۵ پاسخ

همه ی اینا جای خودش وقتی شوهرم میاد میگه خوب از صبح چکار کردی تو خونه که ناله می‌کنی اگه زمان مادرم بودی چی، اون موقع خستگیم هزار برابر میشه می‌خوام شوهره رو جر بدم

هییی دقیقا والا حالا باید خونه و غذات همیشه ب را باشه

دقیقا گل گفتی

حق گفتی به خدا دقیقا وضع من همینه هرچی میشه همه منو مقصر میدونن و به من بد میگن

واقعا عصاب ادم خورد میشه درکت میکنم ولی توجه نکن🙃

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
یه سوال
وااااقعا فکر میکنید بچه ها ، بزرگ بشن مسؤلیتی در قبال ما دارن؟
دیدتون فقط از جانت پدر مادر باشه ، کاری یه فرزند بودن خودتون و پدر مادرتون ندارم، فقط خود والدتون رو ببینید و بچتون رو

این که شما خواستید بچه بیارید ، و مسلما وظیفتونه ، لطف نیستا ، وظیفست رسیدگی و مراقبت ازش و هرررررکاریم براش بکنید ، همه و همه از روی لطف و علاقست ، معامله نیست ، زوریم نیست
پس اون بچه حقی در قبال ما نداره ، منه مادر خودم آوردمش توی این دنیا ، خودمم باید ازش مراقبت کنم و زندگی کردن بهش یاد بدم ، این وظیفه منه

انتظار ندارم وقتی پیر شدم و بچم اول جوونیشه، تازه بخواد دردسرای منو داشته باشه یا ازم مراقبت دائم کنه ، یا ببرتم تو خونش با همسرش و هزار تا چیز دیگه

پس ، پدر ها و مادر ها
تااااا میتونید برای پیری و کوری خودتون آماده باشید و برنامه داشته باشید و پس انداز کنید ، چرا که قرار نیست یه بازه زیادی از عمر بچتون صرف نگهداری از شما بشه ، شما نگهداری کردید از اون چون بچتون بود ، خودتون خواستید و همش با عشق بوده ، ولی اون احساسش تماما با عذاب وجدان همراهه ، اون عشقی که پدر مادر داره رو مسلما فرزند اون زمان نداره

این طرز فکر منه برای بچه خودم و خودم
مامان سیاوش مامان سیاوش ۲ سالگی
ادامه ی تاپیک قبلی بیاید بگین من بی ادبی کردم یه مادر شوهرم یا اون بد برداشت کرده.
خلاصه سرتون رو درد نیارم مادر شوهرم عمدی یا غیر عمدی بچه منو خیلی به خودش وابسته کرده. جوری که وقتی میاد همش بچه من می خواد جفش باشه یا بغلش کنه. اگر مادر شوهرم بخاطر یه تماس بره توی تراس حرف بزنه، یا بره دست شویی، یا دیگه بخواد از خونمون بره بچم کلیییییی پشت سرش جیغ و داد می زنه و هردومون خیلی اذیت می شیم. حتی وقتی با مادرشوهرم تو ماشین می ریم جایی و اون رانندگی می کنه پسرم کلی جیغ می زنه که بره توی بغلش درحالی که خیلی خطرناکه و تونم سختشه.
امروزم که از صبح خونمون بود، عصری خواست بره پمپ بنزین و کاری هم داشت. تا لباس پوشید پسرم شروع کرد به جیغ زدن که منم ببر. من به مادرشوهرم گفتم عیبی نداره شما برید. پسرم فوقش چند دقیقه گریه می کنه و بعدش ساکت می شه(می دونستم کار واجبی هم داشت) ولی اون گوش نکرد نیم ساعت معطل کرد نرفت این وسط پسر منم هی می دید مادر شوهرم لباس تنشه نمی خواد ببرش جیغای بنفش می کشید و گریه می کرد.
آخر سر مادر شوهرم گفت خب مینو تو هم لباس بپوش بریم پمپ بنزین😐😐😐
منم که کلافه شده بودم دیگه یکمی از حرفای دلم رو زدم....
ادامه می ذارم
مامان 👶🏻آراد🫀 مامان 👶🏻آراد🫀 ۱ سالگی
از مامان به مامان
Mom to mom:

-عزیزم کمک بگیر!
هیچ چیز خوبی توی تنهایی همه کارها رو انجام دادن نیست.از آدم های امن تو روز های سخت کمک بگیر.هیچ چیز خوبی توی مادر فولادزره بودن نیست.

-کارهایی که بابا انجام میده اسمش کمک نیست!
انجام وظیفه ومسئولیت پذیریه.
پسر باید اجازه بدی بابا از همون بچگی مسئولیت های خودشو حتی اگه به خوبی توی انجام نمیده انجام بده!چون بعد یه مدت تو میمونی و فرسودگی ورابطه ای که دیگه قشنگ نیست!

-برای خودت کم کم با بزرگ شدن بچه هویت های دیگه ای بساز!
تفریح و علاقه و درس یا کارایی انجام بده که جدایی از هویت مادری باشه تا وقتی بچه بزرگ شد،همه معنای زندگیت بچه نباشه و دچار سندرم "آشیانه خالی" نشی!

-موقع مریضی بچه استرس نگیر!
همه زندگی و برنامه ها بهم میریزی؟اشکال نداره زندگی بچه داری همینه!
فقط سعی کن خوب از خودت مراقبت کنی تا مریض نشی چون اونجوری خیلی سخت میگذره.

-برای کارهای روزمره معنا پیدا کن تا کسل کننده نباشه و درگیر افسردگی و بیهودگی نشی!
تمام غذا درست کردن ها،به بچه رسیدن ها و انجام کارهای خونه همشون کارای مهم و معنا داری ان.تو داری یه انسان دیگه رو پرورش میدی.
این خیلی بزرگه؟


حالا شما یک مامان به مامان بگین؟
چیزی که دوس داری بقیه مامان ها هم بدونن؟