رفتم سریع ب شوهرم گفتم خون ازم اومده و درد زایمانه شوهرمم گفت خودتو حاظر کن بریم چون بچه کوچیک داشتم و بدون خودم هیچی نمیخوره و نمیخوابه گفتم دردام و خونه تحمل میکنم شد ۴ زنگ زدم مادرم و پدرم اومدن دنبالم منو بردن زایشگاه دردام دیگ خیلی زیاد شدن
بیمارستان پنج دقیقه با خونه مون فاصله داره تو بیمارستان دو بار نشستم زمین داد میزدم و گریه میکردم از شدت درد رفتم تو زایشگاه دم در همش گریه‌میکردم خیلی همراه اونجا بودن گریه میکردم دلشون برام میسوخت رفتم تو گفتم درد دارم گفتن سریع برو رو تخت معاینت کنیم رفتم همش گفتم چند سانتم میگفتن مگ متخصصی همش میگفتم توروخدا زیادم مونده همش میگفتن حرف نزن خانم تو خونه دستشویی داشتم خدا رحم کرد دستشویی نرفتم هی رفتم زایشگاه سریع شرمنده دستشویی کردم رو میز گفتن فول شدی رفتم اتاق زایمان با چند تا زور بدنیا اومد سریع بچم دستشویی کرد خدا رحم کرد ک بدنیا اومد
اینو بگم ک بخیه هام خیلی اذیتم کردن اصلا بی حسی نشدم
بمونه به یادگار
به وقت ۳۷ هفته و ۴ روز


