ده روز دیگه باید برگردم سر کار و داغون ترینم با اینکه خیلی کارمو دوس دارم دلم برا خود قبلیم تنگ شده با اینکه خیلی خستم از مادری کردن شب بیداری ها ولی با تموم وجودم الان دلم میخواس سرکار نرم و خودم بالای سر بچم باشم ولی مجبورم برم عذاب وجدان و نگرانی مثل خوره افتاده به جونم کاش کسایی که تجربه ی این روزای منو داشتن یه چیزی بگن یکم اروم شم خیلی برام سخته

شغلتون چیه؟؟چند ساعت بیرونید؟؟

عزیزم اصلا کارتو ول نکن😍تو یه مادره قوی هستی که هم کار بیرون انجام میدی هم خونه❤️مطمعن باش بچه بزرگ تر بشه با افتخار میگه مامانم شاغله
بالاخره سختی داره اما ما هممون مجبوریم برای آینده بچه هامون زحمت بکشیم
حداقل اونا توی رفاه باشن
میتونی از مهد پرستار بگیری بیاد خونه
اما خیلیییی حواست باشه
خیلیا بودن ک‌خونه رو سپردن دسته پرستار بدجور ضربه خوردن

خب اینکه قرار پرستار بگیری خیلییی کار خوبیه
روند تربیتیت رو براش توضیح بده و دوربین بذار
خیلی خوبه پیش مادربزرگ و مهد نمیذاری
و خداروشکر تایم کاریت هم خوبه خودت زود میای پیشش
نگران نباش

به نظرم از الان بچتو یه جوری عادت بده که تا ظهر بخوابه که وقتی بیدار میشه خودت باشی

کارمند فعلا تا شهریور تا ساعت یک ولی بهد شهریور تا ساعت سه

من به خاطر بچه هام دیگه سرکار‌نرفتم. منم بعضی وقتا دلم برای خودم تنگ میشه و حیف از زحمتایی که کشیدم و درسی که خوندم. نمیدونم تصمیم درستی گرفتم یا نه

منم دوازده روز دیگه قراره برم
بچتو کی نگه میداره؟