۶ پاسخ

من میخاسنم الان از شیر بگیرم مامانم گف هوا گرمه بچه مربض میشه بذار اخر تابستون که هوا خنک بشه

منم میخام شروع کنم ولی غذانمیخوره چطوری بگیرمش

منم تدریجی گرفتم نزدیک 45روز شد 10روز اول خیلی سخت بود دخترم خیلی وایسته بود همش نشسته بودم میخوابیدم میگفت ممه بده دیگه کم کم وعده هاش کم کردم تا تموم شد ان شاء الله برای ساحل جون آسون بگذره

منم برای از پستونک گرفتن خیلی بهش میگفتم تو بزرگ شدی دندون داری پستونک برا نینی کوچولوهاس ک دندون ندارن
واقعااااا جواب داد
سخت خوابش میبره ولی اسمشو نمیاره
قبلاً دائم می‌گفت پستونک
الان ۶روزه تو ترکه🤣🤣🤣

آفریییین منم خیلی سختمه نمیدونم چطوری ندم میترسم اذیت شه

شیر خودتو گرفتی یا شیرخشک

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۲ سالگی
*روز دوم از شیر گرفتن*
دلسا الان دقیقا 37 ساعته که شیر نخورده
دیشب وسط شب یه بار بیدار شد یکم نق زد ابش دادم و خوابید چون کلا قبلشم تو شب زیاد بیدار نمیشد دم صبح بیدار میشد همیشه دیشبم طبق عادتش 6 صبح بیدار شد به گریه پاشدم بغلش کردم یکم راهش بردم یکم اب دادم بهش دوباره اوردمش تو رختخوابش نخواستم خوابش بپره یکم خوابش برد دوباره بیدار شد باز بغلش کردم یکم دوباره گذاشتمش تو تشکش گفتم مامان باید بخوابی گفت می می گفتم اوخه خلاصه حدودای ساعت 7.15 خوابش برد تا 10 که بیدار شد
همیشه وقتی بیدار میشه حال ندارم خودم زود از رختخواب بیام بیرون نیم ساعتی وول میخوردیم و شیر میخورد امروز صبح گفتم پاشو بریم بیرون باز گفت می می گفتم اوخه و نشونش دادم خندید ول کرد رفت بهش صبحونه دادم بعدش یه سه ساعتی بردمش پیش مامانم اونحا بهش خوش میگذره مامان بابام باهاش بازی میکنند تا عصر که رفتم دنبالش اومد چسبید بهم باز یکم بهونه گرفت بهش میوه دادم خورد پیش مامانمم که بود بهش نهار داده بود دیگه تا عصر اونحا بودیم حوصلش سر رفت پاشدیم رفتیم خونه مادر شوهرم
شوهرمم اومد اونحا دیگه تا حدودی ساعت 10 اونجا بودیم حالا این بین خیلی باهاش بازی کردم توپ بازی قایم موشک و کلی بدو بدو خواستم خسته بشه
ساعت ده اومدیم خونه باز یکم بازی کردیم کتاب براش خوندم یکم گوشی دستش گرفت چراغا را خاموش کردم گفتم باید بخوابیم ساعت 11.30 هم بهش شام دادم خورد
دیگه اوردمش اوردمش تو اتاقش یکم زدم تو کمرش خوابش برد خدا را شکر
تا ببینیم شب دوم چجوریه
در کل امروز کمتر از دیروز بهونه ی شیر خوردن گرفت
مامان جانا مامان جانا ۱ سالگی
سلام مامانا،از دیشب تصمیم گرفتم یه وعده شیر جانارو که موقع خواب شب میخورد و حذف کنم😢
دیروز با همسرم تصمیم گرفتیم شیردهی و قطع کنم و ۳ ماه آینده برم برای لیزیک...
دیروز رفتیم پارک کلی بازی کرد و بدو بدو کرد و موقع برگشت هم تو ماشین خوابید و همینطوری گذاشتمش سر جاش،یخورده بعد بیدار شد دنبال پستونکش و گذاشتم دهنش و خوابید،پستونک فقط نصفه شب که بیدار میشه میدم بهش...
امشب هم گذاشتمش روی پام و تکون میدم بخوابه ولی عذاب وجدان گرفتم،براش لالایی خوندم ولی با بغضی که تو گلوم خوندم،هنوزم نخوابیده و همش داره تکون میخوره و خمیازه میکشه و صورتش و میماله،ولی خودمم دیگه چشمام خیلی اذیت میکنه و میخوام زودتر برم برای لیزیک،حالا الان میگم نکنه مادر بدی هستم که شیرش و قطع کردم تا به فکر خودم باشم😭😭بخدا از روز اول که بدنیا اومد کلا شیر خودم و خورد تا الان،دیگه گفتم یخورده به فکر خودم باشم،حتی لیزر بدن هم میخواستم برم گفتن بعد از شیردهی بیا...
حالا نشستم دارم زار میزنم و پیش خودم میگم چه مادر بدی هستم که به فکر خودمم و شیر بچه رو قطع کردم😭😭😭😭😭