۴۰۴/۱/۱۶

۵ پاسخ

قدمشوخیر باشه اسمشو چی گذاشتی

قدمش مبارک باشه❤️

اخی عزیزم چقد قشنگ خدا حفظش کنه♥

اسمشو چی گذاشتین

ایشالله قدمش پر برکت باشه براتون

سوال های مرتبط

مامان موچی مامان موچی ۱ ماهگی
شرح زایمان قسمت سوم: (آخر)
برگشتیم خونه مامانم سوپ گذاشت منم وسط سالن نشستم موقع انقباضا فوت میکردم تو مشتم بینشون هم سعی میکردم ورزش کنم ولی سخت بود. با هر انقباض به بقیه میگفتم ساعتشو می نوشتن ساعت 6/30 شد پنج دقیقه یبار گفتم بریم. تا برسیم بیمارستان شده بود دو سه دقیقه یبار.
توی زایشگاه معاینه کردن گفتن هشت سانت شدی . روی یه تخت خوابیدم نوار قلب بچه رو بگیرن. چند دقیقه که گذشت حس فشار بهم دست داده بود گفتم تو رو خدا منو ببرین اتاق زایمان نکنه بچه اینجا به دنیا بیاد . گفتن بازم صبر کن بچه بیاد پایین تر و یکم شکممو فشار دادن. بعد حس فشار شدید شد گفتم من حس زور زدن دارم میخوام برم دستشویی گفتن الان وقتشه بریم اتاق زایمان برو دستشویی بیا. منم تندی رفتم دستشویی و رفتم اتاق زایمان لباس تنم کردن خوابیدم رو تخت چند دقیقه طول کشید دکترم بیاد تو همون فاصله ناخواسته یکی دوتا زور به شکمم دادم گفتن سعی کن بجاش فوت کنی. دکتر اومد بدنمو ضدعفونی کردن گفتن روناتو بگیر موقع درد زور بزن نفسمچ حبس کردم بعد دوتا زور پسرم 7/20 دقیقه صبح به دنیا اومد🥹 گذاشتنش رو سینه م منم قربون صدقش رفتم.
اینم بگم دوستای قشنگم .. روز زایمانم برام یکی از شیرین ترین روزاست اصلا به ترسناکی که بقیه میگفتن نبود الانم هرکیو میبینم داره میره زایشگاه دلم واسه اون روز تنگ میشه واقعا. ❤
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
چند‌دقیقه بعد اون انقباضام مرتب شد هر بار دردش بیشتر میشد اما قابل تحمل بود
ساعت هفت دردم دیگه بالا گرفت منم بی تجربه نمیدونستم حالا اولشه دکتر اومد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم گفت طبیعیه داری زایمان میکنی😂
معاینم کرد گفت پیشرفتت خوب بوده ۴ سانتی منم گفتم هنوز چهار سانتم؟؟؟گفت اره منم دیگه واقعا فشار رو مثانه و کلیه اینام بود گفتم دستشویی دارم گفت سر بچس داره میاد پایین گفتم نه باید برم دستشویی دستگاه اینارو باز کردن سرمو قط کردن رفتم سرویس کلی ادرار داشتم خالی کردم دستشویی شماره دو هم با زور خالی کردم که سر زایمان کثیف کاری نشه
یهو تو سرویس انقباض بدی منو گرفت جیغ زدم دکتر اومد فوری کمکم کرد رفتم رو تخت همه چیو وصل کرد تا شد ساعت ۸ صبح دردام خیلیییییی شدت گرفته بود گریه میکردم دکتر اومد رو سرم گفت میخوای زایمان کنی الان وقت گریه کردن نیست کلی التماسش کردم گفتم خیلی درد دارم یه کاری بکن کلییی گریه و داد و بیداد معاینم کرد گفت عااالیه ۶ سانتی دید التماس میکنم یه مسکن زد تو سرمم و رفت....
مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 روزهای ابتدایی تولد
مامان رادین مامان رادین ۴ ماهگی
خانم ا بضی ها گفتن از. زایمانت بگو. من. الان همه رو مینویسم. خواستین. بخوبنن
من دوشنبه رفتم. بیمارستان برام ختم بارداری زد برایه پنچشنبه من پنچشنبه نرفتم شنبه رفتم بیمارستان گفتش. برو تا درد هات شروع بشه با اصرار خودم. ختم بارداری زد ساعت. ۱۱. بستری شدم. ساعت. ۳ کیسه آب پاره. شد ساعت. ۵ بهم سرم. زدن. درد هام. شروع. شد. ساعت. ۶ از. تخت. اومدم. پاهاين یکم. ورزش‌ کرد درد هام شروع شد
بهدش شروع کردم. به داد زدن. همش میومدم معاینه میکردن ۶ ساعت باز بودم بهدش. هعی. سرم زدن. تا ۹ شب به دنیا نیومد
بهدش این که خیلی /داد زدم گفتم مادرم بیاد دیگه قول. میدم. داد نزنم. بهدش مادمر اومد منو. فرستاد دستشویی پشتم رو خالی. کردم. دستشویی کردم. رفتم رو. تخت. دکترو اومد. معاینه گرد گفت بچه اومد. پاهین. دکترو‌ گفت. زور. بزن آنقدر. زور. زدم که نگو.
بچه اومد. بیرون. درد هام گم. شد بهدش. بچه که اومد. بخیه زدن
با نینی. منو بردن. یه اتاق. دیگه پیشه بقیه. ساعت. 10:15 دقیقه به دنیا. اومد
مامان ایلیا و صدرا مامان ایلیا و صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب اول از همه بگم که زایمان دومم بود و از اول خیلی استرس داشتم و میترسیدم چون زایمان اولم اذیت شدم و کلی بخیه خوردم .طبق تاریخ آن تی برام ۱۴اسفند زده بودن روز ۱۳ام صب زود بیدار شدم یکم احساس درد داشتم گفتم بزار اگه بیشتر شد میرم بیمارستان که رفتم دستشویی حس کردم بجز ادرار یه آب داغ داره میاد پاشدم که دیدم آره کیسه ابمه خلاصه آماده شدیم رفتیم بیمارستان ک در طول راه هی ازم آب می‌رفت دیگه رفتیم زایشگاه معاینه کردن گفتن کیسه آب پاره شده و ۲سانت بازم دیگه تا بستری شدم و برام سرم زدن شد ساعت ۱۰ونیم ولی درد زیادی نداشتم کم کم دردام شروع شدن ولی زیاد نبودن و با نفس عمیق رد میکردم ساعت ۱۲دکتر معاینه کرد ۳سانت بودم و قرار بود برسم به ۵سانت برام بی حسی بزنن یهو ساعت ۱حس کردم داره بهم فشار میاد ماما رو صدا زدم گفتم بچه داره میاد ک اومد معاینه کرد دید آره فول شدم دیگه رفتیم رو بخت زایمان و با چند تا زور پسرم ساعت ۱:۱۵دقیقه بدون برش و بخیه با وزن ۳۳۰۰بدنیا اومد
