پارت پنجم
دکترا گفتن ک ما تا الان اینجور زایمانی ندیده بودیم زایمان تو خیلی بد بود خیلی واسه همین همه دکترا خیلی بهم رسیدگی میکردن کلی دارو آمپول سرم بهم دادن تا خونریزیم یکم بند اومد ۴ روز تو بیمارستان موندم و فقط سوند وصل بود بهم نمیتونستم ادرار کنم آخرش بهم گفتن اگه ادرار نکنی میبریمت عمل خیلی گریه کردم مامانمم گریه کرد زنداییم اینا بهم دلداری دادن گریه نکن ادرار هم میکنی گفتن باید بری بشینی فقط زور بدی تا ادرار کنی دوبار رفتم نتونستم بار سوم خیلی موندم و زور زدم فقط فقط هم چند قطره اومد ازم مامانم اینا گفتم خیلی خوشحال شدن خودم خیلی خوشحال شدم انگار دنیاهارو بهم دادن چون اگه نمیتونستم میبردن عمل

۲ پاسخ

خدالعنت کنه باعثو بانی اونی ک سزارین و ممنوع کرده ی مادر 9ماه همه جوردردی رو تحمل می‌کنه آخرشم اینطوری باید عذاب بکشه

خدا لعنتشون کنه... با این اوضاع فرزندآوری افتضاح تازه باید کلاهشونم بندازن بالا که کسی تصمیم گرفته بچه دار شه حداقل بذارن انتخاب کنه که سز بشه یا طبیعی بیاره

مقالات مرتبط

گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان
ادرار نکردن نوزاد
ادرار نکردن نوزاد | علل ادرار نکردن نوزاد در روزهای اول
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
ادرار زیاد نوزاد
علت تکرر ادرار در کودکان | تشخیص و درمان ادرار زیاد نوزادا...

