هنوزم باورم نمیشه انگار همین چند روز پیش بود ک این برنامه رو نصب کردم و هفته ۵ بارداری بودم و الان رسیدم به ۳۷ هفته دلم رفته ک ب دنیا بیاد دیگ البته باباش بیشتر دلش رفته دیوونم کرده 😅 وقتی کل وسایل نی نی رو خریدیم هی میگفت بیا ببین همه چیش امادس اما خودش هنوز نیست کی میاد دیگ 😂 دوشب پیش ک رفتیم وسایل بهداشتیش رو بخریم مثل شامپو پودر روغن و اینا میگفت وای همین الان بوی بچه حس شد 😁 ولی ادمیه ک ب شدت دل نگران و حساسه وقتی بچه نچرخیده بود و میگفتن باید سزارین بشی اصلا قبول نمیکرد میگفت وای ن زنم بیهوش میکنن اصلا دلشو نداره همش میترسید ی اتفاقی برای من بیفته حالا هم ک طبیعیم میگ ببین من شمارو میرسونم بیمارستان و من از کل بیمارستان فرار میکنم میرم ی جایی تا زمانی ک بچه ب دنیا اومد بگین بیام اصلا نمیتونم تحمل کنم اونجا باشم و تو داری درد میکشی همش قربون صدقم میره تو این مدت اندامم حسابی یکم بهم ریخت ولی تنها کسی ک بهم روحیه میداد شوهرم بود و من بابت همچین شوهری خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم هم شوهر بینظیری میشه هم مطمئنم پدری بینظیر همش میگمش یلا دیگ پسر خواهرت میاد دخترمون میگیره اینقد بدش میاد میگ غلط میکنه من اصلا دخترمو شوهر نمیدم غلط کرد شوهر کنه فقط باید پیش ما باشه😂😂 خلاصه روزا دارن میگذرن و من روز ب روز ب زایمان نزدیکتر میشم شبا دیگ از درد پهلو کمرم خوابم نمیبره امیدوارم هرکی چشم انتظاره الهی ب حق فاطمه زهرا ی نی نی خوشگل نسیبش بشه و هرکی بارداره بسلامتی فارغ بشه ❤️

۵ پاسخ

ان شاالله عزیزم
۳۷ هفته و چند روز هستی

تو دیگه در گیری با شوهرت سر تربیت بچه ،منم شوهرم سر دخترا این بلا رو سرم اورد الان مگه جرعت داری دخترا رو چیزی بگی فوری شکایت پیش باباشون ،من یه چیزی میگم اون یه چیزی 😨

