✨ برای تو، مامانی که قلبت با تپش‌های کوچولوی نارسش می‌زنه یا شیر خودتو نمیدی…✨

روزی که دخترم بدنیا اومد با وزن ۱۵۰۰همه‌چی شبیه یه رؤیای تلخ بود… من خودم با وضعیت جسمی بد، درد بخیه، و پاهایی که از درد نمی‌تونستن درست راه برن، باید می‌رفتم بیمارستان… در حالی که خودم هم هنوز احتیاج به مراقبت داشتم.

می‌نشستم کنارش و با چشم‌هایی پر از اشک و قلبی پر از نگرانی، فقط نگاهش می‌کردم. نوزادی کوچولو، لاغر و ظریف… و این سوال توی سرم می‌چرخید:
“آیا می‌مونه؟ آیا این همه دستگاه و سیم بهش وصله …

به خاطر داروهایی که می‌خوردم، مجبور شدم از شیر خودمو دادن بگذرم و این شد آغاز یه حس گناه کشنده که مثل سایه دنبالم بود.
اما نمی‌دونم چطور، با همون اندک توانم، با اشک و دعا و شب‌بیداری، براش جنگیدم…
برای هر گرم وزن گرفتنش، برای هر بار بغل کردن بدون دستگاه، برای هر صدایی که از گلوی کوچولوش درمیومد…

تحقیق می‌کردم، هر کاری می‌کردم که عقب نمونه، که بتونه مثل بچه‌های ترم، حتی بیشتر، بدرخشه…

و حالا… حالا که خنده‌هاش توی خونه می‌پیچه، حالا که صدا در میاره و نگاهم می‌کنه،حالا که سینه خیز تند تند میاد سمتم …
فقط می‌تونم بگم: خدایا شکرت…

این رو می‌نویسم برای تویی که شاید همین حالا با چشم‌های نگران بالای تخت یه نوزاد نارس نشستی…
برای تویی که نتونستی شیر خودتو بدی و هنوز خودتو سرزنش می‌کنی…

بدون که عشق تو، مراقبت تو، بیداری‌هات، نوازش‌هات، از هر شیری قوی‌تره…
و بدون که یه روز، صدای خنده‌های بچه‌ات، همه‌ی این روزهای سخت رو برات شیرین می‌کنه…

به خودت افتخار کن، قهرمان. 🌱🕊️
(به بهانه سینه خیز رفتناش دوست داشتم یک یادگاری بنویسم)😍

۱۰ پاسخ

چه نازم هست ماشاالله گل دخترت...
منم بچم اول نه دنیا امد با ۲۶۰۰ وزن. تو بیمارستان تو اغوشیش بود و مادرشوهرم بغلش نکرد گفت می‌ترسم!
جالبه شوهر خودم با وزن دو میلو دنیا امده ولی از وزن بچه من ترسید بغلش کنه...
از بیمارستان تا جاری شدن کامل شیر، سینه نگرفت. شیشه دادم بهش. تا همین ماه براش دوشیدم هر چی داشتم ولی خب دیگه ندارم.
منم غصه خوردم ولی همین جا تو همین گهواره متاسفانه بعضی مامانا یک جوری از شیر خودشونو دادن و شیر خشک ندادن حرف می‌زنن انگار یک شق القمری دارن می‌کنن که اونا مادرن و ما نه و اصلا فکر نمی‌کنن که اون مادر دیگه ممکن قلبش بشکنه یا حس کمبود کنه.
متنت خیلی به دلم نشست افرین به نگاهت...
مادر با شیر دادن نیست که معنی میشه
منم میگم دلتون نسوز قوی باشین و بچه مادرشو بو می‌کنه، مادر اونه که از نگاه و گریه بچش بدونه الان چشه...
نه اینکه خداروشکر من یک قطره شیر خشک ندادم. خب افرین که چی...

