۱۸ پاسخ

دختر منم بیرون میریم سریع گریه میکنه بغل کن اصلا راه نمیره

دختر من چون عشق گشتن و بیرون رفتنه راه میاد

هنوز کوچکن برای پیاده روی های طولانی ...من جاهایی که میدونم ممکنه خسته بشه حتما کالسکه همراهمونه

انشالله که خیره
باربد که میگه فقط ولم کن من برم

خسته نیستند حوصله شون نمیگیره
پسر منم همین بود ولی چندبار دیدم اگر تو راه خوراکی بخرم و مشغول خوردن باشه کل راه رو خودش میاد مثلا بستنی یا پفک‌. کلا مشغول باشه

پسر منم اینجوری تا یک سال نیم کالسکه بود اما بعدش از این ماشین دسته دارا خریدم خیلی راحتم هر جابرم میبرم هم من راحتم هم اون داخل صندوقش خوراکی می‌زارم بهش میدم عالی

وای پسر منم همینه دو دقیقه حاضر نیست راه بیاد منم زودی خسته میشم برنم ضعیفه

من هنوزم استفاده میکنم بدون کالسکه اصلا نمیتونم بیرون برم ده دقیقه راه بیاد میگه خسته شدم

سلام عزیزم
دختر ۳ ساله من بغل نمیخواد ولی این کوچولو ۱۰ ماهه پدرمو درآورده اینقد بغل میخواد تمام مدت تو خونه تو پارک
تو خواب
در حال آشپزی
در حال نماز
موقع غذا
الانم که درحال پریودی از کمر فلجم بازم بیخیال نمیشه😭
ولی پسر شما داره ناز میاره مشخصه چند بار اگه براش توضیح بدین که زیاد بغلش کنین کمردرد میشین و مثل پیرزنا باید راه برین خودش درک میکنه
یکم فیلم بازی کنین
خودش پشیمون میشه

تمااام جاها کالسکه باهامونه

عزیزم یه مدت بگو دیگه نمیتونم بغل کنم بگو کمرم دردمیکنه گفت ن باید بغل کنی بگونمیتونم اگه خواستی با پای خودت بیا وگرنه بشین تو ماشین مطمئن باش بغل کردن از سرش میوفته

پسر منم همشششش بغله

دخترم منم فقط میگه بغل اصلا دلش نمیخواد راه بره

ماشین نداره ازایناکه پشتش دستی داره؟

پسرم هیچ وقت بغل نمیخاد هرجا هم ک برم پیاده میره اصلا نمیگه بغل بعضی وقتا راه ک دور باش دلم براش میسوزه بغلش میکنم

راه میره دیگههههه

پسر من راه میره معمولا
اما درباره خرید جهیزیه قطعا اذیت میشی هم هوا گرمه هم خرید طولانی هست چون دقت و وسواس دارن همه و خب بچه خسته میشه و ممکنه بهونه بگیره
بنظرم یا نرو یا بذارش پیش کسی

