خانوما من همش خیلی عذاب وجدان میگرم با اینکه دست تنها دارم بچمو بزرگ میکنم اما گاهی حس میکنم مادر خوبی نیستم🥺اصن بچمو خیلی کم بیرون میبریم اینکه بخواد با کالسکه تاب بخوره یا چیزی یا نمیدونم باهاش چه بازیایی کنمو اکثرا تو بغلمه یا شیر میدم گوشی تو دستمه🥺ولی خب واقعا چه کنم اگه بزرگ تر بود باهاش بازی میکردم

۷ سال

من دخترمو بغل میکنم .دختربزرگم تو کمد قائم میشه من وختر میریم پیداش میکنیم درآمد باز میکنم ابجیشو میبینه ذوق میکنه بلند بلند میخنده .بازی‌ای دیگ باباهاشون دوچرخه بازی میکنم .ابجیش کتاب میاد پیشش میخوابه کتاب داستانو براش میخونه عکساشو نشون میده اونم آروم میشینه نگاه میکنه

باهاشون حرف بزنین
از اتفاقاتی که افتاده و قراره چند روز آینده تو خونه بیفته
اون نمیتونه حرف بزنه ولی خوشش میاد
بغلش کن برقص باهاش
کتاب بخون براش
پشت مبل و میز ها و ... قایم شو دالی بازی کن
ببرش پای دستشور شیر رو یکم باز کن دستاش رو میگیره زیر آب خوشش میاد
با عروسکاش باهاش حرف بزن و ...

خب تو این سن همینه دیگه نهایت اینه بازی جغجغه بازی شعر خوندن ورزش و دوچرخه کردن پاهاش دالی بازی توضیح کارای روزمره اینجوری میتونی باهاش ارتباط بگیری

منم مثل شما گلم

همه ما مادرا همچین حسی رو داریم عزیزم

بزارش رو زمین اسباب بازی بریز غلت بزنه باهاشون بازی کنه