خیلی به پسرم وابسته ام و میدونم این خیلی بده واقعا نمیتونم ازش یه دقیقه دور بشم اصلا اعتماد ندارم پیش کسی بزارمش بجز مادرم واقعا حس میکنم بدون من پسرم اذیت میشه شما هم مثل منید خیلی بده از وقتی مامان شدم اصلا بع هیچی جز پسرم فکر نمیکنم همش استرس دارم اصلا نمیتونم دور بشم ازش واقعا طاقتشو ندارم

من به هیچ کس اعتماد ندارم که بچمو بدم بهش
به شوهرم فقط یه کم اعتماد دارم چون اونم عاشق بچشه مثل من

منی ک حتی پیش مامانم هم نمیتونم بزارم😐😭😭 رفلاکس شدید داره میترسم بزارمش پیش کسی نتونن گریه هاشو آروم کنن چون سخت میخوابه دیگع از پا افتادم

من حتی یه خیابون میرم باخودم میگم نکنه چیزیم شه بچم تنهاشه

معلومه نمیتونم دور بشم اصلا هم بد نیست
چون هیچکس اعتماد ندارم برای نگهداری ازش

منم همینطورم،و خانواده شوهرم و شوهرم اینو متوجه نمیشن،کلی ازم ناراحتم😔

من دخترم پنج سال یک پسر پنج ماه دارم صبحی که درد زایمان شروع شد فقط نگران دخترم بودم که پیش مامانم جاش گزاشتم نسل ما خیلی مادرهای حساسی هستیم من نمیتونم برای عزیزترینم کسم بچهام رو بزارم

والا من الان میخوام فقط یکی بیاد دوساعت بگیرتش من بخوابم از کمر افتادم انقد بغلش کردم😣🫠
البت منم نمیتونم غیر مامانم پیش کسی بزارم فک میکنم ی بلایی سر بچه ام میاد خدایی نکرده

نه واقعا

دقیقا منم🥲

هنوز زوده

منم منم

بزرگتر بشه اینقدر اذیتت می‌کنه التماس می‌کنی فقط یساعت نباشه آرامش داشته باشی 😅

دقیقا منم همینطور