#فرزندپروری
مامان دلسا مامان دلسا ۲ سالگی
اولین روز از شیر گرفتن به پایان رسید😁
صبح که دیگه بیدار شد اخرین وعده ی شیرشو خورد
بهش صبحونه دادم بعدش هی نق زد که شیر میخوام سر سینم چسب برق زدم گفتم می می اوخ شده درش اوردم نگاهش کرد گفتم بیا دست بزن ببین اوخ شده دیگه رفت اون طرف نشست و باز نق نق کرد تصویری زنگ زدم مامانم یکم حرف زدیم با مامانمم دردودل کرد که می می اوخ شده بهشم نشون دادیم😀
خلاصه بهش میوه دادم خورد یه یک ساعت بعدش نهارش دادم و از خونه رفتیم بیرون خونه مادر شوهرم اونحا هم چند بار نق زد که شیر میخوام گفتم می می اوخه یکم که نق زد بعدش بهش یه خوراکی یا میوه میدادم
بهتر میشد یادش میرفت دیگه عصرش خیلی داشت بهونه میگرفت بردمش تو حمام اب بازی کرد یه نیم ساعتی سرش گرم شد اومد بیرون تا یکی دو ساعت اوکی بود باز شروع کرد ارونحا اومدیم بیرون رفتیم خونه مامانم(خونه ی مادر شوهرم و مامانم به هم نزدیکه)دیگه اونجا یکم بازی کرد بستنی خورد قبلشم بهش شام داده بودم
تا ۱۲ که اومدیم خونه اومدیم تو اتاقش یکم با اسباب بازیاش بازی کردیم دیگه گفتم بخوابیم هی می می کرد گفتم اوخه گیجه خواب بود دیدم خیلی نق میزنه توی عصاری خوریش میوه ریختم اومدیم توی تشکش یکم اونو خورد یکم زدم پشت کمرش و خدا را شکر خوابید
حالا دلسا وسط شب بیدار میشد همیشه ببینم امشب چی میشه🤦🏻‍♀️
انشالله بگذره زودتر
سینه هامم سنگین شده یه بار دوشیدمش باید برم یکم دیگه بدوشمش که سبک بشه کمی
مامان دلارُز💕🍭 مامان دلارُز💕🍭 ۱ سالگی
سلام عسلا😍خوبین؟
روزتون تا الان چطور بوده؟❤️
من صبح رفتم باشگاه ۹:۳۰خونه بودم ،صبحونه ی مهرداد رو دادم و رفت سرکار❤️بعدشم برای صبحونه ی دلا عدسی درست کردم با ماهیچه و عصاره قلم😋خوشمزه و مقوی🥰
من اینجوری درست میکنم که اول یه پیاز رو‌ نگینی خرد کردم و با روغن زیتون یکم تفت دادم،سه حبه سیر ریز کردم و با پیاز یکم تفت دادم،بعد یکم زردچوبه،نمک و فلفل سیاه اضافه کردم و یکم تفت دادم،بعدش یدونه ماهیچه کامل رو اضافه کردم و یکم تفتش دادم انقدر که تغییر رنگ داد ،بعد عدسی که از قبل خیس کردم اضافه کردم با آب و یه تیکه از عصاره قلم که از قبل گرفته بودم خودم و قبلا هم آموزشش رو براتون گذاشتم همینجا،اضافه کردم و با زودپز گذاشتم یک ساعتی پخت و قشنگ غلیظ شد و لعاب داد،در آخر ریختمش تو قابلمه و یه قالب کره ۱۰۰گرمی انداختم و با حرارت کم در قابلمه رو گذاشتم و قشنگ جاافتاد❤️به شدددددت خوشمزس و البته فوق العاده مقوی❤️
