۵ پاسخ

سرگرمش کن جوری دیگ مثلا بره حموم رنگ انگشتی بده بماله در و دیوار ارد و ظرف بده تو حموم خمیر درست کنه گل بازی بده خمیر بازی بده ماست بده با رنگ قاتی کنه رو کاغد نقاشی کنه اینارو بده

عزیزم تمام این کارها رو کرده و دیگه شده نباید اصلا میزدیش فکر کنم ماله زیاد خونه موندن هست بچه ها انرژیشون کامل تخلیه نمیشه توی خونه هم حوصلشون سر میره میخوان یه کاری بکنن میشه خرابکاری
اگر میتونید هرروز یا دوروز یه بار ببریدش پارک یا یه کلاس ثبت نامش کنین
پسر منم امروز من داشتم یه دقیقه با تلفن حرف میزدم بین حرفم من داشتم به گلها آب میدادم دیگه آبپاش رو گرفت و شروع کرد به آب دادن به گلها با آب داغ انقدر آب ریخت توی گلدون که آب سررفت و فرش خیس شد توی حین حرف زدن گلدون رو گذاشتم روی اپن آب ازش سرریز شد ریخت روی فرش آشپزخونه
یعنی تا دوساعت داشتم آب رو با تی و دستمال خشک میکردم

با زدن چیزی درست نمیشه عزیزم
باید باهاش حرف بزنی
تا مفهوم کار خوب و بد رو بفهمه عزیزم

بچه‌ای ماهم انقدربدترن

دختر منم همینقدر لجبازه...جدیدن خیییلی جیغ میزنه و همه اسباب بازیاش پرت می‌کنه.

سوال های مرتبط

مامان ساناز مامان ساناز ۳ سالگی
خانم ها میشه اگه تجربه ای دارید کمکم کنید
دخترم وقتی دو سال و یک ماهش کلاس مادر و کودک میبردمش برای اینکه زده نشه و تازه داره کلاس میره به جای هفته ای سه بار هفته ای یک بار میبردمش ولی برای ترم جدید شوهرم به خاطر یه اتفاقی گفت نمیخواد بره خود دخترم هم خیلی همکاری نمی‌کرد که گفتم اقتضای سنشه دیگه کلاس نبردمش چون خودش هم مایل نبود تا پارسال که تازه اومدیم توی این خونه جایی رو بلد نبودم.نزدیک خونمون یه مهد کودک هست بهش گفتم دوست داری بری گفت آره تا سه جلسه رفت و دیگه نرفت و چیزی هم بهش نگفتم گفتم بزارم هر موقع خودش خواست میبرمش.از توی حرفایی که زد متوجه شدم مهدکودک رو فقط لحظه های بازی کردن و تغذیه خوردنش رو دوست داشته بقیش رو نه به خاطر همین نرفت دبگه.گفتم خوب ببرمش کلاس بازی و ورزش وقتی بردمش هم نموند چون توپی که می‌خواست برداره رو یه پسری اومد زودتر برداشت دیگه گریه کرد و گفت نمیخوام.بعد از اون روز خانه بازی میبردمش خودش هم میگفت بریم مهدکودک میگفتم گفتی نمیخوای بری دیگه.وقتی بچه های فامیل رو دید کلاس و باشگاه میرن گفت بریم بهش گفتم میری گفت آره.گشتم دنبال کلاس تا کلاس بازی و ورزش پیدا کردم خیلی خوب همکاری می‌کرد و دوست داشت تا چهارشنبه یکی از بچه ها بهش خورد افتاد زمین و دوباره گریه کرد و گفت نمیخوام برم
از راه همدلی و همکاری هم وارد شدم ولی خیلی تاثیر نداشته
حالا موندم چیکار کنم دارم دیگه روانی میشم
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام خانما یک نظر خواهی می‌خوام ازتون
من یک پسر ن دیک چهارسال دارم که خیلی شیطونه و جدا از شر و شیطون بودنش خیلی هم دست به زن داره بعد اینکه هروقت میریم مهمونی بچه ها بی که هستن اونجا رو میزنه همه ناراحتن از دستش هرچقدم باهاش صحبت میکنم اصلا متوجه نمیشه میگه ببخشید ولی دوباره به کارش ادامه میده وقتی هم جلوشو میگیرم خودمو میزنه این چند روز همش عید دیدنی رفتیم وچون دیگه خیلی اذیت کرد گفتم دیگه جایی نمیرم تا مادرشوهرش دیشب اصرار کرد بیا چرا بچه رو قایم میکنی بچه گناه داره منم گفتم پس دیر میام واسه افطار نمیام دیشب رفتم خونه خاله شوهرم و اینکه پسرم با توپ زد تو چشم یک از بچه های فامیل بعد اون بچه هم زد تو کمر پسرم منم گفتم باشه مشکی نیست زده خورده دوباره آخر شب دست یکی دیگه از بچه های فامیل رو کرد لای در و گاز گرفت ماهم وقتی داشتیم می رفتیم گفتم مامان برو بوسش کن عذر خواهی کن ازش بچه منم رفت جلو بوسش کنه اون بچه هم زد تو گوشش منم دوباره گفتم باشه مشکلی نیست نمیشه همش بچه من بزنه باید بفهمه که وقتی میزنی پس میزنن و اینکه از اون طرف باید عذر خواهی یاد بگیره حالا مادرشوهر م میگه چرا گذاشته بره معذرت خواهی کنه گور باباش که کتک خورده به درک چرا نوه من رو زدن بنظر شما من دارم اشتباه میکنم یا مادرشوهرم