ولی منم با خودم عهد بستم
خواهرشوهرم که دومی رو بخواد بدنیا بیاره قشنگ بچه هامو برمیدارم میرم میمونم بفهمن من چی کشیدم اون روزا
باید عوضشو دربیام ازشون😂
من پدرم در اومد بخدا
بقرآن مغزم نمیکشید دیوانه شده بودم
مامانم صبح میرفت سرکار ظهر میومد میموند ولی مادرشوهرم از روستا اومده بود به همچی دخالت میکرد جای ظرفامو عوض کرده بود چ میدونم کلا خونم عوض شده بود بیچاره مامانم همش کار میکرد اینا مینشستن وقتایی که همسرم از سرکار میومد مادرشوهرم پا میشد کار میکرد که مثلا منم کار میکنم این کارش رو مخم بود
خاله همسرم بقران صبح ساعت هفت هر روژ میومد 🤕😑بابا ما شبو بچه نمیزاره بخوابیم صبح تا می خواست خوابمون ببره پا میشدن میومدن دخترش ث خواهرشوهرم میرفتن کلاس خیاطی بعد بچه خواهرشوهرمم نه ماهه بود اونم میاوردن مینداختن خونه ما که مادرشوهرم نگهش داره مثلا اومده بود مراقب بچه من باشه😂🤣بخدا یه وضعی بودا اینسری نمیزارم کسی بمونه از درد دو نصفم بشم خودم پا میشم کارامو میکنم فقط کسی نمونه🤣
من تا ۲۰ روزگی پسرم خونه مادرم بودم چون از خانواده شوهر من آبی گرم نمیشه
من گفتم جداجدا بیاین ی هفته مادرشوهرم موند مابقیش مامانم البته ما راه دوریم و اینکه از همون اول اجازه دخالت ندادم واسه هرچی بهشون میگفتن بنده خداها انجام میدادن آخرش یادمه مادر شوهرم به همسرم گفت تازه زایمان کرده طبیعیه اخلاق نداشته باشه خخخ
منی ک یه ماه دقیق خونه مادر شوهرم بودم چون خونمون طبقه سوم بود آسانسور نداشتیم طبقه همکف خونه مادر شوهرم موندم مادر خودمم ده رو اومد اونجا پیش من موند ولی مادرم ک رفت داشتم دق میکردم احساس تنها بودن داشتم
من ده روز خونه مامانم اینا بودیم خوب بود بهمون میرسیدن ولی از روز اول کارای بچم خودمو همسرم انجام. دادیم حتی از بیمارستان ک مرخص شد اومدیم خونه پوشکشم خودم عوض میکردم.ولی مامان بابام خیلی ب خودم رسیدگی کردن اما من از لحاظ روحی حالم خوب نبود همش گریه میکردم ب شوهرم میگفتم بریم خونه خودمون خوب میشم. همین ک اومدم خونه حالم خوبه خوب شد. خوب شدنمم مدیون همسرمم خیلی هوامو داشت و کمکم میکرد
منی که ۱۳ روز بعد تولد دخترم عمم فوت شد و همه رفتن و من از ترس اینکه نتونم از پسش بربیام رفتم خونه مادرم که ۴ ساعت فاصله داره دوسه روز موندم و موقع برگشت خواهرم با پسرش اومدن یکماه موندن پیشم
من کسی بهم چیزی نمیگفت اگه هم میگفت خب جوابشو میدادم من اول زایمانم شیرم یع محل رو سیر میکرد🤣🤣بعدش کم شد و خشک شد
ن ناراحت شدم شدید مادرشوهرم مامانم دخالت نمیکردن اصلا هیچی نمیگفتن
ن قربونت ده روز مرخصی داره پنج روز اول خودم از پسش بر میام بچه اولم نیست اگر کم اوردم میگم یا میرم خونه اونها خرید میکنم میزارم اونجا چیز عای ک دلم میخواد میبرم من یاد گرفتم تو زندگی همیشه تنهایی از پس خودم در بیام تو بعد طلاقم حتی تا مدت ها پول پیش خونه نداشتم خیلی سختی کشیدم و هیچ کسی نداشتم از سثروت زیاد شوهرم رسیدم ب لباس های تنم چون راهم خودم انتخاب کردم
اره من ب هیج کسی نگفتم کی زایمانمه فقد خودم و شوهرم دیشب مامانم میگفت بزائیی بیام مراقبت گفتم باشع همه فک میکنن هشت ماهم ولم کنید تو رو خدا خودم بهتر میدونم چی خوبم چی بد شوهرمم اشپزی بلده وضعفشه منو حمام دستشویی ببره البته بدبخت من مریض بودم تو توالتم منو میشست اونها میخوام چ کار کم اوردم میگم بیان
من اینقدر مدیون مامانمه ک اصلا اصلا نگمممم بهش فکر میکنم اشکم در میاد دورش بگردم بااینکه دستش درد میکرد پا ب پام اومد، منم نمیزاشتم زیاد کار کنه بااینکه سزارین کرده بودم باهاش کارامو میکردم حتی شبا نمیزاشتم بیدار بمونه، بعدا از 13 روز رفتم خونه مامانم اینا و 9 ماهگی پسرم برگشتم خونه خودم،
برا تشکر از مامانم هزینه سفر مشهد براش دادگ
من خونه مامانم موندم سه روز خواهر اما بخاطر اخلاقای به شدت بده بابام مجبور شدم پاشم بیام خونه خودم با دوتا بچه...همه جوره با رفتاراش میگفت پاشید برید:)
وای من برعکس توام وقتی مامانم میخواست بره انگار جونمم داشت در میرفت یادم انداختی چقدر بهم سخت گذشت اون لحظه ها
اخ گفتی خواهر سر دختر اولم همین بودم یعنی بدگوه خوردن افتاده بودم دومی رو ک آوردم خواهرم اومد بیمارستان کمکم میخواست بیاد خونم گفتم ن نیا دیگه برو دخترات خونه تنها هستن امید مرخصی گرفته یک ماه پیشمه مامانم میخواست بیاد گفتم نیا مامان نذاشتم بیاد یعنی آنقدر راحت بودم ک نگووو
حالا شوهر منم بشدت دخالت میکنه با اینکه هیچی سرش نمیشه ولی شوهرم یه اخلاقی داره بچه داری منو به شدت قبول داره جوری ک به خواهرش میگه از زن من یاد بگیرین و مامانش چیزی بگه همون لحضه برمیگرده بهش اگه شوهر شماهم یبار جیزی بهش میگفت دخالت نمیکرد دیگه
بگردم که گریه میکردی🥲
من شد که گریه کنم دلم بگیره
خیلی بده
کلا ادم موفع زایمان خودش تنها باشه بنظرم بهتره تا کسی دورش باشه
نه من بعد ده روز رفتم خونه مامانم ۲۵ روز موندم
موقع برگشت زار میزدیم هر دومون
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.