۸ پاسخ

این سرم رینگر من 28هفته زدم🤦‍♀️

چند هفته زایمان کردی

عزیزم کدوم بیمارستان رفتی؟
ماماهمراهت کی بود؟

درخواست قبول کن بقیه تجربتم ببینم گلم🤗
میخوام ببینم وضع زایمان توو بیمارستانای بیرجند چه جوریه

مبارکه عزیزم..
یه سوال شمایی که قرارداد بستین با ماما پول هم دادین دیگه وقتی نمیاد سر زایمان پولو پس میده یانه ؟😄

مبارکه عزیزم 😍🥰

مبارکه عزیزم 🌹🥰

عه شماهم‌زایمان کردی قدمش مبارک😍

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💙👶 مامان آقا مهدیار💙👶 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان (۲)
تا صبح دستگاه انقباض و ضربان قلب بچه بهم وصل بود ، باز سرم رینگر بهم زدن ، تا صبح درد پریودی داشتم ولی قابل تحمل بود ، اصلا نمیشد اسمش رو گذاشت درد واسه من دردی نبود ، چون پریودیهای افتضاحی داشتم و همیشه میرفتم زیر سرم و آمپول ، ماما تعجب کرده بود که آروم بودم با اون حجم انقباض منظم، بهم میگفت دلاور 😅 روز اول ۵ یا ۴ بار منو معاینه کردن ، درد داشت ولی تحمل کردم ، متاسفانه صبح ساعت ۵ که منو معاینه کرد بازم همون ۲ سانت دیروز بودم 💔😭 وای خیلی خیلی خورد تو حالم ... صبح دوباره ساعت ۸ منو معاینه کرد ، متاسفانه بازم ۲ سانت😭 متخصص زنان که دیروز اومده بود ، گفته بود انقباض ها خوبه ، نیازی به آمپول فشار نیست با معاینه تحریکی بچه رو دنیا میاریم🤕دیروز خیلی امیدوارم کردن و اونروز صبح با ۲ سانت خورد تو ذوقم🥲 همون روز اول که بهم اتاق دادن گفتن فقط مایعات و آبمیوه و آب بخور و فقط آب سوپ رو بخور ، بارش رو نخوری ... خلاصه آمپول فشار رو زدن دردام زیاد شد خیلی زیاد😭😭💔 ماما دلش به حالم سوخت چون تنها بودم ماما همراه نداشتم ، ماما همراه رفته بود به مامانم گفته بود بیا پیش دخترت شکم اولشه خیلی استرس داره ، گناه داره بیا کنارش باش .. خلاصه مامانم از صبح اومد پیشم تا ساعت ۶ عصر🥲💔بمیرم برای دلت مادرررررر
مامان نیلا💓👶 مامان نیلا💓👶 ۴ ماهگی
گفتن برین وسایلشو بگیرین باید بستریش کنیم من با چشمایه گریون زنگ زدم شوهرم گفتن بیا ک قراره زایمان کنم.. و مامانمم اومد
معاینه کردن دوسانت بودم گفتن دهانه رحمت هنوز سفته
بالاخره ساعت4ونیم بستری شدم و اول بهم سرم زدن ک سردردام خوب شه بعد اومدن امپول فشار بهم زدن ک دردام شروع شه اولش دردی نداشتم هی معاینم میکردن سه سانت بودم تا ساعتایه شیش شیش ونیم بعد شام اثردن گفتن بخور شوهرمم برام خوراکی اورده بود ابمیوه اناناس و کمدوت گفتن بخور ک بچت گرسنس خوردم.. تا ساعتایه هفت هفتو نیم هنوز دردام قابل تحمل بود و سه سانت بودم.. بعدش گفتم برم دستشویی رفتم بعد گفتن برو خونوادتو ببین دم در زایشگاه منتظرن رفتن پیش مامانم و شوهرم داشتم با شوهرم صحبت میکردم ک کیسه ابم همونجا ترکید ساعت هشت شب شده بود ب سرعت برگشتم زایشگاه و گفتم کیسه ابم ترکید گفتن برو رو تخت دیگ نمیتونی بیای پایین فقط دراز بکش بعد از اون خیلی دردا زیاد شد باز معاینه کردن گفتن جهارسانتی هنوز
احساس کردم میخوام بالا بیارم گفتم حالم بده بالا میارم بهم پلاستیک بدین چشتون روز بد نبینه فقط بالا میوردم بعد از اون یکم از حال رفتم از درد زیاد
مامان دونات کوچولو مامان دونات کوچولو روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت 3
ساعت نه نیم معاینه شدم کیسه آبم پاره شد پرسیدم چند سانتم گفت چهار سانتی برو تو حیاط بیمارستان راه برو ساعت یک نیم بیا رفتم باز راه رفتم هی موقع دردا خودمو یک جایی نگه میداشتم درد تموم میشد باز راه میرفتم دوباره ساعت یک رفتم داخل معاینه کرد گفت تعغیر نکردی برو باز راه برو دوساعت دیگه بیا باز رفتم راه میرفتم یکم مینشتم رو صندلی دوباره بعد دوساعت رفتم داخل معاینه شدم همون اوضاع قبلی بود تا ساعت پنج صبح همینطور از درد ناله میکردم دیگه رفتم داخل معاینه کرد همون چهار سانت بودم دیگه گفت لباستو عوض کن اومد نمونه خون و ادرار گرفت و آنژوکت وصل کردم رفتم اتاق زایمان معاینه شدم معاینه لگنی گفت لگنت یکم برآمدگی دارع ولی بچت زیاد بزرگ نیست و مشکلی پیش نمیاد البته که من چند روز پیش معاینه لگنی شده بودم پیش دکترم و معاینه تحریکیم شدم که دکتر من همین حرف رو زده بود اون موقع دوسانت بودم اومدن سوزن فشار زدن بعد دوباره معاینه شدم ماما گفت که شیش سانتی خوب دهانه رحم دارع باز میشه و سرم بستش و رفت (ولی به نظرم به این دلیل بست که من تو شیفت اون زایمان نکنم چون شیفت داشت عوض میشد )
مامان 💙دوتا گل پسر💙 مامان 💙دوتا گل پسر💙 روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی

پارت دوم

یزد که رسیدیم بردنم تریاژ و ان اس تی گرفتن گفتن انقباض داری منم گفتم اره درد دارم ازم سوالایی پرسیدن و جواب دادم و بعدشم معاینه کردن و ۲ سانت بودم و یکمم خونریزی پیدا کردم و گفتن طبیعی و به خاطر معاینه هست دیگه بردنم اتاق و سرم وصل کردن و اونجا هم نمیگذاشتن نه پادار باشه نه ملاقاتی داشت فردا بردنم سنو گرافی و گفتن ۴/۵ هست ابش و وزنشم ۱۷۰۰ خلاصه همینجور سرم بهم زدن اینطرف بهم گفتن اب زیاد بخور خوردم و سه روز بعد رفتم سنو گفتن ابش اومده روی ۶/۵ گفتن خوبه دو هفته بستری بودم همینجور اب میخوردم و سرم میگرفتم که یک روز اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت بازی رفتن بعد چشماتون روز بد نبینه ابریزش شدید که با خون همراه بود که میگفتن خونابه یه شب تا صبحی اینجور ابریزش داشتم و بلند میشدم مثل آب روان ازم میومد روی تختم یک زیرانداز مادر انداخته بودن اون رو من شش بار عوض کردم زیرم رو صبحش رفتم سنو گفتن به من ابش ۵ شده اومدم روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم بعدش اومدن و درحال تعویض شیفت بودن گفتن اب دور بچه ۳ هست و خلاصه ۳۳ هفته و ۳ روزم بود اومدن گفتن میخوایم سوزن فشار بهت بزنیم زایمان کنی
ادامه پارت سوم