ی سری کالسکها هستن جمو جورن ازونا باید بخری

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
دیروز نوبت چکاپ دندون گرفتم برای راد،بعد از ظهرش دوستم زنگ زدو گفتم دفاع دکتراش تموم شده و دیگه معلوم نیست کی بیاد اصفهان و میخواد فردا بیاد پیشمون😍
امروز صبح ساعت ۵ راد بیدار شده بودو بردمش پارک
ساعت ۶:۳۰ ما تو پارک بودیم
تو راه برگشت ساعت ۹ تصمیم گرفتم از پل عابر که پله برقی داره رد شیم
پلهای پله‌برقی دار شما هم نگهبان داره؟
با کالسکه و راد رفتیم رو پله برقی بالا که رسیدیم نگهبانش گفت دیگه اینقدر لوسش نکنید بزارید خودش پیاده راه بره😳😳😳
خلاصه که راد اصلا سوار کالسکه نبود چون پارک نزدیک بودو وسیله زیاد داشتیم(توپ و کلی ماشین و صبحونه)
رفتیم سوکرماکر (به قول راد)سوپر مارکت
یه لیست همیشه مینویسم برای راد چیزاییکه میخواد و تعدادشو
میدم دستش
یسریارو پیدا نمیکنه بهش میگم برو از پرسنلش بپرس
راد هم لیستشو میبره و سوال میکنه
میپرسه خانوم فروشنده بستنی قیفی که نخود شکلاتی داره کجاست؟ من پیداش نکردم… میتونی بیای بهم نشونش بدین
اونا هم با کلی ذوق میانو به تعدادی که نوشتم تو سبدش میزارن
دوست دارم با بقیه جددی برخورد میکنه و درخواستشو بدونه خجالت میگه جسور بودن رو خیلی میپسندم
منم لیست خودمو خرید کردمو قرار بود برای مهمونم سوپ شیر با لازانیا بپزم
بعد از خرید برگشتیم خونه
از گرما فس شده بودم
کتاب جدیدشو خوندیمو غذا پختم
تا بعداز ظهر که نوبت دندونپزشکی بشه
وقتیکه رفتیم گفت دندونهاش خوبه، اما فقط و فقط مسواک و خمیر دندون نیست باید نخ دندون هم بکشید
هیچی دیگه گل بودو به سبزه نیز آراسته شد😅😅😅
بعد از ظهر مهمونم هم اومد
تقریبا نیم ساعته رفته چون راد بهونه میگرفتو خوابش میومد،دیگه رفته بود تو فاز آرامش برای خوابش
که از دوست یزدیم خداحافظی کردمو براش آرزوی بهترینها رو کردم
😍😍😍😍🫂🫂
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
سلام مامانای عزیز کلی سوال دارم در مورد بچه های همسن پسرمن اول اینکه ایا شما مغازه یا فروشگاه میرید بچه هاتون مثل پسر من اینورو اونور میرن یجا بند نمیشن باید همش دنبالش بدوأم و با غریبه ها زود جوش میخوره اصلا دوست ندارم اینطوری باشه تو مغازه میریم مثلا شکلات میبینه بدون اجازه میره برمیداره هر چی هم بهش میگم دعواش میکنم اصلا حالیش نمیشه و اینکه وقتی خونه ست همش خرابکاری و حرص در میاره خیلی خیلی شیطون شده هم هم لج و گریه میکنه واییی دیگه کم آوردم خسته شدم اصلا حرف گوش نمیده همش میگه بیا باهام بازی کن یا همش بهم چسبیده تو آشپزخونه که کار دارم میاد پیشم از کنارم تکون نمیخوره دوست ندارم انقد بهم وابسته باشه میگم برو با ماشینات بازی کن میگه تو هم بیا بیرون که میریم از دماغمون در میاره گریه و دادو بیداد که ماشین میخواد بعد که میخریم براش میاره خونه اصلا نگاش نمیکنه چند روز هم فقط با برنامه کودک آروم میشه و میشینه نگاه و کاریم نداره.. کلی براش داستان و شعر میخونم در این مورد اصلا توجه نمیکنه باز کار خودشو میکنه موندم دیگه چطوری بهش حالی کنم بخوام دعواش کنم هم تا دوساعت فقط نق میزنه و گریه میکنه خسته شدم دیگه... 🤷‍♀️🤦‍♀️😮‍💨😥
