صبح هر کی دید لطفا جواب بده امروز رفتم خونه خواهر شوهرم روضه ولی چون میدونستم خیلی شلوغه پسرم رو نبردم و سپردم به شوهرم ساعت ۶رفتم هر روز به پسرم عصرونه میدم اما امروز موقع رفتن خاب بود قرار شد شوهرم روضه تموم شد بیارمش اونجا خلاصه بگذریم شوهرم برده بود بیرو براش چیپس خریده بود بارها تاکید کردم که اگر خون گریه کرد براش خوراکی نخر و به گفته ی خودش یه تیکه کوچیک بهش کاکائو داده بود وقتی آوردش اونجا کلی بدو بدو کرد و بعد هرچی خورده بود رو قالی خواهرشوهرم بالا آوردوبعد دوباره شروع کرد از ثانیه ای که اومد فقط بدوبدو کرد داد زد بپر بپر کرد. تو بغل هیچکس نمی‌رفت مدام با پسر خواهرشوهرم گلاویز شد همه گفتن چون کاکائو خورده اینطوره ولی هر وقت برم مهمونی همینه مدام باید مواظب باشم سرش جایی نخوره کسی بش نزنه هیج جوره رو زمین بند نمیشه اصلا یه چیز عجیب کسی بچش اینطوری هست ؟یعنی پسرم پیش فعاله ؟خیلی نگران شدم خاب از سرم پریده تو خونه هم فقط برای آب خوردن دراز میکشه یا شیر خوردن هیجا نمیتونم با خیال آسوده برم احساس میکنم همه دارن فحش میدن میدم ولی باز توخونه خودمون راحت تر کنترلش میکنم

۱۰ پاسخ

نه بیش فعال نیست هیجان زده میشه بچست دیگه.کاکائو هم خورد دیگه دیگه بدتر.

عزیزم اگه خیلی اذیتی یه وقت روانپزشک کودک بگیر ببر خیالت راحت بشه میدونم چقدر اذیتی مخصوصا بارداری منم پسرم همینه هیچ جا نمیتونم ببرمش براش وقت دکتر گرفتم

اتفاقا کاکائو برای ذهن عالیه و من هرروز ی کم ب دخترم میدم و اون چشم اگ ساده باشه ک سیب زمینی بازم عالیه
پسر شما خیلی خوبه بازخوبه شما شرمت میشه من خواهر شوهرگاو و بیخیالم پسرش دس ب هرچی بزنه ککش نمیگزه

بیش فعالی از سن ۶سالگی قابل تشخیصه

منم چن روز قبل تو. گوگل علایم پیش فعالی و سرچ میکردم، اما ن عزیزم بردم دکتر گف اصلا الان مشخص نمیشه و اینا طبیعیه، پسر من فقط شب موقع خواب ک اونم ب سختی میخابه ارومه، خونه هرکی هم برم باید پشت سرش باشم لحظه ای نمیشنم ب همه چی دست میزنه بیرونم فقط انگاری مسابقه دو میدانی میریم ینی برم باهاش بیرون میام خونه هلاکم

نه بچه کاملا طبیعیه رفتارش بچه های من برا اب هم نمیشینن خودمو میگم چون همش خونه ام و جایی نمیریم بچه ها جایی رفتنی اونجوری واکنش نشون میدن ربطی ب کاکائو اینا نداره

بچه ها یکی دگ رو میبینن انگار اونو پشت میدونن.هرررری عقدس خالی مکنن😂😂😂

بابا همه ی بچه ها همینن دیگ😐بیخیال

نه عزیزاصلا پیش فعال نیست پسرمنم وقتی یکیو میبینی دوس داره با جون دل بازی کنه خودشو خسته میکنه میرسیم خونه همچین میخوابه که نگو یااینکه کسی هست خونمون خونه رو میریزه بهم که کل اسباب بازیاشو بیاره با دوستاش بازی کنه بچه ها همینن از پسراکه دیگه نگو خیلی بازیگوشن

