مامانا بعضی وقتا خیلی خسته میشمو ازین خستگی عذاب وجدان میگیرم من ۲۶ سالم بود ک دخترم بدنیا اومد بعضی وقتا ی دفعه از ذهنم عبور میکنه ک زود خودتو درگیر بچه کردی و … بعد ی دفعه ی حس عذاب وجدان و ناشکری میاد سراغم… دخترم خیلی بهونه گیر شده غذا نمیخوره وزنش خیلی کمه ۷۲۰۰ عه، همش دنبالمه هرجا میرم ی صبحونه ناهار نمیتونم بخورم بعضی وقتا واقعا میبرم… شماهم این حسا میاد سراغتون؟ خیلی دوسش دارم عاشقشم اصلا باهاش بداخلاقی و داد و اینا نمیزنم ولی بعضی وقتا از کلافگی و خستگی این فکرا میاد سراغمو بعدش فک میکنم مادر خوب و کافی نیستم🥲

منم مثل شما فک میکنم دقیقا انگار خود منی همش سر وزنش خودمو سرزنش میکنم 😭😭🥲😮‍💨

وای من20 سالمه میگم زوده
به سن نیس به ادمای دوروره

عاقا هممون همینجوریم 😂😂

منم دقیقن مث توعم بچمم خیلی کم وزنه هیچی نمیخوره همش عذاب وجدان دارم

من خودم شاغلم و شبکاری دارم
بچه اولم سن ۲۵ سالگی و ب دور از خانواده و با بدبختی بزرگ کردم و الان دخترم هم ب ما اضافه شده
همه ما شرایط سختی داریم ولی ب نظرم ارزشش داشت

عزیزم من و شما و همه مادرا انسانیم
خیلی طبیعیه که خسته شیم حتی پشیمون بشیم یا عصبانی و خشمگین بشیم
اینا احساسات کاملاً طبیعیه و هییییچ اشکالی هم نداره با همسرت صحبت کن راجب احساسات و خستگیات بزار اونم باهات همدلی کنه یا هرجوری که می‌تونه کمک حالت باشه
هیچکدوم اینام ناشکری نیست اصلا عذاب وجدان نداشته باشه همه این احساسات تجربه می‌کنیم

منم همینم نگران نباش میگذره

طبیعیه
نباید فک کنی تو کافی نیستی
فقط هیچوقت نگو خودمو گرفتار کردم
انقده بچه ها بزرگ شن ازمون دور شن دلمون لک بزنه واسه هفته ای یبار دیدنشون🥺

حق داری. منم همین جوریم. انسانیم ک ربات نیستم.

من بچم خدا خواسته بود
و ۲۱ سالگی بدنیا اوردمش
نگم برات چقد برای من سخته پذیرشش و هنوز ک هنوزه نتونستم این شرایطو بپذیرم
خواستم بگم حق داری
من اگه قرص افسردگی نخورم ب حد وحشتناکی عصبی و افسرده هستم