درسته هیچجا خونه ادم نمیشع ولی مامانت درست میگه شرایطت عادی نیس بری بهتره
من که از خدامه برم
چی بهتر و امن تر از خانواده ادم
من شوهرم نظامی تو شهر غریب هفت ماهه باردارم یک دختر یک ساله شیطون دارم که خونه رو متر میکنه خیلی خوبه که نزدیکتن، از موقعیت استفاده کن من سر این موضوع تو بارداری تا الان هیچ وزنی اضافه نکردم 😪
آره میرم عزیزم
آره من میرم
شوهرم دائم میره ماموریت و من اونجام
واقعا با بچه نمیتونم تنها بمونم جفتمون دیوونه میشیم
کاملاااا میفهمم چی میگی
البته من باردار نیستم اما دوره جنگ همسرم یه روز در میون میومد گاهی هم ماموریت میره منم یا خونه پدرم بودم یا پدرشوهرم جوری روال زندگی از دستم خارج شد که افسردگی گرفتم گفتم تا کی بالاخره خونه تنها موندم انقد آرامش گرفتم همه چی اومد سرجای خودش
شبا هم با بچم تنها میخوابیدم
خونه خودت باش گاهی بگو پدرت نرگس و ببره هم استراحت کنی هم به خونه برسی
والله من پسرم ۲سالش بود شیمی درمانی رو شروع کردم خوب پسر بود اونا هم خیلی حساس بودن با وجود اینکه خونمون ۷ساعت با خونه بابام راهه همین که میدونستن فردا جلسه دکترم هست از اونجا پا میشدن میومدن که منو با خودشون ببرن چون واقعا نا نداشتم به بچم غذا بدم اونموقه دوست داشتم تو خونه خودم باشم ولی اونا اجازه نمیدادن وچون راه دور بود میومدن دنبالم نمیشد باهاشون نرم ولی الان فکر میکنم اگه اونا نبودن هم خودم هم بچم تلف میشدیم درکت میکنم هیچ جا خونه خود ادم نمیشه اگه میتونی شب غذا درست کن برای فرداتم الان شما برای یه نفر غذا درست نمیکنی۳نفر هستی اخه تو خونه خودتی هرلباسی بخوای میپوشی هر وقت بخوار میخوابی یا بیدار میشی خلاصه همه چی دستت خودته
ب نظر من اگر براتون شرایط مهیا هس نهار برو اونجا دوباره برگرد خونت و بعد شام برو و بخواب صبح برگرد خونه منم تو دوران بارداریم این مدلی بودم هم تو خونه خودتون هستین بیشتر هم پیاده رویی کردید و هم نهار و شام درست و حسابی خوردید و تنها نیستید
دقیقا منی فقط من حامله نیستم
بدی زندگی من اینه که فردای اون شب ، شبکار همسرم تا بیدار میشم و اینا میشه ساعت ۱۱ و ۱۲ بعد باز مامانم ناهار درست میکنه و اصراررررر که بمونیم باز ناهار اونجایمم و باز شام همسرم میگه بریم خونه پدرشون و من ۲ روز رو فقط اینور و انورم و خیلی بدهههه
اصن یه وضع بهم ریخته ای
دقیقااااا عین مننننن
فقط با این تفاوت که باردار نیستممم
من جات بودم ، نمیرفتم ... ببین سختیشو به جون میخریدم ولی نمیرفتم ... من خونه خودمون واقعا خیییلی راحت ترم
واسه خودت سعی کن همت کنی غذای خوب اتفاقا بپزی و بخوری ... منم مث خودتم و اگه فقط خودم باشم نمیپزم و حتی چرت و پرت میخورم و اهمیت نمیدم ولی اشتباهه ...
وااای نرگس جون چقدرررر منی تو🥲🥲🥲
منم پسرم ۲سالشه و ۴ماه باردارم خونه مامانمم یه کوچه باهامون فاصله داره منم شوهرم نیست کلا اونجا تلپم 😄😄چون همه خیییلی حالت تهوع و سرگیجه دارم و بیحالم هم پسرم خییییلی اذیت میکنه و اونجا تمام کاراشو مامانم انجام میده بنده خدا.
بنظرم که تا اخر بارداریت۴ماه دیگه بیشتر نمونده این ۴ماهم سخت بگذرون و برو خونه مامانت چون الان واقعا وضعیتت فرق داره ۵ماه کلی زحمت کشیدی حیفه یهو خداییی نکرده دورازجون به خاطر یه بار بلندکردن نرگس زبونم لال بلایی سره تودلیت بیاد.بخدا ماه های اخر خییلی حساسه مخصوصا با این وروجکایی که ماداریم و همش باید دنبالشون بدوییم باید خیییلی مواظب باشیم که یهوو خدایی نکرده دچار پارگی کیسه اب یا زایمان زودرس نشیم.بزار این چندماه اخرم مامانت مواظب خودت و نرگس باشه تا ان شالله بسلامتی فارغ شدی براش جبران کن
ببین کجا هم از نظر ذهنی هم فیزیکی راحت تری برو اونجا
بری برا خودتم بهتره
میتونی چنددست از لباسای دخترتو بذاری اونجا بمونه ک وقتی رفتی زیاد وسیله نبری
وااای چقدر منیییی😭فقط با این تفاوت که من حامله نیستم، خونمونم با بابام ۱۵ دقیقه با ماشین راه داره،
شوهر منم شیفتش ۲۴، ۴۸ هس اون ۲۴ ساعتی که نیس قبلا خونمون خیلی دورتر بود صبح ساعت۵ با شوهرم پامیشدم میرفتم خونه مامانم، الان نزدیک تر شدیم تا ظهر میخوابم بعد مامانم میاد دنبالم، ولی خیلی وضعیت کلافه کننده ایه، همش کارام عقب میفته میبینی فرداشم تا عصر موندم اونجا یه نصف روزم از اون ور از دست میدم، دلم میخواد داد بزنم😂😭نمیذارن تنها بمونم یه روز نفس بکشم، البته خودمم تنهایی میترسم دروغ چرا🤦🏻♀️
منمممم همینم دقیقا...
من تازه فهمیدم باردارم! یه پسر و شر و شیطون هم دارم... خونمون خیلییییی کوچیکه و تو جیک ثانیه توسط پسرم منفجر میشه🫠
و الان چون همسرم مداحه و شب ها تا دیر وقت هیئته ظهرا مراسم داره و... من از چند روز بعد عید غدیر اومدم خونه مامانم!
چون ویار داشتم و حالم خیلی بد بود... چون مثل شما حوصله درست کردن غذا برای خودمو ندارم... همسرمم یه وعده غذای سبک اخر شب میخوره...جمع کردم اومدم اینجا... مامانم نمیزاره تکون بخورم ولی خب اینجا برام بهتره تا ایشالله بعد عاشورا برم خونه🥺
من از خدامبود
لعنت ب غریبی
برو خونه بابات
من پسرم اونجا نمیمونه از خدامه برم اونجا
سردختراولم برام مهم نبود ولی الان باوجوددوتا بچه اصلا راحت نیستم منم،ولی برو شرایطت فرق میکنه
با توجه به وضعیت بارداری اگر بدونم اونجا رفتم فشاری و اذیتی برای خانوادم نداره و موافقم بله میرفتم چون وضعیتت جوری نیست تنهایی بتونی با بچه سر کنی
بگو مادرت بیاد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.