وای امروز به معنای واقعی کلمه میخواستم بمیرم از دست دخترم، چند روز که تب داشت خودم اصلا خوب استراحت نکرده بودم شبا خوب نمیخوابیدم از ترس تبش. از دیروز که تبش قطع شد همش گریه میکنه خودشو میکوبه زمین اسباب بازیاشو گاز میگیره غذا نمیخوره قشنگ از صبح که چشم باز کرده گریه کرده فقط تا الان ک خوابید
خودمم بخاطر بیخوابی و خستگی از تبش بدنم خالی کرده معده درد داشتم بدن درد داشتم اینم ول نمیکرد یه سره نق و گریه

سلام کل مادر ها خسته شدن بخدا بچه های امروزی یه جورین آروم و قرار ندارن بچه های قدیم اون یکی کوچیک بود بعدی تو راه بود موندم چطور بودن

اخ که منم دیگه کمر و اعصابم برام نمونده
آخه چرا دندونا دارن یه پشت در میان
همش نق و گریه و چسبیده بهم
خواب سبک به حدی که تا پا میشم با جیغ بلند میشه و گریه
تا کی این وضعیت ادامه داره؟
دختر من ۱۱ دندون در اومده حالا دوازدهمی تو راهه

واااای بخدااااا یعنی پسر منم مثه دختر شمااا شده چندروزه دیوونه شدم از دستش همش گریه نق نق کردن و بهونه های الکی نمی‌دونم برا دندونه سرماخوردگیه چیه سابیده من و از تههههه دیشب و امروز کلا بیرون بودیم گفتیم هوا بخوره ب سرش اینقد بهونه گیری نکنه اصلاااا بدتر کرددد تا صبح ک بیدار بود و نخابید بعدم تا عصرررر فقط کارش بود گریههه یعنی مردممم از دستش

دقیقاً حال امروز من....

برو بخواب استراحت کن که فردا انرژی داشته باشی

🤥کاملا درکت میکنم منم روانی میشم از دست دخترم یعنی یک ریز میچسبه بهم بغل بعد توجه هم نکتم کریه میکنه افتضاح