پارت پنجم زایمان سزارین.طبیعی


دردام جوری شود ک هر۵ساعتی درد داشتم منم میگفتم من کجا هفته۳۶کجا زایمان سزارین کجا دیگه همچنین همون کارگاهی ک گفتم رو انجام دادم تا روزی رسید ک خونه عزیزجونم یعنی مادر مادرم بودیم ک شب رو تاصبح بیداربودیم صبح گرفتم خوابیدم دقیقا ظهر ساعت ۱۲نیم از شدت درد بیدارشودم یه قلنج شدید درد گرفته بودم با کمردردمیکرد تیرمیکشید شدید پاهام درد میکرد داغ داغ میشود بلندشودم رفتم دستشویی خیلی ببخشید ادرار کردم اومدم بیرون دیدم نه هنوز درد دارم دردم شدید شود سریع جیغ زدم مامانم عزیزم  یهواومدن دیدن من کمر راست نمیکنم گفتن وقتشه منم سریع یه میخ ب بیرون خونه زدن زنگ زدن ماشین منو سریع آوردن ب بیمارستان ودم در از مادرم پرسیدن منو سریع بردن اتاق زایشگاه سریع نوار قلب گرفتن دقیقا ۴۰ دقیقه طول کشیدبعد آزمایش خون ادرار گفتن تا وقتی جوابش میاد بستری میشی بعد بستریم کردن و همچنان هر۲ساعتی درد داشتم  بعد۲ساعت جواب آزمایش اومد گفتن عفونت داری تا وقتی داروهاتو بزنیم سروم ۴تا وصل کنم ک تموم بشه داروهاتو بزنیم باید باشی منم گفتم باشه

۱ پاسخ

عزیزم کدوم بیمارستان رفتی؟

سوال های مرتبط

مامان مادرقندعسل مامان مادرقندعسل ۱ سالگی
رفتم سریع ب شوهرم گفتم خون ازم اومده و درد زایمانه شوهرمم گفت خودتو حاظر کن بریم چون بچه کوچیک داشتم و بدون خودم هیچی نمیخوره و نمیخوابه گفتم دردام و خونه تحمل میکنم شد ۴ زنگ زدم مادرم و پدرم اومدن دنبالم منو بردن زایشگاه دردام دیگ خیلی زیاد شدن
بیمارستان پنج دقیقه با خونه مون فاصله داره تو بیمارستان دو بار نشستم زمین داد میزدم و گریه میکردم از شدت درد رفتم تو زایشگاه دم در همش گریه‌میکردم خیلی همراه اونجا بودن گریه میکردم دلشون برام میسوخت رفتم تو گفتم درد دارم گفتن سریع برو رو تخت معاینت کنیم رفتم همش گفتم چند سانتم میگفتن مگ متخصصی همش میگفتم توروخدا زیادم مونده همش میگفتن حرف نزن خانم تو خونه دستشویی داشتم خدا رحم کرد دستشویی نرفتم هی رفتم زایشگاه سریع شرمنده دستشویی کردم رو میز گفتن فول شدی رفتم اتاق زایمان با چند تا زور بدنیا اومد سریع بچم دستشویی کرد خدا رحم کرد ک بدنیا اومد
اینو بگم ک بخیه هام خیلی اذیتم کردن اصلا بی حسی نشدم
بمونه به یادگار
به وقت ۳۷ هفته و ۴ روز


۴۰۴/۱/۱۶
مامان ماهلین🩷ماهور🩵 مامان ماهلین🩷ماهور🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت اول زایمان
طبق گهواره ۳۸هفته و ۶ روز بودم ک ب خاطر ضعیف شدن حرکات راهی بیمارستان شدم ..بیمارستان آرش
وقتی رفتم ساعت ۳ و نیم بعدازظهر قسمت پذیرش همه چیو گفتم و گف برو بشین فشارتو بگیرم .وقتی گرفت گف برو داخل برا معاینه و گفت فشارت ۱۴ احتمال بستری داری.وقتی رفتم پیش دکتر گف سریع برو رو تخت آخه خیلی شلوغ بود سریع رفتم و اومد تو دستگاه حرکات و ضربانشو دید و شروع کرد ب معاینه کردن ک برگشت گف آبریزش هم داری گفتم نمیدونم من فک میکردم ک ترشح ..دوباره ی دکتر دیگ اومد اونم معاینه کرد و گف آبریزش داری و یهو در کمال ناباوری گفتن ختم بارداری و سریع بستری بشه منم ک استرس گرفته بودم سریع زنگ زدم ب شوهرم و اونم باورش نمیشد خلاصه ازم همون دقیقه آزمایش ادرار گرفتن و من سریع بردن اتاق زایمان .خلاصه همراهم ک اومده بود رفته بود از داروخانه پک کامل لباس مادر و نوزاد و همه چیزایی ک حین زایمان و بعدزایمان لازم رو گرفته بود چون بیمارستان آرش اصلا ساک خودمونو قبول نمیکنن
مامان امیرعلی 🥹💙 مامان امیرعلی 🥹💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲

