۲ پاسخ

عزیزم این روزها هم میگذره ناراحت نباش من خودم اینقدر بیخوابی کشیدم زیر چشمام کبود شده ولی چاره ای نیست به فرشته ای که خدا بهت داده نگاه کن اون الان وابسته است به تو باید قوی باشی 😘 گریه برای چی قرص های آهن و مولتی ویتامین ها رو حتما بخور تا حال روحیت بعد از زایمان بهتر بشه

بهرحال مادر شدن خیلی سخته میدونم درک میکنم واقعا من خودم تا دم مرگ رفتم ۲ بار جراحی شدم ۱ ظهر رفتم اتاق عمل ۱۱ شب اومدم بیرون

سوال های مرتبط

مامان آهو مامان آهو ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱۰
صندلی بودن که تخت هم میشدم همش سرپا بودن کل روز از حرف پرستار خیلی ناراحت شدم و تو دلم موند که گفت مگه سزارینی بودی این دردی که من کشیدم از ده بار سزارین شدن بدتر بود بعد دو روز آهو جانم مرخص شد اومدیم خونه و اما حال خودم خوب نمیشد بدارم میشد ده روز غذا نخوردم فقط میوه و ابمیوه و کمپوت می‌خوردم ۱۷ روز اصلا ننشستم وقتی شروع کردم غذا خوردن در حد سه یا چهار لقمه اونم سر پا بودم گریه میکرد شقاق سینه داشتم خون میومد نمی‌تونستم شیر بدم کم خونی شدید گرفته بودم سرم گیج می‌رفت جوری که دکتر بهم گفت نباید بچه رو بغل کنی ممکنه از دستت بیفته هرجا میرفتم میگفتم چقد زرد شدی چقد زردی ، احساس عذاب وجدان داشتم که بچم گشنه گریه می‌کنه و باید شیرخشک بدم مجبورا کارم شده بود گریه هرروز تا دو هفته شدیدا حالم بد بود خیلی به بخیه هام رسیدم با شامپو می‌شستم سرم و گاز می‌کشیدم همش سشوار به دست بودم آخرش عفونتش زد به کل بدنم رفتم ۸تا آمپول به سرم با کلی دارو بهم دادن بخیه هام باز شده بود دکتر گفت مشکلی ندارن عفونتت هم زیاد نیست مترونیدازول کافیه در حالی که کافی نبود و ارز شدید و استخون درد گرفتم حالم خیلی بد شد بزور تونستم پاشم برم دکتر بعد ۱۷ روز سر پا شدم و خداروشکر امروز حالم خوبه بعد یک ماه تونستم خودمو پیدا کنم حالم خوب بشه بیام تجربمو بگم دوستان فقط اینو بگم من درد شب زایمان و بخیه هام خیلی اذیتم کردن درد بخیه ها از خود زایمان بیشتر بود خیلی بد بود خیلی یعنی هر وقت بگم کم بود سوز میدادن یه ذره که خیس میشدن خونریزی هم که داشتم مدام خیس میشدن خیلی عذاب کشیدم تایم خود زایمانم ساعت ۶ تا ۱۰ خوب بود اما اینم بگم با زورهایی که زدم تو اون یک ساعت که فول بودم