۱۳ پاسخ

ببخشید عزیزم قطعا شما صلاح عزیز دلتون رو بهتر میدونید اما خوب اینکار ممکنه باعث ضربه روحی بدی بشه چون واسه بچه اون یه چیز مهم بوده تاالان واینطور یکدفعه از دست دادنش اضطراب جدایی میاره

الان هوا گرمه ازش نگیر چون هم بدغذا میشه هم مریض میشه،بذار هوا خنک بشه

سرشو با بازی گرم کن تا میاد سراغش ببرش اینور اونور یه وقتایی هم بهش بده
الان گرمه نگیر
ضمن اینکه من اگه آبلیمو بزنم پسرم میخوره میگه بازم میخوام 🥲

یبار اوفه و نمیخوره
یبار خوبه و بهش میدی
اینجوری بچت را گیج میکنی بعد برای ترک شیرش اذیتت میکنه

من قبل ماه رمضون چون میخاستم روزه بگیرم شیروزش رو خیلی کم کردم کم باید فاصله ساعت شیردادن رو زیاد کنی
بنظرم اینجوری بچه دچار دوگانگی میشه ک چرا ی بار ترشه ی بارمیتونه بخوره تو ازشیرگرفتن هم اذیت خواهی شد
راهش فقط اینه حواسش رو پرت کنی لباس باز نپوشی نشینی زیاد و دراز نکشی😅
من یادمه صب تاظهر جرئت نمیکردم رو مبل یازمین بشینم چون میومد سمتم ک شیربخوره حواسش ی لحظه پرت میشد رو صندلی آشپزخونه یکم مینشستم

بزار شهریور الان خیلی گرمه

بچت اذیت نمیشه و تقریبا زود یادش می‌ره و عادت می‌کنه ب غذا خوردن
این مادره ک عذاب وجدان ولش نمیکنه و دلش تنگ میشه ک بچش شیره جونشو بخوره
ایشالله خدا توانشو و طاقتشو بهت بده عزیزم هم ب پسر گلت
کم کن فعلا هوا گرمه اذیت میشه کم کم بگیر ازش

من دخترمو یکدفعه گرفتم خیلی اذیت کردبااینکه من صبرم بالاست هنوز هم گاهی میگه ...تدریجی خیلی زمان میگیره

گلم الان نگرفتی بزار شهریور ک باز هوا خنک بشه تو گرما نگیری بچت مریض میشه

چ بی رحم😔

منم ابلیمو زدم ولی بیشتر میخورد میگف به

بنظرم جا داره بخوره فعلا
بعد تازه خوب شده گناه داره
کم کن ولی قطع نکن تدریجی بگیر

بگیرش

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۱ سالگی
اولین روز از شیر گرفتن به پایان رسید😁
صبح که دیگه بیدار شد اخرین وعده ی شیرشو خورد
بهش صبحونه دادم بعدش هی نق زد که شیر میخوام سر سینم چسب برق زدم گفتم می می اوخ شده درش اوردم نگاهش کرد گفتم بیا دست بزن ببین اوخ شده دیگه رفت اون طرف نشست و باز نق نق کرد تصویری زنگ زدم مامانم یکم حرف زدیم با مامانمم دردودل کرد که می می اوخ شده بهشم نشون دادیم😀
خلاصه بهش میوه دادم خورد یه یک ساعت بعدش نهارش دادم و از خونه رفتیم بیرون خونه مادر شوهرم اونحا هم چند بار نق زد که شیر میخوام گفتم می می اوخه یکم که نق زد بعدش بهش یه خوراکی یا میوه میدادم
بهتر میشد یادش میرفت دیگه عصرش خیلی داشت بهونه میگرفت بردمش تو حمام اب بازی کرد یه نیم ساعتی سرش گرم شد اومد بیرون تا یکی دو ساعت اوکی بود باز شروع کرد ارونحا اومدیم بیرون رفتیم خونه مامانم(خونه ی مادر شوهرم و مامانم به هم نزدیکه)دیگه اونجا یکم بازی کرد بستنی خورد قبلشم بهش شام داده بودم
تا ۱۲ که اومدیم خونه اومدیم تو اتاقش یکم با اسباب بازیاش بازی کردیم دیگه گفتم بخوابیم هی می می کرد گفتم اوخه گیجه خواب بود دیدم خیلی نق میزنه توی عصاری خوریش میوه ریختم اومدیم توی تشکش یکم اونو خورد یکم زدم پشت کمرش و خدا را شکر خوابید
حالا دلسا وسط شب بیدار میشد همیشه ببینم امشب چی میشه🤦🏻‍♀️
انشالله بگذره زودتر
سینه هامم سنگین شده یه بار دوشیدمش باید برم یکم دیگه بدوشمش که سبک بشه کمی