مامان آرشاوین مامان آرشاوین ۳ سالگی
یعنی کی میخواد همه چی رو روال بیوفته
از این ک هر روز صیح زود از خواب این بچه بیدارم میکنه خسته شدم
همیشه عصبیم،همیشه سردرد دارم ،یعنی کل روزمو بهم میریزه یکبار نمیشه من صبح با آرامش چشم از خواب باز کنم ،شبا ک ۱۰ ۱۱ میخوابه من باید ظرفارو بشورم ،یکم مرتب کنم خونرو بیهوش میشم ،چون بعدظهرا وقت خوابیدن ندارم، صبح هم ک دیگه بین ۷ تا۸ بیداره ،یا جیش داده ،یا گشنشه،یا کارتون میخواد ،یا بازی میخواد ،یا الکی جیع و داد میکشه ،موهامو میکشه ،میره آب باز میکنه لباسشو خیس میکنه،الان مجبور شدم بزنمش ،انقد ک روانیم کرده، یعنی با هرلحنی میگم آرشاوین بیا لباستو عوض کنم نمیاد ک نمیاد اولش با ناز و آرامش یکم بعد تند اصلا گوش نیمده حالا اگه باباش بود عین فرفر سریع میومد ،
احساس میکنم باید ی مدت جایی باشم دور از بچه و شوهر، وگرن زود نابود میشم، همیشه هم مثل افسرده هام حوصله جواب دادن تلفن ندارم حوصله صحبت طولانی ندارم منی ک عاشق گردش بودم ۱روز نمیتونستم تو خونه بمونم اصلا دلم نمیخواد پامو تو حیاط بزارم چ برسه بیرون،
بعضی وقتا میگم ناشکریه خدا بهم بچه و همسر سالم داده ناشکر نباشه اما گاهی میبینم دیگه خودمی وجود نداره چون صدمو گذاشتم تو زندگی ولی ب چشم نمیاد، یعنی شبا با درد پا کمرو گردن میخوابم صبحا هم با این دردا از خواب بیدار میشم 😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨
مامان هانا مامان هانا ۳ سالگی
سلام مامانا خوبین؟ماباخانواده شوهرمو دوتا جاریام یجا زندگی میکنیم بعد یکی ازجاریام پسرش یکسالونیم بادخترمن فاصله داره خانواده شوهرم یکی دوبار دخترمنو هرموقع کار پیش میومد دریکساعت نگه داشتن یروز که پی پی کرده بود دخترم گریه میکرده نمیزاشته بشورن اونام دیگه تلاش نکردن بشورنش به شوهرم زنگ زدن ازکار برگشت بعد اومدن دنبال من دکتر اصن یه وضعی بود کاملامشخص بود که دلشون نمیخواد دیگه بچمو نگه دارن،منم متوجه شدم ازون به بعد دیگه ندادم،هرجا رفتم باخودم بردم ازبانک بگیر تامراسم ختم ودکتر حالااونوقت پسرجاریمو انگار میپرستن الان دوساله نگهش میدارن مامانش میره دانشگاه همه کاراشو انجام میدن پی پیشو تمیز میکنن بدخلقیاش واسشون انگار خنده وشادیه کلا میپرستنش وقتی هم که دختر من میره پیششون پدرشوهرم اصلن نمیخواد دختر منم بغل کنه بهش میگه تودیگه بزرگ شدی نباید ناراحت بشی وقتی پسرعموتو بغل میگیرم خب مرد حسابی ازیه بچه انتظار داری ازباباجونش بغل نخواد اونوقت خودت نمیتونی فرق نذاری وبه ظاهر که شده محبت کنی پسرجاریمو هرروز باماشین میبره میگردونه نصفه شبم شده باشه هرکاری براش میکنه حالا خوبه جاریم پدرشونو درآورده انقدر ادیتشون کرده ولی بازم دوسش دارن هرکاری براش میکنن اما قلب منو بچه منو بارها شکستن دیگه نمیتونم تحمل کنم ازمقایسه ها وفرق گزاشتنا دیگه یجوری شده که دخترم خودش بغلش نمیره فک میکنه دیگه نباید بغل بشه هرروز دارم دعا میکنم ازخدا میخوام هرچندباری که دل بچه منو خون کردم خدا به دلش زخم بزنه هزار برابرش دلشون باید خون بشه من آروم نمیگیرم فقط سپردم به خدا