۴ پاسخ

خدامامانتوحفظ کنه عمرباعزت داشته باشه عزیزم سفرش مبارک یه نصیحت ودردودل خواهرانه بخاطر بچه خودتو محروم ازدیدن پدرومادرنکن من۲۷سالمه پسرم بدقلق ترین بچه دنیابودمن بخاطراینکه میرفتم خونه مادرم اذیتشون میکردنرفتم زیادیعنی شب نمیموندم الان۶ماهه مامان نازنینم آسمونی شدتوسن۴۶سالگی والان میگم کاش میرفتم بدقلقی پسرموتحمل میکردم وشباپیش مادرم میموندم تامیتونین کنارپدرومادرتون باشین مادرتنهاکسیه که اگه زبونم لال بره دنیابرای ادم خالی میشه بازم میگم عزیزم عمرمادرعزیزت جاودانه قشنگم

این روزا میگذره و این گوگولی ها بزرگ میشن و قوت قلبمون میشن انشالله
فقط تو نیستی همه همینیم

منم گاهی فکر میکنم چقدر دلم برای خوردن یک چای با خیال راحت کنار مامانم تنگ شده و برام آرزو شده یه جورایی .دقیقا وقتی جایی هستم مدام مشغول دخترم هستم و اصلا نمی‌فهمم از کجا به کجا اومدم......

میگه دیگه 😓😁

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۵ ماهگی
بچه بزرگ کردن کی اینقد سخت شد؟کی مریضی ها اینقد زیادشد؟گاهی با خودم میگم مهرنوش اخه تو میخوای ب کدومش برسی به رفلاکس به الرژی به کهیر هاش،ب شب بیداریاش تا صب ،به استفراغاش،چرا باید اینقد همه چی سخت بشه چرا من باید هربار بچمو میبرم پارک یا بخاطر الودگی هوا یا بخاطر گرما استفراغ کنه و کهیر بزنه ،دلش میخواد بره بیرون همش کفشاش تو بغلشه ک بکنیم پاش بره تو کوچه چون صدا بچه هارو میشنوهه ،مگه دلم از سنگه ک نزارم ،خوراکیا بقیه رو میخواد ،دیگه غذاهای تکراریشو میبینه از ته دل گریه میکنه ،با حسرت نگا خوراکی بقیه میکنه،خیلی فشار روحی شدیدی رو تحمل میکنم ،دیشب مامانم اومد پیشم تا صب یاس ۱۲بار بیدار شد هربار مامانم میگفت اخه این بچه چشه همش گریه همش ناله ،امروز مامانم فشار چشمش رفته بالا چون کل دیشب با صدا یاس بیدار میشد،دیشب یه شب از شبای من بوده فقط،اما من هر روز بیدار میشم هر روز میگم توکل ب خدا امروز قطعا بهتر از قبل هس همه چی اما نمیشه.قهر کردم با خودم با خدا با همه .دوستدارم یه نور امید ببینم یه اتفاق خوب .محتاج ی معجزه ام🤲مجدد سوختگی ک بخاطر تست نیس و علتشو هنوز نفهمیدم