۱۴ پاسخ

نگفتم تا حالا خودش میره هر سریم میگه وای پری تنوعش رفته بالا 😂ذوق میکنه از بسته بندیش

منم شوهرم واسم می‌خره خیلی هم روان و راحت برخورد کرد از همون اول

من که خیلی اوکی بود شوهرم می‌رفت می‌خرید

ما نامزدنموندیم.هرماه که میریم فروشگاه برمیدارم چندتا که لازم نباشه دیگه برم از مغازه بخرم یا همسرمو بفرستم.اما همیشه میگه خوبشو بردار

یادم نمیاد ولی چیز عجیبی نیس پریودی شوهرم میره میخره منم خودم تو مغازه باشم میرم برمیدارم خجالتم نداره مگه عهد بوقه

من قطعا حالا که نعمت دختر شدن رو به من داده روزی که پریود بشه حتما براش یه جشن باشکوه میگیرم

من ی بار تو دوران نامزدی با کلی خجالت گفتم بش خرید خونه مادرش بودیم
بعد دیگه هروقت میگفتم دلم درد میکنه خودش می‌فهمید
بعداز عروسیمون هم خودش دیگه بین خریدای خونه میخرید😄🥺

من کلا نامزد هم بودم همسرم برام میگرف
کلا خیلی تو پریودی حواسش بهم بود
😂😂و از اوناس ک کلا مخالف حرکاتی مث همسر شماس

منکه تا اومدم خونه خودم زود باردار شدم نشد شوهرم بخره😂🚶‍♀️
شوهرم تا حالا نخریده برام😂😐

😂😂😂 استرس میگرفت شوهرت
منک الان هفت ساله ازدواج کردیم یبارم بهش نگفتم بگیره برام همیشه خودم چندتا بسته میگیرم

والا خانواده شوهر من خیلی ادمای باحیا باادبی هستن فقط یه چیزی ک واسم عحیبه اینه ک مسئله پریود خانما خیلی توشون عادیه و بسیار راحت راحبش صحبت میشه
من مجررو شدم شوهرمو بفهمونم ک خانواده من مثل شما نیست و اصلا انقدر واضح کسی راجب پریود صحبت نمیکنه پیش اقایون دیگه
پریود و میشدم راحت ب خواهرش میگفت پریود شده نوار داری یهش بدی اونم اگر داشت میداد اگر ن شوهرم میرفت میخررید یا ب مادرش میگفت پریوده درد داره واسش دمنوش درست کن
حتی یبار داشت میرفت نوار بخره خواهرش گفت واسه منم بخرمنم باید بشم کم کم🥲🙄😳😳😳و واااقعا واسم عجیب بود
اقایون خانواده من تو پریود خیلی دختر رو درک میکنن خیلی ولی اصلا انقدر واضح صحبت نمیکنن

خخخخخخ وییییی عجب آدمیه 😂😂😂

من همیشه یا خودم از قبل میخریدم چون برندش برام مهم بود پوستمو اذیت نکنه حساسیت میدادم یا همسرم میرفت عکس از مدلا میگفتم عکس بده که انتخاب کنم یا هم از اوکالا برام میخرید

