۱۳ پاسخ

نه من راحتم.هیچ جا خونه مامان بابا نمیشه واسم.الانم اینجام راحتم😁

خواب؟
من یه ساعتم خونه شون دووم نمیارم🤣🤣🤣.
مامان منم همیشه حرف مامان شمارو میزنه🤣فکر میکنه دارم شوخی میکنم
ولی اصلااا نمیتونم خونه شون بمونم

من اینقد از پنکه سقفی میترسم که نگو

خونه خودمو بیشتر دوس دارم اما خونه مامانم شهر دیگس میرم میمونم. راحتم اونجام اما خونه مادرشوهرم راحت نیسم چون نه رختخواب درست حسابی داره نه لباس راحت میشه پوشید

منم فقط خونه خودم راحتم

من همه جا راحت میخوابم
ولی خونه مامانم هیچوقت راحت نبودم و نیستم

وای من عاشق خونه مامانمم کیف میکنم
اصن دوست ندارم از خونه مامانم برم هروقت میرم خونه گریه‌ام میگیره🥲🥲🥲

من با اینکه مامانم طبقه پایینه
اصلا نمیتونم خونشون بخوابم

ن کاملا راحتم
خونشونم از خونه ما خنک تره خدایی😂

من مشکلی ندارم راحتم، فقط چون پسرم شلوغ میکنه نمیمونن

منم مثل شما اصلا خوابم نمیبره،واقعا خیلی گرمه هوا کولر حس میکنم خاموشه اصلا فایده نداره الانم از گرما خوابم نمیبره و کلافه شدم

من عادت دارم بدون لباس رو میخوایم زمستون و تابستون نداره بخوام بمونم خیلی اذیت میشم
گرمایی هستم

وای منممممم

سوال های مرتبط

مامان نوتلا توت فرنگی مامان نوتلا توت فرنگی ۲ سالگی
بیاین از روزمرگی هاتون بگین.از صبح چجوری میگذرونید تا شب؟؟
من خودم از شب کل ظرفما میشورم گازو و آشپزخونه رو تمیز میکنم.خونه رو جمع و جور میکنم پوشک بچه ها عوض و میخوابونمشون.
صبح هم قبل بچه ها بیدار میشم ساعت ۸ و نیم.صبحانه رو آماده میکنم.ناهار میذارم.لباسا رو میندازم ماشین .لباسای خشک شده رو میذارم تو کمدا.بچه ها بیدار میشن پوشکشون عوض میکنم.صبحانه میخوریم.جمع میکنم میشورم.یه دور خونه رو جارو میکنم.میوه میدم بچه ها.دیگه ن
میشه ساعت دوازده.نمازمو میخونم و یه روز درمیون حمام میبرم جوجه ها رو.بعدش ناهار میدم بهشون.میخوابونمشون.اگه برای شب شام داشته باشم،که خب همون موقع خودمم میخوابم.اما اگه شام نداشته باشم تا بچه ها بخوابن غذامو میذارم..دوساعت معمولا اینا خوابن.دوباره بیدارشم خوراکی میدم و شیر
تا شب همینجور رسیدچی به خورد. خوراکشون😂😂دیگه ساعت ۹اینا شام و بعدش باز میوه😂😂مصرف خوراکی تو خونه ما زیاده.🤪بعد هم ساعت ۱۱معمولا میخوابن
منم له و داغون میخوابم
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه