قسمت هشتم از تجربیات پسر اولم :
یه بار این قسمتو نوشتم پرید . امیدوارم مثل سری پیش بنویسم چیزی از قلم نیفته.
من سر پسر اولم تا همین الان چالش دارم .نمیخوام دومی تکرار مکررات باشه. الان پسرم پیشم خوابیده و هنوز جای خوابش جدا نشده . نمیشه. خیلی تلاش کردم. واقعا اذیتم .خیلی . این سری نمیخوام پسرم رو روی تخت خودم بخوابونم و شیر بدم که عادت کنه. هربار بلند میشم انشاءالله خدا یاری کنه پسرمم خوش خواب باشه.
هروقت تقاضا کنه شیرش میدم .میذارم یکمم گریه کنه اگه دلم طاقت بیاره انشاءالله.ساعاتی در روز میبرمش توی اتاق داداشش که عادت کنه که یکدفعه نخوام جای خوابشو عوض کنم نپذیره. کل این ۶ سال عین روز جلو چشممه. یه تاریخایی رو یادمه دقیق. ولی خب سعی میکنم جزئی بنویسم تقریبا . قصدم اینه از بعد ۱۰ روز انشاءالله سرپا باشم بذارمش تو کریر و بعد صندلی ماشین ببرمش با ماشین بیرون و طی روز توی کالسکه ببرمش پیاده روی . کاری که اصلا برای پسر اولم‌نکردم. از الان کولیکز سفارش دادم که اگه خدایی نکرده کولیک داشت در به در قطره نباشم .
فقط راجع به خوردن خودم شک دارم که از اول همه چی بخورم حتی حبوبات یا نه !سری پیش انقدر گفتن کلپوره بخور و خوردم با اون تلخیش که هیچ فایده ای نداشت.
خدا حافظ همه بچه هامون باشه الهی 🙏
من اگه چیزی رو از تجربیاتم از قلم‌انداخته باشم زیر همون تاپیک کامنت میذارم راجع به اون بخش توضیح میدم.
سوالی داشتین بپرسین ❤️

۳ پاسخ

اون سیخ شاطره هست که میگن برای نفح شیر خوبه کلا همه چی بخور اینکه اطرافیان میگن این باد داره اون نفخ داره فقط خودتو اذیت میکنه همه چی بخور روشم ی چایی نبات ی مقدار کم زیره و سیخ شاطره دم کن بخور انشالله هیچی نمیشه خوردن بهتره از نخوردنه

جای خواب بچه باید از۶ ماه جدا شده وگر نه سخته

برای از پوشک گرفتن نگفتم.😆 یه تاپیک جدا میزنم چون مهمه.