😂😂😂من اولین بار بیرون بودیم باهم ی ماه بود عقد کرده بودیم گفتم بگیر هی می‌رفت عین این دزدا جلو در سوپری اینور اونور میکرد هی برمیگشت بعد چند بار میومد میپرسید چی میخوای آخر سر صاحب مغازه شک کرد محبور شد بخره از اون ب بعد یاد گرفت ک چجوری باید بخره🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی پارت اول
پنجشنبه یازدهم اردیبهشت بود عصر ناهارمو خوردم که ناهار کله پاچه بود ، سرویس که رفتم یه رگه ی خونی رو لباس زیرم دیدم اول بهش توجه نکردم چون اصلا درد نداشتم، غروب رفتم بیرون برای پیاده روی یه لحظه گفتم به مامای همراهم زنگ بزنم بگم رگه ی خونی دیدم ، بهش که گفتم برو بیمارستان یه چک بشی ، رفتم بیمارستان چک کرد گفت سه سانتی ، گفت برو نوار قلب بده اگه خوب بود برو خونه ورزش و پله و پیاده روی کن چهار سانت شدی بیا برای پیاده روی اگه خوب نبود باید بستری بشی رفتم یه دونه کیک بستنی و یه کیک خوردم و اب و بعدش رفتم برای نوار قلب ، نوار قلب گرفت گفت ضربان قلبش یکم بالاست وایسا دوباره بگیرم ، دوباره گرفت گفت نوار قلبت اصلا خوب نیست چی خوردی ؟ نوشابه خوردی ؟ گفتم نه کیک و بستنی خوردم گفت به همراهت بگو بره برات یه کیک و یه مانجو بخره که مجدد بگیرم ،به شوهرم گفتم گرفت آورد دوباره گرفت گفت اصلا نوار قلبت خوب نیس به شوهرم گفتم میگه نوار قلب اصلا خوب نیس ، گفت میخوای بریم بیمارستان حافظ ؟ دیگه نذاشتن من نگاه گوشیم کنم بعدا پیام شوهرم دیدم ، رفتم بیرون گفتم میگه برو لباس بستری بخر میخواد بستری کنه ، مامانم اینا تو راه بودن میومدن گفتم به مامانم نگو که تو مسیر نگران نشن ،زنگ زدم به دوستم فورا اومد (من اصلا یادم نبود که کله پاچه خوردم و اینکه باعث ضربان بالای قلب بچه میشه هم اصلا نمیدونستم )
شوهرمو ک دیدم گریه کردم چون من با امادگی بستری رفته بودم ولی بخاطر نوار قلبش خیلی ترسیده بودم ، خلاصه با ویلچر بردن برای بستری و از ویلچر بیشتر ترسیدم
مامان هاکان🤍 مامان هاکان🤍 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم:
خانمه که تو پذیرش بود و تا ابد دعای خیرم دنبالشه اول با یه برخوردی گفت ینی چی میخوام ان اس تی بدم پروندت کو مگه الکیه ان اس تی دادن منم خسته بودم از توضیحات تکراری با لحنی که دعوا داشتم باهاش🥴 گفتم من خستم انقد هربار توضیح دادم این مدارک من ۵ روزه از هفته بارداریم گذشته هیچکس گردن نمیگیره یه معاینه میکنین و ان اس تی میگیرین میگین برو خونه..الانم هرکاری لازمه بیا انجام بده که قراره دوباره همین مسیرو برگردم خونه🥴🥴
تا پروندمو چک کرد یه نگاه به من کرد یه نگاه به پروندم گفت تو اخرین بار کی امدی بیمارستان گفتم پریروز گفت تو ۱۰ روز از پایان بارداربت گذشته سریعا باید بستری شی..من به جای خیلیا که پر از استرس میشن داشتم میمردم از خوشحالی گفتم توروخدا جدی میگی نکنه دوباره یکی بیاد بگه نه و نزارن گفت نه من الان زنگ میزنم به دکتر زایشگاه..جریانو که گفت پزشک بیمارستان گفت هرچه سریعتر بستریش کنین..
خلاصه معاینه انجام داد و گفت دو فینگر بازی..
ان اس تی گرفت و به شوهرم گفت بیاد کارای امضا رو انجام بده و لباسامو تحویلش بده..من هنوزم باورم نمیشد..تا اینکه بستریم کردن..به سرمم امپول فشار زدن اما هنوز دردام شروع نشده بود
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۱ ماهگی
مامان 👼🏻𝐌𝐎𝐎𝐍𝐒 مامان 👼🏻𝐌𝐎𝐎𝐍𝐒 ۱ ماهگی
انقدر که همتون در مورد داستان طلاقم پرسیدید از دونه دونه توضیح دادن خسته شدم گفتم که یهو تاپیک بزارم و خیال همه رو راحت کنم
پارت 1
راستش من کلا زندگی خوبی نداشتم چون ازدواجم فقط بخاطر فرار از خونواده بود
من حدودا 14 سالم بود که ازدواج کردم و اخرای 15 سالگیمم باردار شدم و بچه اولم نزدیکای 17 سالگیم بدنیا اومد
از همون موقع بند ناف بدبختیای دنیا پاره شد و ریخت رو سر من
البته تا قبلش همسرم دست بزن داشت
بعد بدنیا اومدن نیلا کلا عوض شد یه ادم رفیق باز بود که بعضی وقتا به خانواده خودشم سر میزد
منم گفتم تا قبلش کمک حالش بودم و خرجی خودمو خودم میدادم حالا که بچم یه سالشه دوباره برم سرکار اقا من رفتم سر سه تا کار همزمان بکوب کار میکردم با بچم که تونستم خونه و ماشین بخرم و خونه قبلیمون که مال همسرم بود شد خونه مجردیش و من و دخترم تو خونه ای که من خریده بودم زندگی میکردیم چون من شیر نداشتم خیلی ننگ بهم چسبوند و همش میگفت چطور شیر داری به مردای اینور اونور میدی جن*ده خیابونی ولی شیر نداری به دخترمون بدی
دخترم بزرگ شد و هر سال یه چوب خط به کارای بد همسرم اضافه میشد دیگه دخترم 11 سالش شده بودو همه چیز و کم و بیش میفهمید جز یسری چیزا
همسرم میگفت شده بود یه ادم رفیق باز، ماشین باز، مشروب خور، سیگاری، رفیق باز و گه گاهی ام دخترمو کتک میزد ولی یادمه از وقتی که بچه بدنیا اومد منو تا همین موقع طلاقمون حدود 5 6 بار کتک زد که خیلی کمتر بود از قبل بارداریم
و یه موضوع که منو عذاب میداد این بود که همسرم فقط وقتایی میومد خونه که راب.ط.ه میخواست
وضع مالش بد نبود ولی من با خودم گفتم شاید اگه یه کوچولو دستشو بگیرم اوکی شه واسش کلی چیز میز و یه ماشین خریدم ولی هیچی تغییر نکرد