۸ پاسخ

وای باز شوهر من همش میگه میترسم ناراحت بشه میگم 40 روز بشه بعد با اینکه بخیه نخوردم میترسم نمیدونم چرا خدا کنه یا این کارام نرنجونمش

تویه این شرایط مردا بیشتر ناز دارن
ولی حواستو جمع کن نذار طولانی بشه
زندگیتو حفظ کن

به بچت توجه نکن جلوی شوهرت
حرفایه محبت آمیز و قربون صدقه رو ب شوهرت بگو
اول با زبون حس اعتماد بنفسشو بدست بیار بعد سکس
مردا حسودی میکنن ب بچشون و فاصله میگیرن

من واقعا روم نمیشه به کسی بگم فقط تو تنهایی خودم یه دفتر دارم از اول زندگی چیزی تو دلمه مینویسم بعدم خانوادم شهرستانن کسی اینجا ندارم بیشتر وقتم تو خونه سرگرم خونه خودم کردم انقدر که الان یه ادم وسواسی شدم .

چقدر همه مثل همیم...من یه شب اومدم لباس سکسی پوشیدم ترتمیز حمام رفتم رفتم آشپزخونه خودمو مشغول کردم بچه هم خواب بود اومد گفت برو بخواب 😶خلاصه رفتم خوابیدم 🤣خدا رو شکر کن کنار هم میخوابین پشت می‌کنه بهت ما که کلا جدا میخوابیم.
خلاصه فرداش کم محلیش کردم البته دست خودم نبود کلی گریه کرده بودم و از لحاظ روحی ریختم بهم اونقدر که از لحاظ جسمی هم مریض شدم بچه رو هم از ظهر دادم دستش و شیر ندادم به بچه حتی بغلش هم نکردم شب اومد هی پرسید چته چی شده خلاصه بهش گفتم اولش خندید 😐بعد گفت من فکر خودت هستم ، بعدم شاکی شد که من نمیام سمتت تو چرا نمیای پس فقط تقصیر من نیست ...ولی بعدش اومد عذرخواهی کرد و فرداش گل خرید و یه چند روزی هی بهم توجه و بغل و .... الان باز کم کم داره یادش می‌ره باز باید قهر کنم فک کنم😂

شوهر منم از بعد زایمان اینجوری شده ما حتی تو دوران بارداریمم هر روز رابطه داشتیم ولی از زمان زایمانم تا الان فقط ۲ بار رابطه داشتیم و اصن انگار اون آدم. سابق نیس

سعی کن بیشتر به خودت برسی باهاش حرف بزن توجه کن بهش

میفهممت

سوال های مرتبط

مامان آقا پسر🩵 مامان آقا پسر🩵 ۳ ماهگی
#درد و دل #شاید_موقت
این همه مدت که از زایمانم هم میگذره تا الان نزدیکی نداشتم..شوهرم اصلا آدمی نیست چشمش دنبال کسی دیگه باشه، ولی انگار چشمش منو هم نمیبینه..خودشو توی کارش غرق کرده، هرچی سعی میکنم بهش نزدیک شم لباس نو بپوشم ، نزدیک خودم بکشونمش باز یجوری دور میشه..کلا همیشه اینطوریه که تا وقتی خودش دلش نخواد نزدیکم نمیشه، وتلاشی برای به اوج رسوندن من نمیکنه..منم خیلی سرد شدم نسبت بهش..حس بدی پیدا کردم..این چند وقت بعد از پریودم ،تااازه دردای قبل پریودی رو گرفتم...یسری بهم میگفتن نکنه بارداری!!
دکتر رفتم گفت یحتمل عفونت گرفتی، بحث عفونت ک مطرح شد باز فرضیه یسریا این بود که بخاطر نزدیکیه که دچار عفونت شدی..اما نمیدونن خبری نیست که نیست😀..
خیلی حس بدی به خودم پیدا کردم..هرچی به خودم سعی میکنم برسم انگار بازم به چشمش نمیام،درصورتیکه خداشاهده تعریف از خودم نیست اما طبق گفته بقیه چهره ام خوبه..اما خودم اصلا راضی نیستم از خودم، بعد زایمان هم خیلی اعتماد بنفسم سر هیکلم و ترکهای شکمم اومده پایین..تو دوران عقدمون پیش مشاور میرفتیم خیلی خوب بود،ولی الانا اصلا قبول نمیکنه مشاوره هم بریم..
بی حوصله ترینم یعنی