من وقتم کم بود،شما اگر تایم داشتین از اول توی قابلمه بزارین چندساعت قشنگ بپزه❤️خلاصه بعد از صبحونه ی دلا خانم یکم بهش رسیدم و باهاش بازی کردم،بعدشم برای ناهار دلمه گذاشتم🥰😋دلمه هم از قبل همیشه تا برک تازه میاد میگیرم میپیچم و میزارم فریزر و هروقت دلم میخواد یکم یکم درست میکنم و میخورم😋چون مهرداد دلمه دوست نداره معمولا وقتی که خودم تنهام یا مهمون دارم کنار غذاهام میزارم 🥰❤️
این‌وسطا تو مرحله از شیشه گرفتن دلاهم هستم و خب از اونجایی که خیلی وابسته به شیشس خیلی خیلی سخته و بهونه میگیره❤️من الان در طول روز ۲بار ،هربار ۲۹۰سی سی شیر پاستوریزه پرچرب پاک یا ماهشام،یکبار قبل از خواب و یکبار وقتی بیدار میشه میدم،در طول روز ۳وعده غذای اصلی و ۳وعده میان وعده میدم❤️
مامان یسنا مامان یسنا ۲ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
مامانا
دختر من چرا شبا دیر خواب می‌ره
عصرا خوبه چهار ساعت که بیداره مثلا از ساعت ده صبح تا دو بیداره راحت شیر میخوره ده دقیقه یه رب بعد شاید هم زودتر خواب می‌ره
ولی شبا دیر خوابش می‌بره.
از یه رب به چهار عصر بیداره ۱۱.۳۰ آوردم بخوابونم
شیرش رو خورد پاشده میگرده تو اتاق
صداش زدم کتاب آوردم ده دقیقه یه رب کتاب خونندم عکساشو نشون دادم الکی خمیازه کشیدم چندبار...دیدم اونم‌خمیاره می‌کشه و خوابش میاد کتاب گذاشتم رو‌خودش یکم نکا کرد دوباره براش تعریف کردم بعد کتاب بستم‌خودم قصه بگم پاشد راه افتاد تو اتاق...هرچی گفتم بیا بخوابیم همه خوابن و از این حرفا ...می‌خنده بهم .... بعد سرمو گذاشتم الکس بخوابم بعد پنج دقیقه میبینم رفته اشپزخونه سرشو گذاشته رو میز ....گرفتمش آوردم دوباره شیر درست کردم بدم گفتم شاید بخوابه ...شیر خورده دوباره پاشده راه افتاده ........ وای خدا انقد دوباره حرصم گرفت هرشب برنامه همینه امشب کتاب آوردم گفتم شاید خوابش بگیره ولی جواب نداد....دیگه گرفتم بغلم حرصم گرفت دعواش کردم گفتم بخواب خستم کردی یکم گریه کرد....من حریم میگیره آروم فشارش میدم 😭دست خودم نیست خب یک ساعت بود همیکارو میکرد هر شب کارش شده همین ........ هی باهاش حرف میزنم اما انگار نه انگار .... سه چهار هفته هست اینجوری شده خیلی ناراحتم خودم اصلا دوست ندارم قبل خواب یا کلا دعوا کنم اما خب خسته میشم نمی‌خوابه هر شب درست یه ساعت بیشتر برنامش همینه با اینکه هفت هست ساعت بیداره .... کسی هست بچش اینجوری باشه ؟؟؟ راه حلی دارین ؟؟؟