اصلا هرچی با خودم فک می کنم میبینم نمیتونم با اخلاق شوهرم و خانواده شوهرم کنار بیام
الان ۱۲ روزه خونشونم تو این دوازده روز شوهرم و پسرم تو حال میخوابن
من تو اتاق به بهانه گرما ولی در اصل مادرشوهرم دستور داده
تو چند روز پسرم اصلا انگار مادر نداره
مادرشوهرمم هی چپ و راست به پسرم میگفت من مامانتمم و فلان
تربیت بچم که شده زیر صفر البته بعصی مواقع جوابشونو میده
فقط برای ارامش خودم مجبورم چیزی نگم و در باطن حرص بخورم
اصلا اعجوبه هست
عکسی هم که میزارم برای مادرشوهرم تولد گرفتم که اولش اخم میکردن مادرشوهر و خواهرسوهرم نمیومدن عکس بگیرن

خب زیاد نمون گلم دوازده روز چخبره سه روز بمون برگرد

چه بی لیاقت تولد بیخود گرفتی که اخم هم بکنن
وای شوهرت فک کنم خیلی طرف خانودشه

مهمونی یه روز دو روز نه ۱۲ روز. ما هم راهمون خیلی دوره به هر دو خانواده اما نهایت سه روز وایمیستم. دوری و دوستی پیشه کن عزیزم

وای منم اینسری عید دوهفته موندم خونه مادرشوهرم درسته خوش گذشت خصوصا به پسرم ولی پدرشوهر مادرشوهر وخواهرشوهربزرگم ازچشمم افتادن کاش زیاد نمیموندم خسته شدیم هممون یکم درگیری پیش اومد درکل دیگه اینطوری نمیرم فوقش یکهفته اونم بخاطر دوری راه مجبورم منم مث شما ایندفعه زیاد حرف نمیزنم سکوت بهترین راهه هیچ بحثی پیش نمیاد

چه حوصله ای داری ۱۲ روز خونه مادر شوهر موندی من نین ساعت نمیتونم تحمل کنم

درکت میکنم عزیزم منم شوهرم نمیره خونه مامانش وقتی هم میره هم کوره هم کر دلش هم میخواد بشینه فقط من اصلا نمیتونم تحملشون کنم خیلی خیلی بتونم یک شب تحملشون کنم گاهی وقتا خواهر شوهرام خوبن ولی گاهی وقتا نه دیشب یه نمونش شام خونه ما دعوت بودن راهشون دوره یکی تهرانه اون یکی مشهد اومد مادرشوهرم بین خواهرشوهرم و شوهرش دعوا راه انداخت خواهرشوهرمم خوب جواب مادرشوهرم داد گفت دخالت میکنی تو زندگی این اون مادرشوهرمم اشکی می‌ریخت هااا راستش خیلی دلم خنک شد حقشه زندگی برات نمیزاره نه واس دختراش نه واس من خیلی دخالت میکنه از زندگی بگیر تا تربیت بچت برات میخواد تعیین تکلیف کنه منم جلو دختراش بهشون گفتم مادرتون برای منم زندگی نزاشته تو تربیت بچم همه چی دخالت میکنه اوناهم گفتن حقشه بزار گریه کنه

ماهم دوریم عزیزم مثل شما ده روز میمونیم‌ خیلی بدم میاد برم ولی چاره ای نیست گفتم که تنها نیستی

بر بی لیاقت لعنت

منم میام خونه مامانم میمونم دخترم خیلی خونه مامانم دوست داره دلتنگ مامانم میشم میام ولی خدا لعنت کنه اونایی ک نمیذارن
وقتی میام هیجا نمیرم حتی خونه داداشم ولی خب مامانم اینا نامردن اینقد التماس میکنم ک بیان خونه من بمونن چند روز ماهی ی بار بیان قرار نباشه من بیام اینقد اذیت شم

بنظرم برو تو حال

من تو این 11 سال فقط 4 شب فقط شبها خونه مادرشوهرم خوابیدم
مادرشوهرم خیلی زن خوبیه اما من هیچ وقت بجز اون 4 شب خونشون نخوابیدم

چرا نمیری خونت ؟

چرا نمیری خونه خودت

خب شما خونوادگی تو یه اتاق بخابین