دیگه گفتن نه عزیزم نمیتونم مرخصت کنم حتما باید بستری شی اینجام ما دکتر بیهوشی نداریم اعظامت میکنیم یه بیمارستان دیگه خودت میری یا ک با آمبولانس بفرستیم تو امشب حتما باید بزایی یه آزمایشم گرفته بودن ک انگار جواب خوبی نداشته بود باید حتما بستری میشدم ک فرستادنم یه بیمارستان دیگه ک اونجا رفتم آمپول فشار نزدن و رسیدگی نکردن یه شب بستری بودم فردا صبحش خودم از اونجا بیرون شدم تو اون مدت انقباض کم‌ داشتم و همون دو سانت بودم بعدش که داشتم کارای ترخیص مو انجام میدادم دردام یهو شدید میشد لباس مو عوض کردم رفتم تو آسانسور بودیم که دیگه خیلی شدید شدن سریع رفتیم بیمارستان دیگه ک دم در اونجا یه سرپوش روغن کرچک خوردم رفتم بلوک زایمان ک خیلی سریع بستری کردن اصلا وقت نداشتم دردام بعد از خوردن روغن شدید شد کاش نمیخوردمش اصلا پیشنهاد نمیکنم چون درد من شدید بود خیلی شدید ترش کرد و تا رفتم آن اس تی گذاشتن دید دردام اصلا فاصله نداره گفت میخای بی حسی بزنم منم از خدا خاسته گفتم ب دست و پات میفتم آره خیلی میخام خدا منه احمق اگه روغن نخورده بودم یه ثانیه ای فاصله میداشتم بین دردام سریع کیسه آبم پاره شد همین ک رو تخت خابیدم
مامان بچه اولم آرتین مامان بچه اولم آرتین ۶ ماهگی
پارت هشتم زایمان سزارین.طبیعی


کردن گفتن ۲سانت هست باز درد داشتم اومدن مایعنه کردن گفتم ۲سانت هست ولی دهانه رحمت نرم شوده نازک رفتن یهوع دردام شدید شود جیغ زدم اومدن سروم وصل کردن نوارقلب بچه رو کندن بعد گفتن ب شونه باش بعد گفتم دستشویی دارم رفتم ادرار داشتم با مدفوع ببخشید اینقدر واضح توضیح دادم بعد اومد راه رفتم بعد خم راست شودم بشین پاشو دردام بیشترشود رفتم رو تخت جیغ میزدم ببرین سزارین کنین من طبیعی نمیتونم واقعا اینقدر جیغ میزدم ک صدام تا طبقه بالا رفته بود ک هرکی منو میدید می‌گفت صدات تا ناکجاآباد می‌آمد ولی خدای کار ندارم مامای زایشگاه با اون ۳نفری ک گفتم اینقدر خوش اخلاق مهربون بودن هی میومدن منو راهنمایی میکردن خلاصه یه قرص گزاشتن واژنم بعد همونا بهم گفتن ببین چون سنت کمه ب صلاحت نیست سوزن فشار بزنیم چون عوارض داره خلاصه  بعد دردام هر ۵دقیقه ای می‌گرفت ۳بار ۵دقیقه بود ۳بار ۴دقیقه ۳بار ۳دقیقت ۳بار ۲دقیقه منم یهوه دردا گرفت ول کن نشود جیغ میزدم
مامان لنا خانوم 🩷✨ مامان لنا خانوم 🩷✨ ۱ ماهگی
تجربه سزارین من:

