۱۷ پاسخ

میرفتی هم به بچت و هم خودت خوش میگذشت بچه فقط غذا نمیخواد که بازی و رفت و آمد هم میخواد

زیاد خودتو اذیت نکن حالا یه روز کم بخوره چی میخواد بشه مگه

اوه نه تا این حد فقط بچتو و خودتو آزار میدی همون قدر تغذیه مهم روابط اجتماعی برخورد و حضور در اجتماع هم مهم
اینجوری که بچه منزوی میشع

من سر پسر اولم اینجور بودمو واقعا اذیت میشدم الان دومی اومد بیخیال شدم و واقعا راحت ترم

منم تو فامیل از همه بیشتر به غذا و میانوعده حساسم اما بیشتر از تغذیه رو روحیه اش حساسم ترجیحم اینه زیاد تو محیط بیرون باشه آدم ها و جاهای مختلف رو ببینه قبل دخترم مهمونی کم میرفتم الان بیشتر میرم بیشتر مهمون دعوت میکنم چون واقعا به دخترم خوش میگذره
فقط تو مهمونی ها و باغ و گشت و گذار که دخترم نمیاد سر سفره یا یجا بند نمیشه چیزی بخوره بس که داره خوش میگذرونه خودم میوفتم دنبالش لقمه لقمه میدم

ول کن بابا داری خودتو بچه رو اذیت میکنی برو خوش بگذرون

منم اينجور بودم خيلى هم خودم اذيت ميشدم هم بقيه رو مخم ميرفتن الانم اينجورم ولى كمترر نسبت به قبل

دگ بچه پنج ساله بلده خودشو سیرکنه

شما بنظرم خیلی داری ب خودتو بچت سخت میگیری .... بیرون و مهمونی و هرروز که نیست ....سالی روهم جمع کنی چند مورد پیش میاد پس بری بهتره ....
مطمئن باش مثلا بچت جایی باشه گشنه نمیزارنش که حالا هرروز چیز خوب میخوره دو وعدم چیز بد بخوره ... انقدر مراقب تغذیشی از لحاظ روحی و روانی ...اجتماعی بودن ...صمیمیت با خانواده ...مادر بزرگ خاله ....در نظر بگیر مراقب باش خب لازمه گاهی ...

به نظرم مادرای الان یه جاهایی خیلی خیلی سخت میگیرن
اینکه برای بچه ۵ ساله جایی بری حتی میوه و میان وعده هم ببری از نظر من حساسیته
اجازه بده بچه ات منطبق شدن با محیط و اجتماع رو یاد بگیره
یه روز خوابش بهم بریزه با چالش های مختلف رو تجربه کنه که یاد بگیره چطوری حلشون کنه و فردا آدم منزوی و دست و پا چلفتی بار نیاد

من که کم آوردم دیگه


بچه ای که چلوکباب بزاری جلوش نخوره

نودل بخوره

دیگه کاری میتونم بکنم ؟؟؟؟

منم اینجوری بودم فقط اعصابم بهم میرخت نمیخورد که یکم شل کردم

من سر دوتا بزرگام حساس بودم ولی این کوچیکه نه،حالا چرا چون فقط پدر خودم در اومد ،،و سر همین سخت گیری ها هم خودم اذیت شدم هم پسرام ،،،،بچه ها باید خوش بگذرونن،،،،خودمون چطور بودیم بزار بچه ات از بیرون و مهمونی لذت ببره

نه من اینجوری نیستم

بقول معروف حتی چیزای خوبم زیاده روی کردن توش ضرر داره

منم تاوچند وقت پیش این جوری بودم خونه مامانم و مادرشوهرم میرم میوه آجیل دخترمو می‌بردم. الان دیگه اونطوری نیستم اینجوری خودت و دخترت اذیت میکنی چرا نرفتی خونه خالت بچت حوصلش سر نمیره تو خونه همش؟؟

