قبل اینکه دلوین به دنیا بیاد یه کربه کوچولو رو دیدم دست یه معتاد به زور نجاتش دادم از چنگش در اوردم شده بود پوست و استخون نزادش پرشین بود شده غذا خودم خوب نخورم ولی بهترین مارک غذا رو خریدم براش بهترین دکترا همه جب براش فراهم بود همه کسم بود بخدا مثل یه ادم مینشست ب حرقام گوش میداد ناراحت بودم میومد سرش میزاشت رو‌واهام😭حامله که شدم اون دو سال و نیمش شده بود بخدا تو حاملگی میومد ناز میداد شکمم..یک شب قبل حاملگی خالم قرار بود بیاد پیش دخترم تا ۲ ماه بمونه چون خیلی بلده بچه بزرگ کرده گفت اگه برفی باشه من نمیام چون بچه رو چنگ میزنه گاز میگیره ولی اون خیلیییی اروم بود منم شب قبل زایمانم امانت دادم به یکی از دوستام که خودش دوتا گربه ماده داره...بعد چند وفت دیدم اونجا حالش بهتره دوتا زن داره پیش خانوادشه بالاخره خوشحال تره و الان یک سال و پنج ماهه پیشک نیست🥲امروز دوستم برام عکس فرستاد که ۴ تا. ۱۰ روز پیش بچه اورده یکی از زناش یه زن دیگش ۶ تا امروز😭اینقدر گریه و ذوق کردم انگار باز خودم زاییدم😂😭خیلی کوچولو و خوشگلن میخوام اون کرمیه رو بردارم🥲
گربه خودم رو تو کامنتمیزارم

تصویر
۸ پاسخ

منم یه سگ داشتم دادم امانت دست مادرشوهرم رفتم تا دانشگاه اومدم در باز گذاشته بود بردنش🥲🥲

اااخ عزیزم چه ناااازههههه...منم میخوام بچم عاشق گربه🤣🤣🤣

وای من انقدر بچه گربه ی بی مادر بزرگ کردم که حد نداره
عاشقشونم
ببین حیوونا رو بجز مار😁 خیلی دوست دارم اما گربه برام یه چیز دیگه اس
توی خیابون میبینمشون باهاشون سلام علیک میکنم😂😂
میگم. سلام مامان جان😍😁

اسمش جیناس😄

تصویر

من سگ دارم هفت سالشه هرچی گفتن بده بره بچه مریض میشه و اینا گوش ندادم هنوزم دارمش دخترم صداش میکنه هاپویا😂

چه ناز بوده چطور دلت اومد دادی🥹

آفرین بهت ک ی حیوون رو نجات دادی 🙌👏👏دوم اینکه خوب حوصله داری با ی بچه گربه هم بخوای نگه داری .چون خیلی مراقبت میخواد .درست مثه ی بچه

