۳ پاسخ

منم بعداز فوت پدرم خدا یه پسری بهم داد عین عین بابام
چشماش دماغش و.....
حتی بابام بیماری قلبی داشت این پسرمم به دنیا امد قلبش سوراخ بود ومشکل داشت
الان وقتی که دلم میگیره گریه میکنم انگار میفهمه ومیاد بغلم میکنه و وقتی که به چشماش نگاه میکنم انگار بابامو میبنم و آروم میشم

چ جالب

چ جالب

سوال های مرتبط

مامان نیک مامان نیک ۱ سالگی
میخوام یه چیزی بگم شما هم افسرگی میگیرید
فقط مامانای که بچشون بد غذای بخونن
منکه انقد عصبی هستم میخوام خودمو چاقو چاقو کنم
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
امروز دوستم اومد اینجا با بچش تقریبا هم سنن با پسرم
ساعت ۱۱ اومد تا الان پسرش صبح خونه بهش خامه گوسفندی با مربا فتیر محلی داده بود خورده بود موقع که اومد دستش یه رانی بود داشت میخورد 😭😭😭😭 ناهار پلومرغ بود دو تا کفگیر بزرگ یه نصف رون کامل تا تهش خورد پسر من هیچ فقط نگاه 😭😭😭😭😭 یه کاسه پر ماست خورد دلستر خورد بعدش میوه اوردم یه موز کامل یه کاسه بزرگ زردالو هلو 😭😭😭😭 بعد چای اوردم ده تا بیشتر ابنبات خورد خرما خورد شکلات ژله ای ۶ تا دونه خورد پسرممممم من هیچچچچچچ فقط نگاه 😭😭😭😭 یه بسته چیپس بزرگ خورد اخرم یه تانکر شیر خورد دیگه رفتن وگرنه هنوز داشت میخورد
وووااای من حرص خوردم حرص خوردم خدااایا چی میشد بچه منم فقط غذاشو میخورد 😭😭😭😭😭😭😭😭
افسردگی گرفتمممم پسر من حتی یه لقمه نخورد حرصم گرفت ب ذور ریختم دهنش همه رو تف کرد شروع کرد به گریه 😭😭😭😭😭😭
اگه یه ساعت دیگه می موندن بچه منم میخورد 😭😭😭😭
مامان الناز مامان الناز ۱ سالگی
خانوما
خاله من یه پسر ده ساله داره وقتی سره اون حامله بود استراحتی بود همش خونه ما بود حتی زایمانم کرد تا دوماه خونه ما بود
ینی خونه بابام من اون موقع مجرد بودم بعد انقدر پسرخالمو دوس داشتیم اصلا فکر نمیکردم پسرخالمه حس میکردم خاهر زادمه همش براش لباس اسباب بازی خوراکی میخریدیم هرجا میرفتیم خالمو میبردیم اگرم نمیومد حتما پسر خالم میبردیم
همه ی تولداش من از دو روز قبل خودمو میکشتم همه چی درست میکردم کادو میدادم حالا پول یا اسباب بازی هرچی
تا اینکه من باردار شدم و زایمان کردم فقط همون روز بعد از زایمان اومد خونه م خالم بهم یه سکه پارسیان ۳۰۰سوتی داد که تقریبا بیست ماهه پیش حدود ۱۲۰۰/۳۰۰بود پولش
دیگه هیچییییی نداد حتی سه ماه بعد زایمانم که عید بود به دخترم ۲۰۰تومن عیدی داد که من هرسال به پسرش ۲۰۰میدادم حتی از چند سال قبلش
اولین تولد دخترمو که گرفتم کمک که نکرد هیچ
حتی نیومد گفت پدرشوهرم حالش بد بود رفته بودیم به اون سر بزنیم حتی بعد فهمیدم اونجا هم نرفته بودن و دروغ گفته
حالا بچه دومش بارداره و ماه دیگه زایمان میکنه به نظرتون من چیکار کنم؟؟من گفتم فقط یه دست لباس بخرم در حد ۶۰۰/۷۰۰بعد از یه هفته برم دیدنش بدم
شما چی میگین
مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۲ سالگی
سلام مامانای عزیز
امشب یه چیزی رو میخوام براتون تعریف کنم لطفا نظر خودتون رو برام بگید
چند روز شد دخترم همش بالا میاورد و اسهال هم بود دو بار دکتر بردم امروز بعد از ظهر تبش زیاد شده بود همه همسایه ها گفتن ببرش پیش تولگیر یعنی آنقدر گفتن که من هم آماده شدم بردم
اون خانم تولگیر دستش را زیر گلوی دخترم گرفت مثل اینکه میخواست خفه کنه بعد از دهنش یه چیزی رو فوت کرد به کف دستش و گفت بیا از گلوی بچه در آوردم در حالیکه من با دو چشم خود دیدم از دعن خودش نف کرد .
حالا من بهش گفتم اینو از دهن خودت در آوردی خانمه ناراحت شد و گفت تو پنجاه ساله کاسبی منو خراب میکنی و خیلی حرف های دیگه
ولی من میگم اگه از دهن دخترم در آورد چرا دهن خودشو نزدیک کرد و فوت کرد
بعدش وقت سر بالا باشه چطوری از گلو چیزی می‌پرد بیرون؟
و چیزی که درآورد خیار بود با یه تکه سیب دخترم یه هفته س سیب نخورده و خودمان هم تقریبا یه ماهه که خیار نداشتم.
خيلی سوالات به ذهنم ایجاد شده کلا هنگ کردم
لطفا بگید چجوریه؟
مامان شایلین مامان شایلین ۲ سالگی
سلام مامانا
من یه پسر دایی دارم که از دوماهگی تی وی میبینه البته گوشی تا الان که اول میخونه با گوشی و کارتون غذا میخوره
و از ۵ ماهگی با یه شربت بسیار خطرناک از ساعت ۱۰ شب واردار به خواب میکردن که امروز اون شربت زیر دوسال ممنوعه
و دختر من هم زودتر از دوازده نمیخوابه چون عادت کرده و میدونم که اشتباهه داره دیر میخوابه ولی چون باباش ۱۱ شب میاد بیدار میمونه تا باباشو ببینه
خلاصه که مهمون بودیم و دختر ۱۱ شب خوابش میومد و کفتم بریم تا خونه برسیم میشه ۱۱/۳۰ و میخوابه
زن داییم با صدای بلند گفت هههه! پسر من از همون اول از ۱۰ میخوابه
این پنجمین بارش بود توی جمع میگفت
و من همیشه سکوت بودم
تا اینکه اونروز گفتم بله منم اگه شربت به اون خطرناکی رو میدادم میخوابید ولی شایلین خودش میخوابه

و اینکه پسرداییم یکم توجهش پایینه و توی سنجش کودکان هم گوشزد کردن بهش ولی همیشه خودشو یعنی زنداییم همه چیز دان عالم میدونه
منو مسخره میکنه که بچت چرا تیوی نمیبینه!!!
من دیگه حوصله بحث نداشتم و بلند شدم و رفتم لباسمو پوشیدم و خداحافظی کردم