خبببب من ۳۷ هفته و ۳ روز ب خاطر دردایی ک داشتم قبلش و تهدید ب زایمان زودرس بودم زایمان کردم
۳۶ هفته و ۴ روز دردم گرفت ک رفتم بیمارستان دولتی نزدیک ان اس تی دادم گفتن ک درد رو نشون داده و ضربان قلب بچه خوب نیست
معاینم کردن ی فینگر (۱سانت) بودم ک گفتن بستریت می‌کنیم و بهت آمپول فشار میزنیم تا زایمان کنی
ولی بچه ممکنه بره دستگاه و اینجا nicu پره و از این حرفاااا
دردای من انقباض بود
ینی ی نقطه از شکمم مخصوصا دور ناف با حرکت بچه ک سفت می‌شد درد شدید میگرفت و این دردا شده بود هر ۷ دیقه ی بار
ب دکترم زنگ زدم گفتن ک برو بیمارستانی ک من هستم خودم میام بالاسرت ببینیم وضعیت چیه
اینقددددد استرس داشتم خصوصا ک همسرمم نبود
خلاصه ب بیمارستان دولتی ب‌زوررررر رضایت شخصی دادم و اومدم بیرون
فقط اومدم خونه لباس عوض کردم پروندمو‌برداشتم و رفتم بیمارستان خصوصی ک دکترم هست
رفتم اول ان‌ اس تی گرفتن و درد و انقباض رو‌ نشون میداد
همچنین ضربان قلب بچه خوب نبود ب دکترم گفتن
ک دکترم گفت باید بستری شم
بستریم کردن و سولفات و بتامتازون(آمپول ریه) بهم تزریق کردن
و مراقبتا شروع شد ولی همچنان درد داشتم
بدیش این بود ک تو زایشگاه بستریم کردن و اجازه داشتن گوشی و همراه رو نداشتم و این خیلی سختترش می‌کرد ….
مامان بچه اولم آرتین مامان بچه اولم آرتین ۶ ماهگی
پارت ششم زایمان سزارین. طبیعی


بعد فرستادم بخش دکتر اومد پیشم از دردام گفتم گفت دخترم مادراینده این دردا درد های زایمان هست کدوم بلانصب گاو گفته ک عفونته باز فرستادم پایین زایشگاه باز اونا میگفتن نه عفونته داروهاتو زدیم کم کم خوب میشی میفرستیم بری خونه باز منو فرستادن بالا بخش دکترای ماما زایشگاه دعوا شون شود ک این دردا درد های زایمان هست بعد شما میگین عفونت هست باز اونا میگفتن آزمایش گرفتیم دختر۱۸ ساله ک بچه ۳۶ هفته داره عفونت داره بعد دکتر گفت باشه برگه آزمایش رو گرفت منو آوردن بخش دکتر اومد بالا سرم گفت ببین تو خیلی کوچولوهستی ریزه میزه هستی شکمت هم کوچیکه ممکنه زایمان کنی دخترم اونا هرچی میگن تو گوش نده فقد مواظب باش ک راه زیاد نری موقع دست شویی رفتن مخصوصا دیگه من همچنان هر۴ساعتی میبردنم نوار قلب بچه ۴۰ دقیقه طول می‌کشید وقتی نیومدم درد داشتم باز بهم دارو میزدم اینا دردام خوب میشود دیگه شبو تا ساعت ۳نیم صبح رفتم نوارقلب بچه ماما برداشت گفت ببین دخترخانوم کوچولو اگه ادا درمیاری در نیار ک شبی ۳تومن ازت پول میگیرن هااا منم گفتم من نه ادا درمیارم نه وقت دارم واسه ادا بازی بعد فرستادم و بخش دیگه اومدم بخش رفتم دراز کشیدم خوابیدم تاااا
مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۶ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مامان فرهاد مامان فرهاد ۴ ماهگی
پارت ۳
روز ۱۱ تیر هم گذشت و من همون علائم رو داشتم و اون روز هم سعی کردم تو خونه وزرش انجام بدم تقریبا از صبح ک بلند شدم تا شب فعالیت داشتم شب ک خوابیدم تا صبح هر نیم ساعتی از کمر درد و تکرار ادرار بیدار میشدم سعی کردم تا صبح خودم نگه دارم ساعت ۴ نیم صبح دیگ از خواب بلند شدم هی راه میرفتم تو خونه ....
تا ساعت ۹ همینجوری با خودم کلنجار میرفتم ک درد شاید بیشتر بشه
بعد صبحانه رفتم حموم و اینم بگم قبل حموم رفتنم ی تکه ترشح سفید ک رگه قهوه ایی داشت دیدم و باخودم گفتم بخاطر معاینه اون روزه
از حموم ک اومدم بیرون دردم آروم شد ولی سرم زیاد گیج میرفت و فشارم رفته بود روی ۱۳ مامانم اصرار کرد ک بریم بیمارستان و منم قبول کردم ساعت ۱۰ رفتیم بیمارستان و اونجا بهشون از الکی گفتم حرکات بچم کم شده و مثل قبل احساس نمیکنم اوناهم مدارکم گرفتن دیدن طبق پریودیم تاریخ زایمانم ۱۱ تیر هست و طبق ان تی ۱۹ تیر
و من طبق پریودی شده بودم ۴۰ هفته و ۱ روز به پزشک بخش زنگ زدن و اونم گفت بستری بشه برای ختم بارداری
منم خوشحال شدم ک قراره سفر نه ماهه تموم بشه
خلاصه ساعت ۱۱ بستری شدم منو بردن بخش زایمان
پارت بعدی‌‌‌‌‌‌‌......