اینم برفی خودم🥲

تصویر

سوال های مرتبط

مامان پسملی مامان پسملی ۱ سالگی
سلام خانما
میخواستم یه چیزی بگم هم اینکه شما حواستون باشه مثل من اشتباه نکنین بعد اینکه اگه میشه کمکم کنین از نگرانی دربیام
حقیقتا امشب شام برا پسرم تخم مرغ گذاشتم آبپز شع بعد چون گشنش بود و عجله داشتیم زودتر از رو گاز برداشتم سفیده هاش کامل پخته بود فقط زردش یک قسمتی از هردوتاشون حالت عسلی شده بود
بعد من دودل بودم بهش بدم ولی خب چون همسرم اصرار کرد و گفت که این بیشترش پخته منم همشو دادم خورد اتفاقا پسر من زرده نمیخورد ولی چون یه کوچولو عسلی نرم تر بود خیلی خوشش اومد دوتا زردشو خورد قبلاً فقط سفیده هارو میخورد شاید خیلی کم از زردشون
خلاصه همه چی اوکی بود تا قبل خواب یکبار یکم بالا آورد گفتم شاید به شکمش فشار اومده یک لحظه یا یه همچین چیزی تا اینکه همین نیم ساعت پیش با جیغ و گریه های شدید از خواب پاشد مونده بودم چشه محض احتیاط یکم عرق نعنا دادم که خدارو شکر خوب شد و گرفت خوابید دوباره ولی من تازه فهمیدم همه اینها واسه اون زردع تخم مرغ بود که کامل کامل نپخته بود
راستی الان خوابیده به نظرتون مشکلی پیش نمیاد صبح ببرمش دکتر یوقت تبی چیزی نکنه خیلی نگرانم ؟؟
مامان ‌‌‌ایلیا مامان ‌‌‌ایلیا ۲ سالگی
روی صحبتم بیشتر با ماماناییه که تازه مادر شدن، مادرایی که مثل اون روزهای خودم حس می‌کنن توی یک باتلاق گیر افتادن و قرار نیست هیچ وقت از توش دربیان و هیچ کسی نه درکشون می‌کنه نه می‌تونه کمکی بهشون بکنه، مامانایی که با وجود این که جوری عاشق نوزادشونن که تا قبل از اون عاشق کس دیگه‌ای نبودن ولی خسته‌ن و بی‌نهایت احساس تنهایی می‌کنن، می‌خوام بگم خیلی از ماها این شرایط رو تجربه کردیم، حالا بعضی‌ها کمتر بعضی‌ها بیشتر، من خودم تا سه ماه اول فقططططط نشسته بودم داشتم بچه شیر میدادم چون شیرم کم بود و دائم زیر سینه بود پسرم و واقعا حتی حموم رفتن هم برام سخت بود چه برسه به کارای خونه و آشپزی، این در شرایطی بود که بارداریم هم برنامه ریزی شده نبود و درست تو شرایطی که من درگیر دفاع ارشدم و مقاله و شروع دکترا و این مسائل بودم پیش اومد، با این که هیچ وقت ناشکری نکردم بابتش ولی خییییلی خییییلی سخت گذشت، فکر می‌کردم دنیا دیگه برام تموم شده و همه اهداف و آرزوهامو باید ببوسم بذارم کنار، ولی اگر بخوام منصف باشم هر چی جلوتر رفت بیشتر تونستم به روتین زندگی خودم قبل از به دنیا اومدن بچه نزدیک شم،
ادامه تو کامنت
مامان الوین مامان الوین ۱۷ ماهگی
قبل از پسرم هیچوقت زندگیمو با هیچ احدی مقایسه نکردم چون هم خیلیا از من سرترن هم خیلیا پایین‌تر و بنظرم این برای همه هست اما راستش چون بچمو زمانی بدنیا آوردم که میشه گفت تو یک سال نصف بیشتر از دوستام و تو آشناها بچه دار شدن همش میگم خدا جون شکر بابت سلامتی وجودش هزار هزار بار شکر ولی چرا راحتیش مال بقیه بود چرا تا حالا پیش نیومده ی بار بچم خودش بخوابه ینی تو اوج خواب من ۴۰ دیقه لالایی باید بگم خودم خوابم میگیره اونم تا صب وول بخوره و سینم دهنش باشه شیر خوردنم که تا یکسال تو خواب می‌خورد الانم که باید غذا بخوره بشدت وابسته سینه شده سینم رو از بس کشیده زخم شده مهلت نمیده ترمیم بشه غذا هم دو ماه میشه در حد یکی دو قاشق اونم چایی خوری بخدا که خسته شدم امشب خونه مادر شوهرم بودم کلا نفهمیدم کی چیکار میکنه چون ولش کنم تا صب نمیذاره بخوابم همش شیر میخواد دو نوع غذا بردم براش از این اتاق به اون اتاق بخدا خیلی خستم نه خوابش نه خوراکش حتی شیر خوردنش نه به اول سال که با سرنگ میدادم بدنش کم آب شده بود نه به الان که خاصیتی دیگه نداره اما ول نمیکنه شیر خوردنو چرا هرچی پیش میره بدتر شده دندونم اگه خاصیت داست این همه باهم در نمی‌آورد چون بشدت بد غذاس فک میکردم دو تا دندون جدید بالا درآورده امروز فهمیدم ۴تا بالا در آورده باهم فقط،۸تا بالا داره ۵تا پایین ۳تام باز پایین ورم کرده ینی تا ی ماه دیگه میشه ۱۶تا دندون نه خودش استراحت کرد نه من هستن خیلیا یکسالگی تازه دندون در آوردن والا این بهتره دیرترم خراب میشه من قطره لیپوزوفر میدم هم بعدش تمیز میکنم با دستمال هم آب میدم باز بالایی هاش خراب شدن