مامان بزرگم