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۲ ماهگی
پارت اول
تجربه سزارین
من ۳۶هفته و ۶روز بستری شدم ساعت۷صبح
رفتم اتاق انژوکت وصل کردن بهم دوتا وسایل بچه و خودمو تحویل گرفتن سوند بهم وصل کردن خیلی اصرارکزدم تو بی حسی وصل کنن ولی گفتن نه و قبول نکردن گفت فقط یک نفس بکشی تمومه خودمو شل گرفتم و نفس کشیدم دردش خیلی قابل تحمل بود ولی تنها بدیش این بود همش احساس ادرار داشتم
خلاصه تواتاق منتظر بودم تاساعت۸
که با ویلچر بردنم اتاق عمل
مشاهده ۳ پاسخ
مامان فندق مامان فندق ۴ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۲:
گفتن سریع باید بری سونو داپلر تا حرکاتش رو دقیق بفهمیم
یه چیز شیرین خوردم رفتم داخل حرکاتش صفر بود گفت برو
زایشگاه رفتم زنگ زدن به دکترم و ختم بارداری دادن ،وبستری شدم
بلافاصله ان اس تی وصل کردن و بهم امپول فشار زدن من تا جایی که دردم زیاد شد نمیدونستم امپول فشار اون سرم تا فهمیدم تا ۴صبح شدم ۳سانت
تا ۹صبح به حدی درد میکشیدم جیغ هام تا بیرون میرفت تا دکتر اومد همون ۳سانت بودم دید درجه دردم میرسه به ۶۰ ،۷۰ضربان قلب بچه داره میاد پایین
اورژانسی سز شدم حتی تا بهم بی حسی بزنن از درد ناله میکردم
تا اینکه بی حس شدم انگار دنیارو بهم دادن خودمو رها کردم تا اینکه صدای گریه پسرمو شنیدم همه دردام یادم رفت
همونجا داخل اتاق عمل ماساژ رحمی دادن و تو ریکاوری وقتی که بی حس بودم
بعد اون خیلی راحت با دردام کنار اومدم قابل تحمل بود
فقط خوردن چیزای سردی ممکنه دردتو خیلی خیلی افزایش بده
مشاهده ۴ پاسخ
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۶ ماهگی
پارت دوم
خلاصه رفتم رو تخت زایمان هر لحظه دردا بیشتر میشدن
دکترم ساعت 11 و نیم رسید اومد معاینه کرد تو همون حین میگفت زور بزن سرش بیاد کلی زور زدم
دکترم گفت بچه سرش بد اومده تو لگن انقدر اومدن معاینه ات کردن و تو هم خودت و سفت کردی بچه رفته بالا بعدش هم که دیگه کیسه آبم کل آبش رو به اتمام بود برای همین دکترم گفت وقت نیست دیگه ببرنش برای سزارین اونجا خیلی حالم بد شد کلی گریه کردم که انقدر درد طبیعی کشیدم آخرم رفتم سزارین و دودرده شدم
تا برسم به اتاق عمل مردم و زنده شدم از درد فقط میلرزیدم دیگه رفتم اتاق عمل و اومدن بی حسی بهم زدن و دراز کشیدن سوند رو هم وصل کردن بعد بی حسی دیگه بعد چند دقیقه صدای پسر کوچولومو شنیدم بعدش هم آوردنش تا ببینمش
خیلی حس خوبی داشت همون جا ماساژ رحمی رو هم انجام دادن
فقط من چون دیشبش یکم غذا خورده بودم و صبح هم یکم آب خوردم موقع زایمان استفراغ کردم
....
مشاهده ۱ پاسخ
مامان آقا مهدیار💙👶 مامان آقا مهدیار💙👶 ۱ ماهگی
تجربه زایمان (۱)
۲۵ شهریور رفتم پیش متخصص زنانم بخاطر تپش قلب و تنگی‌نفس ... فشارخونم رو که گرفت ، گفت فشارت بالاس همین الان برو بستری شو ، نامه داد بهم. منم خوشحال رفتم دنبال مامانم و فردا صبحش بستری شدم... متأسفانه ماما همراه خوش قولم مسافرت بود و نیومد بالا سرم با وجودی که من بهش بخاطر تشکیل پرونده پول داده بودم💔 خیلی خورد توو ذوقم .. بهم از اون لباس صورتی های گشاد دادن گفتن برو بخواب معاینه ات کنیم .. معاینه شدم ۲ سانت و ۶۰ بودم ‌... خوشحال شدم چون دیشبش که معاینه شدم کاملا بسته بودم ... رفتم تو زایشگاه .. اتاق ۵ رو بهم دادن ... گفتن رو تخت دراز بکش بهم سرم رینگر وصل کردن .. گفتن باعث میشه رگ ها باز بشه. بهشون گفتم پس کی بهم آمپول فشار میزنین ؟ گفتن انقباض هات عالیه ، فعلا اینجوری پیش میریم . تا ببینم چقدر باز میشی تا فردا....
مشاهده ۸ پاسخ
مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 ۱ ماهگی
پارت چهارم سزارین من🩷🫧
بعدش دختر کوچولومو اوردن پیشم صورتشو گذاشتن رو صورت من بهترین حس دنیا بود تموم همه دردا رو فراموش کردم🥺🩷بهترین حس دنیا بود🥲💛بعدم رفتم توی بخش و دخترمو اوردن پیشم و امدن بهم شیاف و مسکن دادن بعد که لرزم تموم شد درد شکمم شروع شد که با شیاف اینا و سرم که هی میزدن احساس خواب الودگی داشتم که میخوابیدم یکمی درد و حس نکنم،بعد ۸ساعت از عمل زیر سرم بالشت گذاشتنو بهم گفتن باید بشینی اولش خیلی درد داشت بعدش بهتر شد دردش،بهم گفتن باید مایعات رو شروع کنی و امدن سوند و برداشتن گفتن باید اخر شب باید راه بری و بری دستشویی....
مشاهده ۲ پاسخ
مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
سلام خانوما سوال برای ادرار خیلی زور میزنم و فشار بهم میاد تا بیاد خیلیم کمه بنظرتون طبیعی هست خیلی اذیتم)!؟؟؟
مشاهده ۴ پاسخ
مامان 💖°آوین°💖 مامان 💖°آوین°💖 ۴ ماهگی
(پارت دوم سزارین)

