۲۲ پاسخ

وای عزیزم چه حالی رو پشت سر گذاشتی خداروشکرررررررررررر که الان خوبه

مگه با دستت آب ندادی چطورندیدی
خودم ترسیدم چون ازچشمه زیاد اب خوردیم

وای خدا رحم کرده ،تنم داره میلرزه ،چی کشیده طفل معصوم

واااای عزیزم خدارحم کرد بهت 🥺😢

سردرد شدم بخدا
خدایا شکرت

واااای مادر

خدا به خیربگذره
خدا کمکت کرده انشاالله که هیچ وقت مریض نشه
زالو تو بینیش رفته بود یا از طریق آب گرفته

چقد وحشتناک .مرسی عزیزم که تجربه تو در اختیارمون گذاشتی .

یا ابلفضل خدا رحم کرد ترسیدم دختر

خدا صحت بده عزیزم
ولی خب عزیزم آب شیرم حالا نمیدیم میگیم حتما جوشیده باشه،معلومه دیگه آب چشمه و رودخونه و....آلوده اس حتی نباید دست بزنن

یا امام حسین تموم بدنم لرزید.منم دخترمو یه هفته پیش برده بودم یه وشمه بود انقدر بازی کرد اونجازبونم لال چیزیش نشه؟بد ترسیدم بخدا

وای چه وحشتناک الهی بمیرم براش 😭

وااای خدایا تصورش هم وحشتناکه الهی شکر که حالش خوب شده دیگه خیلی مراقبش باش

وای خدای من چقد وحشتناک جونم لرزید
فقط خداروشکر بخیر گذشت

وایییی خداااااا
چی کشیده بچه خدا واقعا برات معجزه کرد خداروشکر نرف سمت مغزش

وااایی خداروشکر بخیر گذشت طفلی چقد اذیت شده😥😥😥

آخ چه اتفاقی

خدارو شکر بخیر گذشته ،یعنی وقتی از آب اون چشمه دادی زالو رفته تو دهن بچه؟

وااای چه وحشتناااک

عزیزم ان شاء الله که دیگه سمت بیمارستان نری و بچت و خودتون مریض نشید

چه وحشتناک...خداروشکر به خیر گذشته

ای وای الهی🥲🥲
خداروشکر که خوب شده
ممنون که گفتی گلم

سوال های مرتبط

مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۳ ماهگی
سلام همگی
فردا تولد نوحاست
غیلی احساسی شدم گفتم بیام باهاتون حرف بزنم
خیلی هاتون میدونین پارسال که حامله بودم پدرم خونریزی مغذی کرد و من تو ۳۱ هفته فشار خونم رفت بالا ، ۳۷ هفته زایمان کردم
شب تا صب نوحا پیشم بود صبح بردنش ازمایش و سونو
گفتن پی تی بچه مشکل داره
خون داره زیر پوست سرش
هیدروسل داره( اب دور بیضه )
دنیا رو سرم خراب شد
بچه ی خشگل و نازم حالا این همه مشکل داشت ، همه هی میومدن ملاقاتم گل میاوردن ( میدونستن چقد گل دوست دارم همه اطرافیانم اومدن اتاق پر گل شده بود ) ولی من ته دلم خون بود
تا عصر اون روز دوبار دیگه اومدن ازش ازمایش گرفتن هرکی بعد من زایمان کرده بود مرخص شده بود و گفتن نه باید بچه بره ان ای سی یو سرم نمیدونم چی بگیره که پیتی درست بشه هیچ وقت یادم نمیره چطوری از تو بغلم گرفتن بردنش
منم مرخص شدم رفتم خونه انگار نه انگار زایمان کردم بدون هیچ بچه ای یادمه سوار شدن و پیاده شدن از ماشین برام خیلی سخت بود ولی دیگه هیچ کس حواسش نبود خودم تنهایی رفتم دوش گرفتم
بابام طفلکی با اون سرگیجه تو اتاق برام ریسه نوری وصل کرده بود و بادکنک زده بودن
نوحامو یادم نمیره تو دستگاه به هر دست و پاش یه چیزی وصل بود و دمر خواب بود
کوچولوی نازم