مامانا بچه های شما هم اینطوری بودن هر چی هم محبت می‌کنم بازی می‌کنم تلاش می‌کنم میگه من تو رو دوس ندارم مامان بزرگم رو دوس دارم چرا یعنی ؟؟

ببین دوست عزیزهیچ بچه ای عمراغیرمادرپدرش کسی رودوست داشته اینجوری که پدرومادرم بی نهایت بچشون دوست دارن بچس دیگه حالاازطرف مادربزرگش مخبت دیده نمیتونه تفکیک کنه میگه مادربزرگ
پسرمنم دایش وباباش خیلی دوست داره اوناباشن کلامن ونمیبینه ولی بازم درنهایت میادبه من میچسبه میخابه دستم موقع آشپزی بریدم برای هیچکس این کارنمیکنه میادنازمیکنه دستم بوس میکنه

من قبلا بچم پیش مامان بابام میموند حتی شبا گریه میکرد چون بیشترم اونجا بودم ولی جدیدا ن وقتی میبینه من نیسم اونجا گریه میکنه میگ بغل مامان دیگ میارنش خونه تازه داره منو میشناسه بنظرم 😅😅

من گاهی پسرم بهم میگه برو ولی خب میدونم نباشم تحمل نمیکنه

یه صبح تا عصر کنارش نباش بعد متوجه میشی چقدر حضورت براش مهمه، چون همیشه کنارشی و نبودتو حس نکرده اینجور میگه

عادیه گلم ۲۴ ی کنارشی خیالش راحته
منم همین حس رو داشتم تا چند باری از دخترم دور شدم اسباب کشی مریضی دیدم نه دوستم داره دلتنگ میشه
آخرین بار هفته پیش ک فیزیوتراپی بودم با باباش اومد خونه میگه از تو ماشین فقط گفت مامان مامان
باباش هم ک نباشه میگه بابا

وااااااای دقیقا پسر منم 😆😆

پسر من اشک میریزه که از خونه مامانم نیاد خونه مون البته مامانم هی بش میگه نرو بمون اینجا اونم تحریکش میکنه