وقتی دوقلوها باهم گریه میکنن چکارمیکنین بچه های من هردوکولیک دارن باهم که گریه میکنن دست وپاموگم میکنم فقط یکیشونومیتونم بغل کنم😥

قنداقشون کن سعی کن یکی آروم کردز بذاریش باز اون یکی بگیر
کلاااا سخت نگیر تو بزرگ کردنشون ک سخت نگذره بهت
عشق کن ب این فک کن تو همزمان مراقب دوتا فرشته ایی و خدا خیلیییی خیلییی دوست داشته ک دوقلو دارشدی
زمانایی ک روزا خوابن بخاب
کاراتو سریع اتجام بده الان ک ی ماه شدن وزنشون دوبرابر تولدشون شده یکم راحتتر
دوقلویی اصلاااااا سخت نیست فقط عشق میخاد فراوان
من پسرم کوچیک بود فک کن شبا تا صبح برا دوقلوها بیدار روزا پسرم که باهاش بازی کنم
خداروشکر الان همبازی همدیگن و پسرم خیلیی کمکیمه
اگر کسی اطرافیان هست بچه ۱۲سال به بالا داره بگو بیان پیشت خیلییی کمک حالت میشن من دخترخواهرشوهرم یکیشون خیلیی کمک حالم بود بعضی وقتا میومد
شیرخشک میخای بدی تو کریر یاجا شیدار بذار دور شیشه زیرشون فیکس کن حواست بهشون باشه خیلی راحت میشی گاهی اینطوری

سلام عزیزم خدا قوت حتما یه دکتر گوارش خوب ببر تا دارو کولیک مناسب تجویز کنه برات دوقلوی خیلی سخت مخصوصا وقتی تنها باشی برای من هم فوق العاده سخت بود بی تجربه بود ضعیف و دست تنها کولیک حساسیت پروتیین گاوی رفلاکس بجه هام همه را با هم داشتن من هم زانو درد توان بلند کردن یکیشون داشتم درحالی که ۲ و نیم کیلو هر کدوم بیشتر نداشتن یکی که بیشتر گریه میکرد و برمیداشتم اون یکی طلفک می مونند روی زمین الان اینقدر دلم می سوزه یک ماه رفتم خونه پدرم یه شهر دیگه تا برگشتم بهتر شدن هنوز تا ۱۱ ماهگی خوابشون مشکل داشت تا صبح عذاب میکشیدم دست تنها هی هم مریض می شدن و سرما و ویروس شکر خدا گذشت الان هنوز اذیت هستم از دست تنهای ولی الان خیلی خیلی شیرین هستم و سجده شکر به جا میارم بابت بودنشون با اینکه یکیشون هنوز هم خیلی گریه می کنه ولی من عاشق این دوتا موجود زیبا هستم نگران نباش اگر یه بچه ۷ ساله هم دم دستت باشه کمکت کنه انداز من عذاب نمی کشی ولی میگذره

برای پسر من قطره کولیکز خیلی جواب بود
ماساژ شکم و به شکم خابوندن بقیه مواقع تاثیر داره

یکی روپا.یکی بغل.دوقلویی همینه اگه دست تنهاباشی.چقدگریه میکردم

یکیو بغل میکردم یکیو بالا پیام میزاشتم

رو کریر خیلی خوب آروم میشن

سعی کن دوتاشونو بغل کنی دورشون بده تو بغلت یکم تمرین اعتماد بنفس میخاد یادمیگیری زمان زودمیگذره من دست تنها بودم زمانایی ک دیگ واقعااا نمیتونستم گریه ها کولیک زیاد بود همسرم بیدارمیکردم

اوووف نگوووو یادم میوفته گریم میگیره الانم همین وضعمه پدرمو دراوردن فقط گهواره بدردت میخورخ

یکی روی پام یکی بغل ولی سرویس شدم

منم توهمین وضعیتم وخیلی خیلی سختمه

من تا صبح نمی‌خوابیدم
چقدر سخت گذشت

ای وای من یاد خودم افتادم چقد سخت بود چقد گریه میکردم و الان چقد دلم برا اونروزا تنگ شد من براشون ننو گرفتم

من کولیکید میدادم و توی کریر میذاشتم تکونشون میدادم
اصلا بغلشون نکن چون تنهایی سخت میشه برات از این به بعد اگر به بغل عادت کنن
من مدام روی پام یا روی کریر بودن

اینفاکول دادی تعریفشو زیاد شنیدم