والا من دیگه ول کردم


خودم دارم از بین میرم
تو این ده روزه که کرونا گرفتم و افتادم فهمیدم پدر خودمو اعصاب روانمو بدنمو چقدر ریختم بهم

بدنم جون نداره
خودمم اصلا اعصاب و حوصله ندارم دیگه

سوال های مرتبط

مامان نفس و تودلی💚 مامان نفس و تودلی💚 ۴ سالگی
سلام خانوما من با مادرشوهرم اینا توی یه ساختمونم بعد دخترم هرروز میگه برم چون از نوزادیش مادرشوهرم هرروز میبردش عادت کرده اینم بعد دوتا نکته هست هم اینکه دخترمن بخاطر مشکل رفلاکس دکتر گفته باید ۵ یا ۶ وعده بخوره چون تو هروعده حجم خیلی کمی میتونه بخوره یه رژیمی هم داره که نباید خیلی چیزا رو بخوره و چون وزنش کمه باید چیزاش اجرا بشه
خلاصه وقتی میره اونجا اینقدر دیر میاد که یکی از وعده های غذاش حذف میشه
بعد الانم مدتیه ریه دخترم حساس شده بخصوص شبا خیلی سرفه میکنه و مادرشوهرم نزدیک اذان مغرب اسپند دود میکنه اینقدر زیاد که بعد از دوساعت در خونه رو باز کنی باز بو میاد و ایم برای ریه ی دخترم بده سرفه هاش ببشتر میشه
الان من نمیدونم کی بزارم بره خونه ی اونا اگر قبل ناهار بره که دیگه ناهار نمیاد اونجا میخوره من باید تنها ناهار بخورم که خیلی سختمه اگر بعد ناهار بره که تازه عصر میبرنش بالا پشت بوم و سه چهارساعت بعد میاد و وعده های غذاش حذف میشه و به اسپند دود کردن هم میخوره
امشب یکم پیش گذاشتم بره باز بوی اسپند میومد میترسم باز سرفه هاش شدید بشه
چیکار کنم بنظرتون؟
مامان دخترای نازم مامان دخترای نازم ۴ سالگی
مامانا واقعا درمونده شوم نمیدونم چکار کنم و کجا برم. الان اومدیم ناهار کوفت کنیم سوپ گذاشتم شوهرم گفت کن نمی‌خورم آبدوغ خیار درست کردم واسه او دخترا هم دیگه سوپ نخورد از غذای شوهرم ریخم براشون که دختر گوچیکم شروع کرد اذیت کاری دستاشو می‌کرد تو کاسه می‌ریخت بیرون بماند شوهر پاشد رفت بیرون از خونه که شد روز قیامت اینقد دختر کوچیکم گریه کرد تمام وسایل داخل بوفه رو ریخت زمین شیشه هاشو میخواست بیاره بندازه زمین که منم از کوره در رفتمو گرفتم ی کتک حسابی بهش زدم.. با همون جیقو گریه شروع کرد در کابینت‌ها رو ب هم زد در حموم و تمام پشیها رو انداخت تو خونه گوشی منو هزار بار زد درو دیوار و..... که زنگ زدم شوهرم اومد دوتا و تو این گرما با متور برد بیرون.. الان نشستیم ب حال خودم گریه میکنم.. آخه این بچه چرا اینقد لجبازه.. خدا شاهده الان همش دعا میکنم ی زنبور نیشش بزنه شاید آروم بشه شاید اینقد بهانه نگیره. واسه بیرون... اصلا از زندگی بیزارم کرده ی بچه لجون ی دنده لجباز..... الان 2سالو نیمشه تا کی اینجوره.. هر چی بیاد جلو دستش پرت میکنه هرچی هم با زبون خوش باهاش حرف میزنم بی فایده.. مجبور میشم بزنمش؟ کسی بچش اینجور بوده تا چند سالگی خوب میشه