ان شاء الله به سلامتی زایمان کنی عزیزم.😍😍😍🙏.. برا ما هم دعا کن

حس میکنم شوهرت دخترت از الان لوسش می‌کنه😂

انشالله ،❤️

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۷ ماهگی
سلام دوستان میخوام تجربه خودم برا زایمان طبیعی بگم ب صورت خلاصه ۰۰۰من از اول بارداری انتخابم سزارین بوو د اصلا ب طبیعی فک نمیکردم همه تلاشم میکردم واسه سزارین ۳۷ هفته ۲ روز م بود همینجوری گفتم برم بیمارستان ببینم قبول میکنن برا سزارین اختیاری رفتم وقتی فشارم گرفت گفت یکم بالاس بعد تست آمینو شور گرفت جوابش مثبت بود بعد اومد معاینه م کرد گفت ۲ ثانت باز هستی زود برو آماده شو برا زایمان من گفتم میخوام سزارین کنم گفتن باشه ۰ بعد منو بردن زایشگاه دیگ شروع کردن معاینه هر نیم ساعت میگفتم معاینه نکنین من سزارین میخوام گفتن نمیشه از شب شروع کردن معاینه ک ساعت ۸صب بود ک دردام شروع شد دهانه رحمم با آمپول فشار همینجور باز می‌شد ک وقتی رسید ب ۱۰ دوتا زور ک زدم نی نی اومد ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه کلا ۲ ساعت من درد کشیدم وقتی بچه ب دنیا اومد انگار ن انگار درد کشیدم ۰ میخواستم بگم ک با این ک اصلا اصلا ب طبیعی فکر نمیکردم و ی ترسی از طبیعی داشتم ۰ کلا از زایمانم راضی هستم ۰ گفتم تجربه م بگم ک طبیعی اونقدر ها هم ترس نداره ۰بیمارستان هرکس سزارین کرده بود ب من می‌گفت خوشحال ب حالت ک طبیعی آوردی ۰۰ ایشالا شما هم زایمان خوبی داشته باشین
پسر منم ²/²ب دنیا اومد 🥰
مامان هدیه ائمه مامان هدیه ائمه ۷ ماهگی
ادامه ماجرای داستان بارداری من پارت ۳
......
دوستان اگه میخواید بگید بقیش رو بزارم
جواب آزمایش ی ماه طول می‌کشید تو این یک ماه هر روز گریه میگردم از بس استرس داشتم
همسرم همش بهم میگ فدا سرت مگ من بچه میخام
من تو رو بخاطر بچه نگرفتم
با اینکه همه بهم میگفتن ک همسرم بچه دوست داره ولی اون اصلا نشون نمی‌داد
تو این مدت ک جواب آزمایش باید می اومد هر هفته من سونو میدادم
همش استرس داشتم خدایی نکرده اتفاقی بیفته
کلا دختر استرسی هستم
گذشت و یک ماه تموم شد و روز جواب گرفتن رسید
هر روز زنگ میزدم آزمایشگاه ولی میگفتن فقط حضوری تا رسیدیم ب جواب آزمایش سکته کردم
ک خدا رو شکر مشکلی نبود و گفتن بچه سالمه
اون روز انگار دنیا رو بهم داده بودن
ولی هنوز ماجرا تموم نشده و اصل ماجرا تازه شروع شده
جواب رو گرفتیم و بر گشتیم ابادان
و خبر رو ب خانوادم دادم
خانوادم هم دعوا ک چرا باردار شدی چرا حواست نبود و.....
الان شوهرت کار نداره
هنوز زندگیت معلوم نیست .......
خلاصه خودتون بهتر میدونید دیگ خانواده ها چجورن
منم فقط گرفته بودم ب گریه کلا افسرده شده بودم
چون واقعا ن بیمه داشتیم ن هزینه دوا دکتر
اصلا مونده بودم چیکار کنم چشم باز کردم دیدم ازدواج کردم بعدش دیدم باردارم شوکه شده بودم
سپردم ب بالایی و دیگ میدونستم قراره از این ب بعد همش سختی بیاد سراغم
......
مامان گلبرگ مامان گلبرگ ۲ ماهگی
تجربه زایمان_سزارین
بیمارستان_انصاری
پارت_۴
اینو یادم رفت بگم ک پرستارا داشتن با هم میگفتن ک مثل اینکه اینجا هم زایمان طبیعی اجباری شده ک من پرسیدم واقعا ک گفتن اگر دکترت دلیل داشته باشه نه حالا صدق و صحت این ماجرارو من اصلا خبر ندارم فقط شنیده رو انتقال دادم
تو ریکاوری ک بودم چون فشارم بالا بود ی رگ دیگ ازم گرفتن برای تزریق سولفات ک فشارم پایین بیاد دوباره نی نی رو اوردن و من دیدمش باز هم تماس پوستی دادن این کار رو ۳ بار انجام دادن تو ریکاوری انجام دادن اصلا درد اونجوری ک قابل تحمل نباشه نداشت ساعت ۱۱ و نیم منو وارد بخش کردن ک ما اتاق خصوصی گرفته بودیم اینم بگم ک اینجا دو مدل اتاق خصوصی داره ی vip ی دیپلمات ک ما vip گرفتیم شبی ۳ تومن
از ساعت ۱۱ و نیم شب ب من سولفات تزریق شد همراه سرم تا فردا پمپ درد هم گرفته بودم ولی خب ب نظرم همچین اثر گذاری خیلی بالایی نداره پمپ درد رو تو اتاق عمل باید اعلام کنید ک میخواید یا ن
نی نی هم همراه من داخل اتاق شد و اونجا موند از نظر تمیزی اتاق ها و رسیدگی پرسنل همه چیز خوبه ولی پرستارا و ماماهای این بخش ی مقدار حواس پرتن