خانما چند وقته نصبتا طولانی. احساس میکنم حسی ندارم ب همسرم ...بغلم کنه ببوستم حالم بده میشه اصلا نمی‌کشم ک برم پیشش بشینم و حتی از بوی تنش یا دهنش بدم اومده حتی کششی برا رابطه ندارم و از سر رفع تکلیف انجام میشه حالا اون ازم میخواد برایش لباس خوب بپوشم تو رابطه فان باشم. ولی من بخدا همینقدرشم بزورم
و اینم بگم چیزی بینمون پیش نیومده ن بحثی ن مشکلی
ولی بیشتر وقتا دلم نمی‌خواهد پیشش رو تخت بخوابم همین ک خوابش برد میرم پیش پسرم. اصلا خوایم نمیبره. چطور بگم همیشه فکر میکنم دارم اذیت میشم کنارش

چی داره اذیتت میکنه که حوصله نداری.اینجور وقتا باید با خودت رو راست باشی..شرایط مالی.شرایط جسمی..شرایط جن.سی...شرایط مشکلات زن و شوهری...مشکلات خانوادگی...اینا خیلی تاثیر داره..واینکه اگه افسردگی بعد زایمان باشه خیلی وقتا رفع نمیشه باید تحت نظر بری تا بدتر نشب

شاید از خستگی بچهداری هست صبح تاش ب با بچه درگیریم انرژی نمیمونه

افسرده شدی

عین منی تووووو

به این فکر کن که مردها حتی بهترینشون همیشه انقدر با زنشون راه نمیان و اگه حس کنه ازش سرد شدی اونم عقب میکشه،بعد میره سراغ یه زن دیگه حداقل برای رفع نیاز هاش
اون موقع تو میمونی و پشیمونی که سودی نداره و زندگی که خودت دودستی تقدیم یه زن دیگه کردی

برو مشاور منم اینجوریم باید برم اصلا حسخوبی نیس

منم مثل تو...اما دنبال چاره نیستم دیگه با بچه داری آدم جونی براش نمیمونه

یکم از هم دور بشین دوسه روز

اکثرا زن و شوهرها از هم دلزده میشن باید تنوع ایجاد کرد تو رابطه
مسافرتی
نمی‌دونم مهمونی
کلا تنوع تو رابطه باید ایجاد کرد آدم از یکنواختی خسته میشه

من ب دعا اعتقاد دارم
کسی ب زندگیت حسودی نکرده؟

قران بخون،چهار قل بخون،دشمن نداری