۷ پاسخ

بله ب خوبی ب دنیا میاری نگران نباش ولی خب سخته دیگه ما ی بچه داریم باردار هم نیستم هر روز سرم گردنم کمرم درد میگیره دیوونه شدم

خیلی سخته من درکت میکنم به شدت
اما از خدا بخواه تو این دنیا هیچ کس جز خودت برای حال خودت کاری نمیکنه حتی همسر و بچه
....
زندگی بالا پایین داره اما باید یاد بگیریم هیچ کاری از هیچ کس بعید نیست تنها خدایه که کمکو هم دم ما هست

یه چیزی بگم؟ تو بیشتر از اونی که باید به این جیزا فکر میکنی
بزرگش میکنی تو ذهنت
خیلی شرایط سختیه
ااما توام با استرساتو انرژیای منفیت سخت ترش میکنی
میدونم چه دردی میکشی من خودم قبل بارداری دومم مثل فرفره میچرخیدم اما الان سر تا ته خونرو میشینم تا برسم به اشپزخونم از بس بی جونو دردناکه بدنم سرکلاژ شدم
کمک خاصی ام ندارم جز هفته ای یبار که بزم یه شامی ناهاری خونه مادرم یا مادرشوهرم همین
اما هیچ وقت به این فکر نمیکنم که نتونم بچمو سالم به دنیا بیارم سپردمش دست خدا
تاره وسواس تمیزو مرتب بودم خونه نمیزاره یه روز استراحت کنم
ریلکس باش اروم باش خدا کمکته عزیزم

آره حتما میتونی
اینقدر مامان تو این دنیا هست که تک و تنها بچه هاشو بزرگ کرده توام میتونی

حق داری خدا بهت توانشو بده ما که یدونه داریم و حامله نیستیم موندیم بخدا

منم تک و تنها بچه مو بزرگ کردم تازه رفتم خونه مادرم بعد ۶ ماه ابجیم بچه مو گرفت گفت برو یه کم بخواب استراحت کن مادرم برگشت گفت بده بچه شو ! یعنی چی مگه ما بچه اوردیم کسی ازمون گرفته بریم بخوابیم که تو بگیری ازش!! منم سریع بچمو بغل گرفتم گفتم نه من اصلا بدون بچه م خوابم نمیبره...در حالی که مادرم وسه زایمان خواهرام تا ۴۰ روز میاوردشون خونمون تر و خشکشون میکرد یا خودش می رفت خونه شون

اره میتونی.من کل بارداری دوقلویی م فقط شوهرم بود.هیچکی بهم سر نمیزد‌.تو ک یدونه رو حتما میتونی

سوال های مرتبط

مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......
مامان طاها مامان طاها ۲ سالگی
درد و دل
من خیلی اروم و کم حرفم
ولی چند روز هست که اوندیم خونه مادر شوهرم پسرم خیلی شیطون شده مادرشوهرمم خونش سبک قدیمی داره و چون سن بالا هست خیلی اهمیت به تمیزی خونش نمیده اینجور که وقتی میای همه چیز بیرون ریخته
ارد و الو اینا همش تو یه اتاق میزاره خونش هم که سبکش قدیمی هست یعنی من تو این اتاق باشم پسرم تو اشپزخونه نمیبینمش
اینم رفته ظرف پنیر بیرون بوده همش رو ریخته بیرون
یا برنج خیس داده شده رو رسیده ریخته و دست کرده توی ابش
بعد مادرشوهرم به جاریم میگه مامان بچه باید حواسش باشه
یا میگه بچتون درست تربیت نکردین این فردا نمیتونین جلوشو بگیرین خلاصه یک دو مورد حرف شنیدم از بقیه که بچشون شیطونه و فلانه
همش باعث شد پسرم رو بزنم رفته بود توی اب سرد هرچی به شوهرم گفتم برو بیارش نیاورد از بس دنبالش بودم خسته شدم برای بار اول جلوو خانواده شوهرم داد و بیداد کردم و پسرم رو زدمش
با شوهرمم بحثم شد که چرا بچه رو زدم الان اعصابم داغونه
چرا نتونستم کنترل خشم کنم منی که همه چیز توی دلم میزارم سکوت میکنم اصلا رفتار نادرستی داشتم
کاش میتونستم جبران کنم این قضیه رو
مامان نیل مامان نیل ۲ سالگی
تاپیک مامانایی که از خودشون راضی هستن رو دیدم افسردگی گرفتم😂🥲
من کل وقتم برای دخترمه ولی واقعا راضی نیستم از خودم دخترمم از من راضی نیست😁
مثلا میبرمش پارک بازی میکنم و کلی بیرون وقت میگذرونیم بعد برگشتنی چنان با جیغ و داد و قشقرق برش میگردونم که کلا حس خوبی برام نمیمونه
داروهاشو از اول نمیخورد و بعدش انقدر گریه میکرد و تف میکرد که پشیمون میشدم حتی مریض شدنی من نمیتونم بهش شربت بدم هرجورشم امتحان کردم الان فقط زینکشو میخوره اونم تو لیوان با رشوه و جایزه
علاقه خاصی به تمیز کردن خونه و غذا پختن اینا دارم ولی اجازه نمیده همش غر میزنه و گریه میکنه یا میره سراغ کاری که میدونه ناراحت میشم مثلا کمدو خالی میکنه زمین
وقتایی که هفته ای یکی دو ساعت با باباش بره بیرون میتونم به خونه برسم و تا میاد یکم استراحت کنم ولی اکثر وقتا بیحوصله و عصبی ام
کلی اسباب بازی و کتاب خریدم تا باهاش وقت بگذرونم و تا جایی که علاقه نشون بده بازی میکنم ولی حوصلش سر بره به بازی راضی نشه یسره میگه بریم بیرون و میرم تو گوشی خودمو مشغول میکنم و تنها تفریحم همین شده
مامان امیرعلی و آریا مامان امیرعلی و آریا ۲ سالگی
سلام میخواستم یه تجربه مهم باهاشون به اشتراک بذارم که بیشتر از مامانت به بدرد اونایی میخوره که اقدام به بارداری هستند


من در این روزای گذشته با پسرا بویژه امیرعلی دچار یه سری چالش ها شدیم امیرعلی بشدت عصبانی شده بوده سر همه داد میزنم همش غر غر گریه میکرد

دیگه رفتم پیش مشاور باهاش صحبت کردم مشاور خواست که امیرعلی بره جلسات بازی درمانی و منم برم برای مشاوره برای یادگیری روابط فرزند پروری بهتر

جلسه اول که باهاش داشتم فهمید که من یه سری مشکلات حل نشده در گذشته و حال دارم که باعث حال بد من و انتقال اون به بچه ها میشه و باید درمان بشه

می‌خوام بگم قبل از بچه دار شدن ای کاش یه سری از مشکلات مثل خشم و استرس و اضطراب و مشکلات که با همسرمون داریم حل کنیم به کمک یه مشاور بعد بریم سراغ بچه دار شدن چونکه بزرگ کردن یه بچه خیلی مهمه پر از چالشه

رفتن پیش مشاوره اگه احتمالأ یه مشکل کوچولو هست بهتون پیشنهاد میکنم

من بعد از گذشت چهار جلسه که حدودا یک ماه شده حال خودم خیلی بهتره و این حس به امیر علی و آریا هم دادم


گرچه هنوز جلسات تموم نشده راه دور و درازی دارم ازتون می‌خوام برای اینکه بتونم این مشکلات حل کنم برام دعا کنید چون راه خیلی سختی اما خوبی انتخاب کردم من باید عوض بشم چونکه دیگه یه مامانم