خدا همه ی بچه ها رو سالم و سلامت نگه داره

ای عزیزم خیرش ببینی الهی. حالا شاد باش دختر شیرینت به دست وپا آمده روز خوش در راه است .از قدیم گوفتن بعد هر سختی شیرینی‌ دارد حکايت تو دختر جانت است

حرف میزنه؟
اطرافیان رو میشناسه؟

خدا قوت عزیزم 💞، سینه خیز می‌ره به این زودی؟

ولی من هنوز به آسایش و آسودگی نرسیدم برام دعا کن برا بچم دعا کن 🥲💔

مرسی عزیزم ♥️🫂 خیلی خوب نوشتی

من بچم نارس نبود کامل بدنیا اومد حتی چهل هفتم تموم شد و وارد هفته چهل و یک شدم وزنش واسه بچه معمولی خیلی خوب بود ولی اصلا نشون نمی‌داد ضعیف بود دو ماه شیر خودمو میخورد بعدش وزن نمی‌گرفت مجبور شدم شیر خشک بدم سر این موضوع خیلی ناراحت شدم گریه کردم حتی الانم اون حس وقتی یکی به بچش شیر میده میاد سراغم و بدتر از اون این بود که بهم میگفتن چون به بچت شیر ندادی اون تورو حس نمیکنه فرق نداره کسی دیگه بغلش کنه بزرگش کنه یا تو هروقت میومد بغلم صداشون حرفاشون می‌پیچید تو گوشم و کلی غصه می خوردم تا پسرم تو بغلم ارام میشد میگفتن اینکه شیر نداده از کجا شناختیش ولی با حرفاشون دلمم میرنجوندن ولی حالا که پسرم سینه خیز میاد سرشو میزاره رو پام هی تکرار میکنه مااااا ماااا انگار دنیا رو میدن بهم

عزیزم ان شاءالله سالم باشه
منم دخترم 35 هفته طبیعی به دنیا اومد و تنها نگرانیم تو اوج درد این بود ک بچم چیزیش نباشه چون یهویی شد، اون شب تا صبح هزار بار فک کنم صلوات حضرت زهرا رو خوندم

ای جان خدا حفظش کنه دختر منم ۱۵۰۰ ب دنیا اومدددد

سوال های مرتبط

مامان آوینا مامان آوینا ۹ ماهگی
مامان کیوان مامان کیوان ۸ ماهگی
خدایا شکرت که تونستم باردار بشم و کمکم کردی ک ۹ ماه با سر افرازی و قدرت از پس حالت تهوع های وحشتناک وآزمایش خونهای هر ماهه با افتخار پشت سر بزارم شب زایمان کنارم بودی با تمام سختی و اذیتی که شدم اما باز تو کنارم بودی و بهم توانایی دادی قدرتی دادی ک بتونم فرزدت رو ب دنیا بیارم خدایا شکرت بابت مهربونی در حقم کردی و فرزندی از جنس خودت بهم دادی که هر لحظه و هر دقیقه که دستو پای کوچکش نگاه میکنم دلم قنج میره از زیبایش ممنونم ازت که لطف و محبت رو برای من سنگ تموم گزاشتی لحظاتی که زردی داشت و فقط با یه پوشک توی دستگاه بود برای من سخت بود اما تو کنارم بودی تو کنارش بودی همه چیز با تمام خوب و سخت بودنش گزشت و تو در همه حال کنارم بودی هیچوقت من رو تنها نگذاشتی خدای من هزاران بار تورو شکر میکنم تو اونقدر مهربانی که همیشه دست محبتت روی سرم بوده کاش من هم بتونم بنده خوبی برای تو باشم کاش تو هم از من راضی باشی خدایا هر لحظه شکرت خدایا کشورم جانم وطنم ایران رو نجات بده از دست هرچی ظالمه نجات بده از دست آدمای بد نجات بده خدای خوبم امنیت رو آرامش رو به کشورم و به هموطنان برگردون خدایا اونقدر کشورم رونق پیدا کنه اونقدر موفق باشه که فرزندانش با افتخار داخل خاک کشور بزرگ بشن
مامان گردو(حلما )جانم مامان گردو(حلما )جانم ۸ ماهگی
اولین دندونت دراومد ، و دلِ من دوباره افتاد… اما این‌بار، توی لبخند تو 🦷✨