اومدیم معاینه کردیم خیلی خیلی بد بود معاینه در حدی ک جیغم در اومد و کلی هم گریه کردم 😂 و گفتن ک رحمم ۲ سانت بازه و کیسه ابمم نشتی داره و سر بچمم اومده پایین اینم بگم من ۸ نوبت عمل داشتم تاپیکای قبلمو ببینید متوجه میشید ساعت ۸ بود ک اومدن بهم گفتن ک با این وضعت نمیتونی بری خونه منم از ترس زایمان طبیعی نمیدونستم چیکار کنم ک یکی از پرستارا اومد گفت هرجور خودت بخوای زایمان میکنی 😍
مشاهده ۱ پاسخ
مامان جوجه 🐣🩵🐾 مامان جوجه 🐣🩵🐾 ۵ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین) پارت ۲
و شروع کردن به عمل بی حس بودما ولی حس میکردم موقع که بچم رو کشیدن بیرون انگار جیگرم رو کشیدن ی جوری شدم کل بدنم لرزید 😵‍💫ولی وقتی گریه نی نیم رو شنیدم خیلی خوشحال شدم بچم بردن
من ۳۰ دقیقه تو اتاق عمل موندم ماساژ رحمی رو هم اونجا انجام دادن بعد منم رفتم پیش نینیم بچمو گذاشتم رو سینم ی پرستار شروع کرد به شیر دادن خیلی حس خوبی بود نی نی چسبیده بود بهم 🥹 بعد ۳۰ دقیقه رفتم بخش و دردام کم کم شروع شده بود
خیلی درد داشتم همش جیغ میزدم😣 بدترین شبم و بهترین شبم بود اون روز بچم هم سینمو نمی‌گرفت کلی گریه کردم هر کاری میکردیم بیدار نمیشد مامانم کف پاهاشو میزد. تا بیدار بشه 🥺من شیر بدم 🥲و گفتن باید راه بری خیلی سخت بود برام خیلی راه رفتن
و اینم بگم همه چی ببرین بیمارستان اونجا لازم میشه نگین نه این لازم نمیشه
کش مو شونه لباس اضافی لوازم آرایشی قشنگ همه چی ببرین
مشاهده ۶ پاسخ
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مشاهده ۵ پاسخ
مامان باوان مامان باوان ۵ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم# پارت۱
دکتر بهم گفت ۲۳ام نوبت سزارینت میشه یه سونو نوشت انجام دادم نشونش دادم و بهم گفت آب دور بچه زیاده باید چن روز زود تر عمل کنی و تاریخ برام زد ۲۰ام از اونجایی که تاریخ سونو تا تاریخ پریودی ۴ روز جلو تر بود مشکلی نداشت و هفتم خوب بود
۲۰ ام ساعت۷ رفتیم بیمارستان و تا کارای بستری رو انجام دادیم شد۸ و ازم نوار قلب گرفتن و سرم وصل کردن بهم لباس دادن پوشیدم و سوند رو صل کردن من خیلی دردم گرفت و همش احساس دستشویی داشتم و نمی‌تونستم راه برم و سوزش داشتم
و بعد بردنم اتاق عمل
بقیش پارت بعد
مشاهده ۳ پاسخ
مامان رادین👼🏻💙✨️ مامان رادین👼🏻💙✨️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
دستگاه ان اس تی رو مدام چک میکردن و بهم ورزش میدادن یکی از ماما های اونجا هم بالاسرم بود و وضعیتمو چک میکرد دیگ صبح شد و شیفتشون عوض شد اومدن گفتن شدی ۴ سانت و باید واست اپیدورال بزنیم منم نشستم تا واسم بزن ولی اینم بگم ک اصلا دردمو کم نکرد شاید الان بگید داری خیلی بزرگش میکنی و ۴ سانت انقدر درد نداره ولی بخدا واسه من خیلی سخت بود چون با امپول فشار داشت دهانه رحمم باز میشد و خیلی اذیت بودم دیگ من حالت غش نشست بهم حالم خیلی بد شد صداهاشونو میشنیدم ولی نمیتونستم اصلا حرف بزنم درد داشتم ولی نمیتونستم داد بزنم ک دیدن فشارم رفته بالا و تبمم ۴۰ بود گفتن سریع ب همراهش بگید واسش تب سنج بیاره مامانمم واسم اورد دوبار مارکومختلف گرفتن و همون ۴۰ بود تبم گفتن اگ تا ساعت ۱۱ زایمان کرد ک کرد اگر ن با این وضعش خطرناکه واسه مادر و بچه باید سزارین بشه و منم هی حالم بد و بدتر میشد
مشاهده ۳ پاسخ
مامان حلما خانم ☺️🩷 مامان حلما خانم ☺️🩷 ۶ ماهگی
من دوازده و چهل و پنج زایمان کردم تا دو روی تخت بیمارستان خواب بودم و مثل اینکه خیلی هم خون ریزی داشتم