مامان آرمان🖤ونیکا♥️ مامان آرمان🖤ونیکا♥️ ۱ ماهگی
البته قبلش دسشویی رفتم وقتی دردام کمتر بود! وقتی رسیدم بیمارستان دیگه از شدت درد نمی‌تونستم حرکت کنم گفتم به شوهرم برام ویلچر بیاره ولی اونم گیج شده بود و ویلچر گیرش نمیومد😄منم دیگه دلو به دریا زدم و خودم بدو بدو رفتم سمت زایشگاه که طبقه یک بود آسانسور رو زدیم ولی خیلی دیر اومد و من دیگه نشسته بودم رو زمین سریع رفتم بالا فقط گفتم برسید یه دادم که بچم داره به دنیا میاد دیگه از طرفی حس مدفوع شدید داشتم و بهشون گفتم بذارید برم دستشویی اول بعد معاینه کنید که اجازه ندادن گفتن سر بچته و ممکنه بندازیش اونجا رفتم رو تخت تو همین حین بدو بدو همه اومدن بالا سرم و ماما معاینم کرد و گفت تو که فول شدی سر بچتم اومده😐😄همونجا سریع لباسامو کندن خودشون اونا هم آماده کردن خودشونو یعنی کلش فک نمیکنم ده دقیقه شده باشه انقد سریع شد که دیگه با سه تا زور محکم بچم یه دنیا اومد🤍🤲 واقعا از زایمانم راضیم چون دردامو خونه کشیدم و فقط لحظه زایمان رسیدم و کارم به معاینه و ورزش نکشید🥴🥴باورم نمیشد انقد زود زایمان کردم دردم شدید بود ولی کل پروسه زایمانم ده دقیقه ای شد ولی دردای زایمان سه ساعتی طول کشید و دختر منم 12/12/1403 به دنیا اومد 36 هفته 4 روز که الان دستگاهه بخاطر زایمان زودرس و تند نفس کشیدن لطفاً براش دعا کنید خیلی دل نگران بچم هستم خودم خداروشکر حالم عالیه و اصلا بخیه و برش نخوردم 🤍
مامان اهورا💜 مامان اهورا💜 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم:
خونه مادرم بودم من با شوهرم هماهنگ کرده بودم ک باهام بریم پیاده روی دیگ تو راه بود گفتم بگاز فکر کنم کیسه آبم پاره شد
دیگ سریع منو رسوند بیمارستان
انقد از بیمارستان امیر بد گفته بودن ترسيده بودم هول خوردم بیشتر زنگ زدم ماما همراهم گفتم وضعیتم اینطوریه گفت تازه رسیدم دم در خونم از شیفت بر می‌گشت بنده خدا خودشو سریع رسوند
مامایی ک اینجام بود خیلی خوب بود خدماتی هام عالی بودن واقعا تو روحیه دادن خیلی خوب بود خیلی درکم میکردن کمکم میکردن
ماما همراه اومد دردام کم کم شروع شد برام مسکن زد ولی خب افتاده بودم تو فاز فعال زایمان دردام زیاد تنها کاری ک میشع اون موقع کرد زور بزنین من نمیدونستم جیغ میزدم انرژیم رفته بود اخرا یاد گدفتم زور میزدم زود فول شدم
دکترمم از ۳ ۴ سانت خودشو رسوند خداخیرش بده از اول تا آخر کمکم کرد هم ماما همراه هم دکتر خیلی روحیم میدادن منو بردن رو توپ یکم ورزش کردم
باز رفتم دوش آب گرم از کمرم گرفتم فقط زور میزدم
بعدش حدودا ۵ ونیم ابنا بود بردنم اتاق زایمان اونجا ماما همراهم کمکم کرد شکمم فشار داد با زور من و کمک خانوم دکتر بچه حدودا ۶ بدنیا اومد 😍 صورتش گرم و نرم بود .
مامان دلانا مامان دلانا ۱ ماهگی
سلام خانوما... تجربه زایمانم رو براتون میزارم ..
دکترم برای ۳۸ هفته و ۴ روز وقت سزارین بهم داده بود تقریبا از سه هفته قبلش ورم شدید یه طرفه شروع شد آزمایش دفع پروتئین هم مشکلی نداشت فشارمم همیشه رو ده بود..دو هفته مونده به زایمانم رفتم پیش دکترم قرار شد ۳۷ هفته و ۴ روز بچه رو بردارن...یه روز قبل عملم رفتم بازار زیاد هم دور نزدم اومدم خونه درد پریودی داشتم یه ترشح سفید ژله ای کشدار دیدم گفتم حتما بخاطر اینکه راه رفتم این ترشح رو دیدم بیخیال شدم..شروع کردم وسیله هامو جمع کردن برای بیمارستان .خونه هارو مرتب کردم آخر شب دوباره یه ترشح ژله ای دیدم ایندفعه مثل نخ دراز بود هرچی میکشیدم از رحمم تموم نمیشد..چون تجربه نداشتم بازم جدی نگرفتم..صبح شد پاشدم رفتم حموم دوش گرفتم کارامو میکردم همش درد داشتم میرفتم دراز میکشیدم باز بلند میشدم ..ساعتای ۱۲ نیم دردام شدید شد ساعت ۱ باید بستری میشدم رفتم بیمارستان داشتم کارای بستری رو انجام می‌دادم درد هم خیلی داشتم بهشون گفتم درد دارم گفتن باید معاینه کنیم معاینه کردن گفتن ۲ سانت باز هست انقباض داری دردای زایمان شروع شده سریع زنگ زدن به دکترم که اورژانسی خودشو برسونه.لباسامو عوض کردن سوند و سرم وصل کردن..از سوند به شدت میترسیدم گفتم میشه تو بی حسی برام بزارین گفت کاری میکنم که متوجه نشی ژل بی حسی زد بعد سوند رو وصل کرد واااقعا هیچ دردی حس نکردم عالی بود.دردام به شدت زیاد شد ماما دوباره اومد معاینه کرد گفت سر بچه خیلی پایینه دارم حسش میکنم کیسه آب هم بمبه هست درحال ترکیدنه.سریع رفت به دکترم دوباره زنگ زد که گف تو راه هست منو ببرن اتاق عمل ..