سوال های مرتبط

مامان شهریار مامان شهریار هفته سی‌وهفتم بارداری
قسمت سوم تجربیاتم از پسر اولم :
بعد از تولد :
پسرم بشدت شیر میخورد منم یکسره نمیذاشتم یه نق بزنه تا گریه میکرد شیرش میدادم . انقدر میخورد که توی هفته اول همه بچه ها وزن کم میکنن اون روز پنجم که رفتیم بهداشت اضافه کرده بود حدود یک کیلو . خودم توی هفته اول از شدت درد ۱۰ کیلو وزن کم کردم .
۱۰ روز اول خیلی سختم بود خوابیدن و پاشدن. دلم میخواست وقتی میشینم تخت نره پایین. تخت فنردار هم میره پایین .دلم میخواست روی یه تیکه سنگ بشینم و دراز بکشم که عمل و عکس العمل نشه . در اثر خوردن قرص سفکسیم ۱۰ روز اول بشدت دل درد و دل پیچه داشتم که دکترم گفت اونو قطع کنی خوب میشی و شدم .
بیخوابی های فراوون داشتم . پسرم نمیخوابید . در روز خوابش از اول خرگوشی بود .
مادربزرگم بچه رو میذاشت رو پاش و بچه عادت کرده بود به تکون خوردن . همسرمم وقتی بود بچه رو تو بغلش بشدت محکم تکون میداد تا آروم بشه و همینا باعث شده بود هی بخواد بیشتر تکون بخوره و وای که پدرم درومد . اشتباه مطلق بود . بشدت بغلی . نمیشد دیگه سرویس برم حموم برم . هیچ قطره کولیکی روش جواب نمیداد . فقط کولیکز اصل آلمانی که الان دیگه تو ایران نیست و من به همه پیشنهاد میکنم از نزدیکترین جا عراقه که مسافرم زیاد میره میتونن بگیرن براتون بیارن . واقعا جواب میده .
قطره و شربت خواب هم هیچی رو پسر من جواب نداد. بی بی سید و اهورا و هیچ.
تا ۲ماه هیچ غذای حبوبات داری نخوردم.ولی همچنان کولیک با ما بود ‌.
مامان شهریار مامان شهریار هفته سی‌وهفتم بارداری
قسمت چهارم از تجربیات پسر اولم :
پسرم اصلا ماشین رو دوست نداشت و توی ماشین بیشتر جیغ میزد و گریه میکرد . هیچ جا نمیرفتم . تا ۵ ماه اشتباه کردم و بچه رو بیرون نبردم.همش توی خونه و توی اتاق. بچه با محیط بیرون نذاشتم ارتباط برقرار کنه . چون همش میترسیدم . خیلی کارم اشتباه بود. وقتی ۹ ماهش شد کرونا شروع شد و کلا تا ۲ سال کامل خونه نشین بودم و بدترین زمان بود چون بچه باید رشد میکرد و ارتباط با محیط برقرار میکرد .
۵ماهگی اولین دندوناشو دراورد.
دکتر هم گفت از ۶ ماهگی حریره بادوم رو شروع کن.
خودم تا یک سال و یک ماه شیرم خیلی زیاد بود و پد سینه استفاده میکردم و تا یک سال و نیم مولتی ویتامین میخوردم هرروز .
واکسن دوماهگی پسرم همش خواب و گیج بود و برای هیچ واکسنش اذیت نشد. تب جزئی . گریه فقط موقع زدن واکسن . پاراکید میدادم بهش و بعدشم کمپرس سرد و گرم میکردم .
تا زمانی که پسرم شیر خودم رو میخورد همه غذایی میخورد حتی ماهی ، از زمانی که از شیر گرفتمش یعنی ۱سال و ده ماهگی ، لب به مرغ و گوشت نزده تا همین الان باورکنید.
بشدت شیرمیخورد وای از شیرشبانه . کلا وصل بود بهم .
ولی یه سال اسفند ماه که ماه رجب بود نیت کردم به هیچکی نگفتم و سوره قدر و یس رو خوندم و شیرمو تقدیم حضرت علی اصغر کردم و در عین ناباوری از اون حجم شیرخوردن پسرم ، یهو نخواست خودش و تقاضا نکرد. اول نصف روز ندادم تا سه روز اونم نمیخواست عجیب بود. بعد کل روز تا سه روز. و یک روز فقط صبح که بیدار شد دادم یک روزم فقط شب که میخواست بخوابه و اینطوری توی ۷ روز بسیااااار راحت و بدون اذیت از شیر گرفتمش و همش لطف خدا بود که درخواست نکرد اون پسر قلدر شیرخور من 🤣
مامان شهریار مامان شهریار هفته سی‌وهفتم بارداری
سر پسر اولم خیلی اذیت شدم حتی تا الان که ۶ سالشه .
خیلی تاپیک میبینم که گاهی مشابهاتی با من دارن . توی چندتا تاپیک تجربیاتم رو میگم امیدوارم به درد یکی هم شده بخوره و واسم‌دعا کنه با راه حلی که میدم .
دوران بارداری پسر اولم :
۲۶سالگی با یک بار اقدام باردار شدم و هیچ دردی ندشتم طی بارداری .
هیچ مشکل درد ، دیابت ، طول سرویکس و غیره نداشتم .
موقع زایمان بچه با سر بود اما با صورت بود و نفهمیدن و طبیعی بدنیا نیومد و بعد کلی درد کشیدن با ۸ سانت و کلی معاینه و تحریک دهانه رحم ، سزارین شدم .
تا ۱۰ روز خونریزی و بی اختیاری مدفوع داشتم شدید به لطف ماماهای زایشگاه بنت الهدی . تا دو ماه خم راه میرفتم از شدت درد دو سر بخیه و تا ۸۰ روز لکه بینی . درنهایت با آمپول ویتامین k خونریزیم بند اومد.