خلاصه توی مسیر شوهرم و دیدم و باز زدم زیر گریه بنده خدا مونده بود چی بگه بچه رو هم ندیده ول کرد اومد من و آروم کرد
شب که اصلا خوابم نبرد بهش شیر دادم دوباره و ساعت فکر کنم هشت صبح تازه خوابم برد
الان هم خوبم سوند بهم وصله چون نتونستم ادرار کنم تا یک هفته باید سوند وصل باشه
در کل بیمارستان خوب بود ماما ها خوب بودن بی دردی خوب بود دکترم هم عالی بود ولی خوب نتونستم زور بزنم که مجبور شدن با وکیوم بیرون بکشنش 🥲

حالا بازم سوال دارین بپرسین
مشاهده ۷ پاسخ
مامان پری ماه مامان پری ماه ۵ ماهگی
تجربه سزارین اسپاینال:
اول اینکه من بیمارستان امین اصفهان که دولتی هست زایمان کردم و همه چیزشون واقعا خوب بود ، خیلی خیلی منظم و دقیق و پیگیر بودن و من اگر قرار باشه مجدد زایمان کنم قطعا امین انتخابمه ، صبح ساعت ۷ از خونه رفتیم بیرون و ۷.۳۰ بیمارستان بودیم ، اول از همه رفتم زایشگاه اونجا بهم لباس دادن و سرم و سوند واسم وصل کردن و یه سری سوال پرسیدن در مورد اینکه چه عمل هایی قبلا انجام دادم و اینا ، ساعت ۱۰.۴۵ بردنم سمت اتاق عمل ، همسرم هم اومد باهام تا پشت اتاق ، ر
مشاهده ۱ پاسخ
مامان آریا مامان آریا ۶ ماهگی
پارت آخر
بچه رو نشونم دادن و رفتن بعد نیم ساعت بخیه زدن و این کارا آوردنم تو ریکاوری.اونجا بشدت سردم بود ولی خدا خیرشون بده به محض میگفتم درد داره میاد سراغم بهم مسکن تزریق میکردن دو ساعتی اونجا بودیم بردنم تو بخش مادر و نوزاد.مامانم اونجا منتظرم بودرفتیم تو اتاقم و جاگیر شدم بچم رو برام آوردن چه شیرین بود چه حس زیبایی ایشالا قسمت اونای که آرزوش رو دارن
فرداش دکتر اومد و گفت باید آزمایش بدی انجام که دادن ماما بهم گفت مرخصی و فقط باید جواب رو نشون دکتر بدم ما هم آماده شدیم برا رفتن به خونه جوابش که اومد گلبولای خونم پایین بود گفتن باید بمونی یه ضد حال دیگه.وسایلای که جم کرده بودیم رو دوباره جاگیر کردیم تو کمد.جاریم به همسرم گفت یه شربت مینتو بگیر بیار خرید و تا فردا چن مرتبه از این شربت خوردم فرداش باز آزمایش گرفتن گفتن گلبولات خوب شده ولی باید یه آزمایش ادرار هم بدی.یه ماما لعنت شده اومد ازم آزمایش ادرار بگیره خیلی وحشی بود وحشیانه سون وصل کرد و آزمایش گرفت هنوز بلند نشده بودم تا لباسم رو بپوشم پرده رو زد کنارهمه همراهیا نگاه میکردن.گفتم این چه وضعشه گفت خانم من کار دارم مگه تو یکی هستی خیلی لنده داد بهم و رفت.جواب آزمایش اومد که دکتر گفت پروتیین دفع میکنی.منو بگو فقط اشک میریختم همه دور و بریام رفته بودن فقط من مونده بودم هرچی گفتم من خودم میخام رضایت بدم گفتن نمیشه. باز پرستار صدا کرد که بیاین برا کارای ترخیص انگار دنیا رو دادن بمن مرخص شدیم و اومدیم خونه بمحض اومدنم تو خونه شیرم خوب شد و بچمم سیر شد
مشاهده ۵ پاسخ
مامان مهراد💙💙 مامان مهراد💙💙 ۳ ماهگی
بستری شدم ..گفتن حرکاتش کمه و چون مشکل فشار خون دارم و پاهام ورم دارن باید امشب بیمارستان باشم ..تا فردا فقط رژیم مایعات بهم دادن گفتم ک اگر رفتی برای سزارین شکمت سبک باشه و بچمم گفتن درشته..
مشاهده ۸ پاسخ