نه خواهر همه ی بچه ها همین هستن

سوال های مرتبط

مامان باران و کیان مامان باران و کیان ۲ سالگی
مامان 👼🏻آیهان👼🏻 مامان 👼🏻آیهان👼🏻 ۲ سالگی
سلام مامانا خوبین
میخواستم یه چیزی بگم که حواستون جایی طبیعتی میرین جمع باشه
ما هفته پیش رفتیم تفریح با خانواده دره اشنویه که اونجا هم یه چوپون گوسفنداشو اورده بود چرا
پسر منم گیر داد به شوهرم که بره رو باید بغل بگیره چند بارم به شوهرم گفتم ول کن مریضی میگیره بچه گوش نکرد به حرفم داد بغلش
الان بعد یک هفته دیروز دیدم بدن پسرم اول سه تا جوش زد بعد چند ساعت تبدیل به حاله گرد و رنگ قرمز شود اول فکر کردم چیزی نیش زده ولی با رفتن ساعت بیشتر میشود این دایره ها تو بدنش
امروز صبح سری بردم دکتر که دکتر تشخیص داد که بیماری پوستی گال یا همون به زبون ما ترکا {قوتور} گرفته و من بد بختم شودم اینطوری درسته پماد و شربت داد که گفت خوب میشه الان بعد استفاده خیلی بهتر شوده نصبت به صبح ولی باید به مدت یک ماه این پماد ا استفاده بشه
ما خودمونم هم دام داریم ولی گاو که مریضی ندارن ولی از شانس ما از اون بره که پسرم گرفت بغلش مریضی سرایت کرد بهش
تو رو خدا رفتنی بیرون مراقب بچه هاتون باشین نزارین هر چیزی رو لمس کنن که خدایی نکرده اینجوری بشن
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خانما یه چیزی مینویسم اما نیاین بگین تو چقدر حسودی چشمت به بچه های مردم هست و این حرفا دیروز رفته بودم خونه خواهرشوهرم روضه دوستش بچش همسن پسر منه بعد اتمام روضه یه بشقاب میوه خوری حلوا عربی با نون خورد به علاوه سه تا خرمای آغشته به ارده که داخلش هم گردو بود به همراه نون حلوا عربی کلا سنگینه من یه قاشقم بشه دوتا سردرد میگیرم به همراه یه کیک یزدی بچه خواهرشوهرم ۶سالشه یه عالمه حلوا با نون خورد با سه تا کیک یزدی با یه بشقاب پلو خورش شام خورد آره هر چی شما میگین واقعا من شمردم اصلا ناخودآگاه به جایی رسیدم همش خوردن بچه ها مردم رو نگاه میکنم مشکلی هم ندارم فقط دلم میخاد بدونم پسر من چرا هیچی دلش نمیخاد به هیچی علاقه نداره سمت هیچی نمیره حتما باید به زور بش بدم غیر زور رو هم امتحان کردم تو این دهه اینهمه بیرون بودیم گشنه و تشنه بود کلی نذری میدادن هیچوقت طلب چیزی نکرد بعد اینا رو به شوهرم میگم میگه اونا مشکل دارن منم میگم بچه ما مشکل داره نه اونا وگرنه همین حلوا رو تمام بچه ها له له میزنن براش خیلی حرص میخورم مطمئنم ام اس میگیرم
مامان مرد کوچکم👩‍👦 مامان مرد کوچکم👩‍👦 ۲ سالگی
سلام مامانا ، امشب خدا بهم رحم کرد.
امشب میشد ۶ شب که با پسرم و جاریم رفتم هیأت ،همیشه برای مهیار کارتون میزاشتم که جایی نره بشینه کنارم، اما امشب دیدم دوست داره با بچه ها بازی و بدو بدو کنه، نشسته بودم اما یه لحظه چشم ازش برنمیداشتم ، گاهی هم که دور میشد بلند میشدم از دور مراقبش بودم ، بعد منو که می‌دید دوباره میومد سمتم. مراسم که تمام شد، هنوز همه چراغا رو روشن نکرده بودن ، ازدحام خیلی زیادی بود، یه لحظه اومدم که برم پسرم بردارم تو ازدحام گمش کردم، هرچی دور و برم می‌دیدم پیداش نمی‌کردم ، به جاریم گفتم ،مهیار گم شده اونم بیچاره ترسید و میگشت، من با این وضع بچه توی شکمم بدو بدو بگرد، رفتم بیرون هیأت و توی دسته عزاداری و اون صف شلوغ نذری و تاریکی گشتم، مرده بودم ، مثل دیوونه ها شده بودم، داد میزدم پسرم گم شده تو رو خدا چراغارو روشن کنید.
بعد یهو جاریم اومد سمتم پسرم و آورد، بغلش کردم، مهیار گریه من گربه ‌...
گفت رفته بود مهد کودک هیأت ، پسرم ترسیده بود اصن تا ۲۰ دقیقه از بغلم تکون نمی‌خورد و از ترسی که خورده بود فقط گریه میکرد، نمیتونم بگم توی اون چند دقیقه چی به سرم اومد، فقط میتونم بگم قربون امام حسین برم به حرمت این شباش بچم و بهم برگردوند...
من بمیرم برای مادری که یه خار روی پای طفل معصومش میره، وای چقدر سخته اون لحظه من مرده بودم پسرم و فقط برای چند دقیقه نداشتم...
همین الآنم که می‌نویسم گریم میگیره و می‌دونم تا مدت ها این ترس باهام