حلما جانم...
تو نیومدی که فقط دخترم باشی...
تو اومدی که منو از نو بسازی، که بشی معنای زندگی توی تاریکی‌های بی‌صدا.
وقتی اولین دندونت رو دیدم، انگار یه تیکه ماه افتاد توی لبخندت…
چقدر کوچیکه، اما چقدر بزرگه… چون داره نشونم می‌ده که داری بزرگ می‌شی… و من؟
من با هر نشونه‌ی بزرگ شدنت، هزار بار عاشق‌تر می‌شم،
تو رو نه با قلبـم ، با روحم دوست دارم…
با همه‌ی بود و نبودم، با همه‌ی لحظه‌هام…
دندون کوچولوی تو، فقط یه سفیدیِ خوشگل نیست،
یه نشونه‌ست…
نشونه‌ی این که خدا هنوزم معجزه خلق می‌کنه،
و من خوش‌شانس‌ترین زن دنیام،
چون معجزه‌ش توی آغوش منه 💞
حلما… تو دلیل بودنمی.
تو دلیل دوباره لبخند زدنمی.
تو دلیلی… که هنوز می‌تونم با اشک شوق، بنویسم💖
بعد از خواهرت ک پیشمون نموند💔
تو شدی نجات دهنده ی من🤍✨
اولین دندون حلما جانم
بمونه یادگاری ۱۴۰۴/۳/۱۰
ب وقــت ۷ ماه و۱۵ روزگی💫
مامان مهبد مامان مهبد ۶ ماهگی
سلام مامانا
یه نکته خیلی مهم که تو این مدت که توی اپ گهواره بودم و به کررات دیدم اینه که خیلی از مادرها موضوعات مهم در رابطه با سلامتی نوردیده و جگرگوشه شون رو میان اینجا از بقیه مادرا می پرسن و بقیه هم راحت جواب میدم فقط بخاطر تجربه ای که داشتن! باید بگم که خیلی از موضوعات رو باید با پزشک بچه تون در میون بذارید، شروع رژیم غذایی، نوع مواد غذایی ، در مورد خیلی از داروها حتی دیدم اینجا سوال میپرسم، درک میونم که در هر تایمی که سوال براتون پیش میاد دکترتون نیست یا حتی نمیشه بابت یه سوال پول ویزیت داد، قبول،؛ ولی بهتره هر زمان که سوال تخصصی داشتید روی کاغذ بنویسید و موقع ویزیت پزشکتون ازشون بپرسید هم اینکه اینطوری فراموشتون نمیشه هم با خیال راحت کاری که درسته برای نوردیده هاتون انجام میدید، لطفا در این مورد دنبال روی هر کسی نباشید . در مورد سلامتی نور دیده هاتون اصلا سر سری و تجربی عبور نکنید . هر بچه ای مطابق با وضعیت و پیشنه ابتدای تولدش که پزشکش در موردش اطلاع داره سنجیده میشه و تحت درمان قرار میگیره.خواهشا تو این مورد دقت و توجه کافی داشته باشید
مامان نُقلی مامان نُقلی ۸ ماهگی
واقعا چرا بعضی آدما همه ش تو دل آدمو خالی میکنن؟ ماه آخر حاملگیم بود خیلی سنگین بودم، میگقتن بذار بیاد بیرون میگی کاش همون تو مونده بود. ولی اصلا اینجوری نبود، خدا رو شکر میکنم به دنیا اومد. وقتی اون تو بود نمیدیدمش و دائم استرسشو داشتم خیلی بد بود...
یا سه ماهگی که بچه م داشت لثه سفت میکرد و بی قرار بود، میگفتن از الان دندونش دربیاد زود خراب میشه. هنوز که دندون درنیاورده، خبری هم نیس...
یا الان هم که سینه خیز میره و نمیتونم از پسش بربیام، مدام میگن وایسا چهاردست و پا بره بیچاره ت میکنه.
بالاخره هر مرحله ای یه سختیایی داره، نمیشه تو یه مرحله بمونی که، بعد بنظرم هر چی بزرگتر میشن، با اینکه سختیاشون بیشتر میشه ولی یه راحتی هایی هم داره، مثلا همین که الان میتونه با کمک بشینه و میتونم تو حموم توی وان بشورمش، و میتونم چیزی غیر از شیر بهش بدم و اینکه مجبور نیست همه ش به پشت بخوابه و میتونه خودش سینه خیز بره خیلی بهتره نسبت به دوره نوزادی... کاش آدما بجای این حرفا بهم قوت قلب بدن ❤