۱۳ پاسخ

یااااا حضرت کیوتی هااا🥺

مامان سلما کم پیدایی.

ای خدا سلما خانومو ببین .خواستنی😘

سلام مامان سلما جان شرمنده
من خیلی وقتی دنبالت میکنم فکر کنم یه جا گفتین برا افسردگی قرص میخوردین درسته ؟
یه چند تا سوال داشتم

ای جاااان،خدا حفظش کنه ،خدا برای هم نگه دارتون،الهی آمین

خداااااا قربونش بررررم من الهیییی

خدا قوت عزیزم
ای جانم گل دخترت خدا حفظ کنه❤

امروز خاص ترین کار دنیا رو کردی

😍😍😍واییی ماشالا بهش 😇😘😚🧿🧿

آخ خداااااا
خوشبختی شو ببینی عزیزم

ای خدا ماشاالله❤️

آفرین دقیقا همینطوره

چ نی نی شیرینی 😍

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
الان که دارم اینا رو تایپ میکنم با یه دل پر از غصه و چشمای پر از اشک مینویسم...مینویسم که یادم بمونه چقدر خسته ام و کم اوردم ...امروز از ظهر که از سرکار برگشتم هانا مثل چسب بهم چسبیده بود و جدا نمیشد البته این حکایت هرروزشه و منم با جون و دل بغلش کردم و بوسش کردم کلی باهاش بازی میکنم و سرگرمش میکنم که جبران چند ساعت دور بودنم بشه...اما امروز یجور عجیبی بهم آیزون بود هم نق میزد و بهونه های بیخود میگرفت با اینکه از ۶ صبح بیدار بودم اما با حوصله تک تک خواسته هاشو اجرا کردم شوهرمم خونه نبود پریود بودم و حسابی بی جون و حال تا ساعت ۶ عصر همینطور گذشت با نق نق و بهونه تا اینکه یهو بدنم خالی کرد احساس کردم جایی رو نمیبینم سرم گیج میرفت هانا رو نشوندم رو تخت و خودم کنارش دراز کشیدم اما گذاشتنش رو تخت همان و گریه های وحشتناکش همان...جیغ میزد و بلند بلند گریه میکرد که چرا منو از بغلت پایین گذاشتی...بازم تو اون حال باهاش حرف زدم گفنم مامان حالش بهتر بشه بغلت میکنم انقدر تو گوشم جیغ زد و ساکت نشد که بعد از ۱۹ ماه تحمل و خکدخوری و خویشتن داری و صبوری کردن چنان دادی سرش کشیدم که چشماش گرد شده بود از تعجب و صداش بلندتر و وحشتناک تر شد خودمم باهاش زدم زیر گریه تمام بدنم عرق سرد شده بود هیچ کس نبود حتی یه لیوان آب برام بیاره...دلم یه لحظه کباب شد واسه بچم با تمام وجودم بلند شدم و محکم بغلش کردم و بوسش کردم‌انقدر ازش معذرت خواهی کردم اما دلم آروم نشد که نشد..نمیشه بازم‌ آروم نیستم بخودم قول داده بودم تحت هیچ شرایطی بخاطر خودم و فشار روم سرش داد نزنم دعواش نکنم اما امروز قولمو شکوندم...امروز تمام زحماتمو به باد دادم...دلم‌گرفته...
مامان الین مامان الین ۱ سالگی
خانوما خوبین ؟
من یه مشکلی برام پیش اومده اونم اینکه ۳ روزه دارم بچم رو از شیر
میگیرم . روز اول بچم بعد از ظهر میخوابید نخوابید تا ۱۰ شی بهش شیر دادم خوابید تا صبح روز دوم که دیروز باشه تایپک قبیلیم هست با اعصاب خوردی بچه م رو خوابوندم و شب شیر دادم باز خوب خوابید تا امروز صبح که تا الان باهاش بازی کردم و اینا تو حیاط بودیم ما نرده نداریم خونمونم دو طبقه اس و خیلی خطرناکه بچه هم که نمی‌فهمه یه سره میرفت اونور و هرکاری میکردم نمی‌اومد خونه منم بزور برداشتم آوردمش خونه انقد گریه کرد منم مخم نکشید سرش داد کشیدم بعد اومد تو بغلم خوابش برد . الان موندم با این اعصابی که دارم این قطع شیردهی رو ادامه بدم یا ول کنم باز بخوره تا اعصابم آروم بشه ؟
متاسفانه خیلی آدم عصبی هستم و دلم برا بچه ام میسوزه که گبر من افتاده کاش یه مادر آروم و خوش اخلاق داشت🥲
میگفتم تا یه هفته همینجوری از صبح تا شب شیر نمیدم و فقط شبا میدم تا اونم قطع کنم که واقعا اعصابم نمی‌کشه موندم تو دوراهی