زایمان پسر اولم :
بعد زایمان پمپ درد نداشتم . دردم اصلا نداشتم توی بیمارستان . شیرم بشدت زیاد بود . بچه زردی نداشت . وزنش ۳۷۴۰ بود و ۴۰هفته و ۵ روز بدون درد زایمان کرده بودم .
طی ۹ ماه هم رابطه در حد دخول نبود . چون نمیرفت تو .
شیرافزا گالاکتومید میخوردم چون خیلی پسرم شیرمیخورد میگفتم شیرم تموم نشه ولی بیش از حد تقاضاش بهش شیر میدادم . بشدت کولیکی شد .
مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
دیگه هی میگفتم نه دیگه نمیتونم نهههه دیگه نمیتونم که همشون میگفتن نه تا الانشم خیلی خوب پیش رفتی عالی بودی تا الان و من باز بهشون میگفتم الان با این اوضاع عالی بووودم!خلاصه رسیدم به جایی که دکترم گفت نگا من موهاشو میبینم مشکیه موهای خودت مشکیه یا همسرت گفتم جفتمون باز انرژی اومد بهم دوباره زور زدم اینجا گفتن خیلی عالیه آفرین و رفتن برا تیغ زدن که یه کوچولو زد گفتم نه درد دارم دوباره اپیدروال شارژ شد از کمر یه چیزی مثل سون وصل بود بعضی آمپولا به اون تزریق میشد خلاصه تیغ زدنو دیگه نمیفهمیدم اون پایین چه خبره فقط دکترم بچه رو که در آورد گفت بذارمش رو سینت گفتم اره ترو خدا گذاشتن نازش کردم و فقط میگفتم چقد کوچولهه دکترم برا اینکه اون موقع گفته بودم بچم نیوفته با دستکشاش که خونیو سر بود سر به سرم گذاشت که داره سر میخوره از دستم منم رو همون صندلی خیز یرداشتم که بگیرمش میخندید میگفت بشین دختر شوخی کردم بعدش بردن تمیزش کردن دیگه من چشمم به بچم بود و دکتر داشت میدوخت بهشون میگفتم الان نبرینش از اتاق بیرون با بچه های دیگه عوض نیوفته😂میگفته نیگا این دسبندی که زدیم بهت کپیش دسته بچته نگران نباش جابه جا نمیشه خلاصه یخده با دکتر در خین بخیه گپ زدیم تشکر کردیم و لحظه ای که از اتاق خارج میشدم میرفتم اتاق ریکاوری خیلی راضی بودم روز بعد...
مامان پناه🍒 مامان پناه🍒 روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی😍💖
واااااااااااااااااااااااااااای من یکشنبه قراره برم دکترم اگه بشه همون روز بستری میکنن برای عمل اگر نه نامه میده بهم 😍😍
خیلی خوشحالم خیلی خیلی زیاد الهی که این خوشحالی و حال خوب نصیب هرکسی که دلش میخواد مثل من مادر بشه. بشه 😍
من خودم یه روزی اصلا اصلللللللا فکرشو نمیکردم این روزا رو ببینم 😅
تا اینجا که همه چیز خداروشکر خوب پیش رفته امیدوارم تا آخر هم خوش پیش بره 😊
بابت اون جریان پسرم که خیلیا تون میدونید میگم 😔
سعی میکنم به چیز های خوب فکر کنم بخاطر همین انرژی منفی هارو میریزم دور و با حال خوب منتظر اومدن پناهم میمونم😍💖
عشقا میگم من این باکس بهداشتی رو خودم برای کنار تختمون درست کردم چیا برای روز های اول واجبه که مدام کنار دستم باشه لوازم بهداشتی؟
من فعلا توش مای بی بی. تشک تعویض. خشک کن پا و دهن. تب سنج. ناف بند. فین گیر. پماد سوختگی. کرم شقاق. گذاشتم
دستمال مرطوب و یک خشک کن دیگه هم داره که بعدا میزارم
دیگه بجز اینا چیزی هست که فراموش کرده باشم؟🙊
مامان تودلی🩵🐣 مامان تودلی🩵🐣 ۱ ماهگی
خیلی دلم گرفته🥲خوبه اینجا هست باهاتون درددل کنم🥲
چند روزه خیلی غمگینم،این بغض لعنتی همش راه گلومو گرفته نمیزاره نفس بکشم،دلم از همهههه گرفته از همهههه
از طرفی خوشحالم که پسرم بعد ۲۰ روز میاد بغلم،از طرفی انگار قراره قلبمو از تو سینم بکشن بیرون،خیلی به لگداش به سکسکه هاش عادت کردم🫠
حالا این وسطا مادرشوهرم هی میره رو مغزم،با اینکه نوه ی اوله هیچ کاری قرار نیس براش بکنن،نه قربونی نه هدیه ای.هی هم تکرار میکنه که پول نداریم و اینا ولی برای همه چی پول دارن الا بچه ی من چرا چون پسره
همش سر این بحث داریم با شوهرم خیلی سرد شدیم🥲من چیکار کنم همش دوس دارم گریه کنم
این وسطم خواهرشوهرمو دارن شوهر میدن اونم درست چند روز مونده به زایمانم یعنی یه ذره منو شرایطمو در نظر نگرفتن یه ۲۰ روز بندازن اونور
خیلییی دلم پره از همه خیلییی
شوهرم حتی یه بارم سشوارو از دستم نگرفته موهامو خشک کنه این ۹ ماه تا بحث میشه میره پذیرایی میگیره میخوابه خدایا من چقد بدبختم بعضی وقتا میگم کاش سر سزارین برای همیشه برم🥲واقعا دیگه نمسدونم چیکار کنم
ان تی،انومالی،سزارین
مامان دلارا خانم😍 مامان دلارا خانم😍 روزهای ابتدایی تولد