۶ پاسخ

عزیزم سعی میکنم یه چند روزی در هفته ببرمش بیرون
ولی اگر نشد هم تو خونه بازی میکنم ،
نه اونجوری نبوده ک عادت کنه ب بیرون
/ ولی خب بیرون بردن خیلی ب رشد ذهنیشون و تعاملاتشون کمک می‌کنه ، سعی کن تند تند ببریش

من خودم بیرون رفتن رو ترجیح میدم،
حتی شده ب بهانه خرید از سر کوچه،
پسرمن مثل خودمه و از این موضوع راضی ام،
اما اگر تو خونه هم باشیم سعی میکنیم خوش بگذرونیم

من که هر روز میبرمش.خودمم نرم .با باباش مبفرستمش یکی دو ساعتی بره بیرون حتما

من روزا رو که با بازی میگذرونم باهاش اما هرشب بدونه استثنا می‌بریم پارک یا بازار که بتونه بدو بدو کنه با محیط بیرون آشنا بشه،هرکسی یه تفکری داره و من سعی میکنم رفت وامد با سمت خودم البته داشته باشم تا بچم وابسته دخترخاله هاش بشه بیرون هم انرژی خودشو خالی میکنه توخونه فضای بسته اصلا خودم هم حوصلم سرمیره

من خودمم بیرون رفتنو ترجیح میدم..دخترمم همینطوریه متاسفانه..ما هرررروز باید بریم بیرون وگرنه هردو کلافه میشیم

ازاول کم بیرون میبرم مخصوصابچه اولم دخترم ترجیح میدم فقط بامن بیرون باشه وبره اماپسرموباباباش نونوایی یامغازه میفرستم هرروز
توپ بازی میکنیم،نقاشی،خمیربازی،کیک میپزیم،کلی اسبابازی ودوچرخه دارند
باگوشی فیلم میبینن یاتلویزیون

سوال های مرتبط

مامان نارگُل و کنجد مامان نارگُل و کنجد هفته هشتم بارداری
مامان ها یه مسئله ای هست خیلی ذهنم رو درگیر کرده و حس میکنم اشکالی در اون هست
دختر من یه دختره بسیار بسیار باهوش و در عین حال آرومه
حرف زدنش خیلی عالیه
بازی کردن هاش
کنجکاوی هاش
روند تکاملش بسیار عالیه
تو خونه خودمون یا با خانواده خودم هیییچ مشکلی نداره
اما به محض اینکه بیرون از خونه میریم پارک مرکز خرید یا کلاس های مادر و کودک خونه اقوام

در مرحله‌ی اول غریبی و گریه میکنه بعد هم ساکت و آروم میشینه تو بغل من و باباش و کل مجلس اخم داره شاید یه ربع نیم ساعت آخر یکم فعال میشه در حد اینکه بلند میشه سر جاش و مثلا یه میوه ای برداره


اصلا شیطنت نمیکنه اصلا تحویل نمیگیره دیگران رو
دیگران با خوشرویی باهاش صحبت میکنن ولی دخترم اصلا تحویل نمیگیره میگن بای بای کن نمیکنه
میگن بگو فلان چیزو اسمش رو بگو نمیگه
مثلا بوس میفرسته برای خودمون ولی بیرون نه

در ظاهر این رو نشون میده که استعدادی نداره درصورتی که در واقعیت عکس این قضیه هست

من خیلی نگرانم نمیدونم باید چکار کنم طبیعیه یا نه با روانشناسی در میون بزارم یا نه
کسی مشکل من رو داره🥺
مامان شاهانم مامان شاهانم ۱ سالگی
خانما دلم گرفته پسرم از دیشب اسهال شدبدگرفت یعنی تا صبح من هر یه ربع به یک ربع داشتم بچه میشستم
اونجوری خواب درست حسابی ندارم پسرم شب تا صبح نمیخوایه دیشبم از یک بیدار بود تا پنج ونیم صبح دیروز خونه مامانم اینا اومدم
من فقط در حد یک ساعت ونیم بچمو پیش مامانم نگه میدارم میرم باشکاه اونم صبح زود میرم برمی‌گردم بچه یه تایمشو بیشتر خوابه
بعد یه مقدار دست مامانم درد می‌کنه میگه نرو باشگاه فلان مجبوری بری گفتم باشگاه دوست دارم میرم روحیه میگیرم میگه اخلاقتو نمی‌بینی کند شده فکر می‌کنی اخلاق داری یهو توپیت بهم همه بچه دارن دارن بچه نگه میدارن یکیم تو
ما بالا پایین مادر شوهرم اینا می‌نشینیم چون تو خیابون نمیتونم بچه ببرم بیرون پیاده رو نداره بیشتر خونم مگر اینکه شب شوهرم بیاد اونم همش خسته فلان با ماشین یدونه دور بزنیم اینجا خونه مامانم میام یه بیرونی یا بازاری برم اونم بچه میبرم
وقتی اینجوری گفت همه بچه دارن توهم داری اخلاقتو نمی‌بینی دلم نمیدونم چرا گرفت
یه جوری بهم توپید خودش با خواهرش اعصابشو خورد میکنن سر من خالی میکنه بخدا خواب درست حسابی ندارم همش استرس دارم خشتممم فقط