۱۶ پاسخ

حق داری عزیزم یه کم گریه کن تا خالی بشی و آروم بشی
ولی بعدش دیگه فکرشو نکن تو مادر یه کوچولو هستی ک باید مواظبش باشی و امیدت به خدا باشه

چ خانواده ی دل سنگی داری

عزیزم تو خدا رو داری تو این دنیا همه ما اول خدا رو داریم بعد خودمون یه سریا سنگدل هستن و کاری نمیشه کرد

😔😔😔حق داری

نمی‌دونم چرا بعضیا اینجورین خیلی بده منم بعضی اخلاقای خانوادم رو اصلا دوست ندارم

دلیل قهرت چیه گلبم ؟😍🥺خیلیی نازی بوس بهت

عزیزم درکت میکنم حق داری
منم امشب کلی گریه کردم با دوتا بچه خانوادم حالمو حتی نپرسیدن از اول جنگ ... دقیقا بحث تفاوته . حس میکنم کلا نمی‌خوان منو افسردگی گرفتم با کاراشون هیچ کسو نداشتم جز اونا که اونم ...😓

منم ب خانوادم هرکاری میکنم بازم ابجیم ک کلی بهشون فحش میده دوسش دارن

الهی بگردم
فدای سرت عزیزم نمیدونم چه فکری میکنن یه سری خانواده ها
بچه ک نخواسته بیاد توخواستی این رفتارها چیه دیگ
عزیزم مهم نباشه برات زندگیت خوبه بچت سالمه خداروشکر همسرت هست لبت میخنده باهاشون خوشی بقیه رو ولش کن

من تو یه کوچه ام از وقتی جنگ شده شبا نمیزارن خونم بخوابم میگن پیش ما باش میترسیم خانواده مادر منم همینن مثل خانواده شما ببخشید سنگ هستن مادر بچشو بخاطر یه لغمه ناهار بیرون میکنه اصلا تیکه پاره بشن ده تا بچشون زنو شوهر فکر خودشونن فرق میزارن مایلی ناراحت میشیم

الهی عزیزم قوی باش
درسته تو هم توقع داشتی اما وقتی ناراحتی نگاه گل پسرت همه دنیا به یه ورتم نمیشن😌

اشکال نداره غصه نخور فداسرت

مگه قهری باهاشون یا کلا اینجورین دیر ب دیر پیگیرت میشن

مگ قهرین؟

چه بد عزیزم حق داری ناراحت باشی درکت میکنم

عزیز دلم ناراحت نباش خودت پیگیرشون شدی؟بهتر نیست زنگ بزنی دلیلشو بپرسی خوب ناراحتی تو بگو

سوال های مرتبط

مامان 💞آقا سورنا💞 مامان 💞آقا سورنا💞 ۱ سالگی
بچه‌های تهران تروخدا برید حتی اونایی ک نگران نیستید هم فک کنیم ی مدت میخایین برین مسافرت اگه جایی هم ندارید خیلیا اسکان رایگان گذاشتن من خیلی نگران همه هستم😞 همش دلم و فکرم سمت مادریه که بچه داره وای بچه بچه بچه بچه😞 زبونم لال مگه میشه مادری بدون بچه؟ بچه ای بدون مادر؟ برید قربونتون برم هرجا ک ممکنه فقط دور شید
خدا خیلی بزرگه خودتون هم خیلی قوی ولی احتیاط شرط عقله این بیشرفا خیلی حرومزادن ب هیچی رحم نمیکنن
همش دارم ب این فکر میکنم که چه روزای بی دغدغه ای داشتیم و قدر ندونستیم وقد خوشحال بودیم و نمیفهمیدیم چقد می‌تونستیم بیشتر بریم بیرون خوش بگذرونیم با بچه‌هامون بازی کنیم و کار و الکی بهونه کردیم چقد می‌تونستیم با شوهرامون بیشتر حرف بزنیم عاشقی کنیم فیلم ببینیم ولی سر بحثای الکی قهر میموندیم
حالا میگم کاش همه چی اروم شه و الان میفهمیم چجوری از زندگیمون و لحظه هامون ب خوبی استفاده کنیم
اون موقع حتی کار زیاد شلوغی و شیطنت بچه‌ها کل کل با شوهرامون هم لذت بخشه
خدایا خودت دوباره بساز برامون قول میدیم بیشتر قدر بدونیم قول میدیم بیشتر شکر کنیم❤️🥲
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱ سالگی
سال ۱۴۰۱ وقتی تازه کرونا تمام شده بود و مدارس حضوری شد من اولین سال تدریسم رو تو یکی از روستاهای اطراف اهوازم پایه پنجم شروع کردم. اسم روستا رو بذارید نگم. ولی اون بچه ها تو سه سال کرونا هیچی بلد نبودن و الکی الکی فقط نمره قابل قبول گرفتن. کتابهای سالهای قبل رو حتی نگاه نکرده بودم و همه بی سواد
اون سال یه شاگردی داشتم که خیلی اذیتم می کرد. به جز اینکه هیچی بلد نبود سر کلاس مدام کتک کاری می کرد و همه رو اذیت می کرد. من فارس بودم و اون روستا همه عرب زبان بودن.
اون بچه فکر می کرد من عربی بلد نیستم و جلوی من فحش پدر مادر به بچه ها می داد مثلا می گفت ک... امک . تا کی رفتم پای تابلو درس بدم یکی از بچه ها گریه می کرد که خانم اسرا به مادرم یا پدرم فحش می ده.
خانواده ی این بچه ضایعات جمع کن بودن و غالبا نظارتی روی بچه نداشتن. وقتی پدرش اومد مدرسه با ۶ متر زبون برگشت گفت دختر من مثل برگ گل می مونه بهش اینجوری نگید، دعواش نکنید.
درحالی که هر روز اولیای دیگه میومدن شکایت که خانم این دختر بچه ی ما رو اذیت می کنه، مدام فحش های کوچه خیابونی می گه.
خلاصه این بچه همه جوره وقت و انرژی من رو سر کلاس گرفته بود.
ادامه...