دیروز نوبت چکاپ دندون گرفتم برای راد،بعد از ظهرش دوستم زنگ زدو گفتم دفاع دکتراش تموم شده و دیگه معلوم نیست کی بیاد اصفهان و میخواد فردا بیاد پیشمون😍
امروز صبح ساعت ۵ راد بیدار شده بودو بردمش پارک
ساعت ۶:۳۰ ما تو پارک بودیم
تو راه برگشت ساعت ۹ تصمیم گرفتم از پل عابر که پله برقی داره رد شیم
پلهای پله‌برقی دار شما هم نگهبان داره؟
با کالسکه و راد رفتیم رو پله برقی بالا که رسیدیم نگهبانش گفت دیگه اینقدر لوسش نکنید بزارید خودش پیاده راه بره😳😳😳
خلاصه که راد اصلا سوار کالسکه نبود چون پارک نزدیک بودو وسیله زیاد داشتیم(توپ و کلی ماشین و صبحونه)
رفتیم سوکرماکر (به قول راد)سوپر مارکت
یه لیست همیشه مینویسم برای راد چیزاییکه میخواد و تعدادشو
میدم دستش
یسریارو پیدا نمیکنه بهش میگم برو از پرسنلش بپرس
راد هم لیستشو میبره و سوال میکنه
میپرسه خانوم فروشنده بستنی قیفی که نخود شکلاتی داره کجاست؟ من پیداش نکردم… میتونی بیای بهم نشونش بدین
اونا هم با کلی ذوق میانو به تعدادی که نوشتم تو سبدش میزارن
دوست دارم با بقیه جددی برخورد میکنه و درخواستشو بدونه خجالت میگه جسور بودن رو خیلی میپسندم
منم لیست خودمو خرید کردمو قرار بود برای مهمونم سوپ شیر با لازانیا بپزم
بعد از خرید برگشتیم خونه
از گرما فس شده بودم
کتاب جدیدشو خوندیمو غذا پختم
تا بعداز ظهر که نوبت دندونپزشکی بشه
وقتیکه رفتیم گفت دندونهاش خوبه، اما فقط و فقط مسواک و خمیر دندون نیست باید نخ دندون هم بکشید
هیچی دیگه گل بودو به سبزه نیز آراسته شد😅😅😅
بعد از ظهر مهمونم هم اومد
تقریبا نیم ساعته رفته چون راد بهونه میگرفتو خوابش میومد،دیگه رفته بود تو فاز آرامش برای خوابش
که از دوست یزدیم خداحافظی کردمو براش آرزوی بهترینها رو کردم
😍😍😍😍🫂🫂

تصویر
۹ پاسخ

فکر خوبیه ها صبح ها که هوا خنکه بچه ها رو برد پارک بیشترم میتونه وسیله هارو بازی کنه
ماشالا به راد عزیز که مشخصه خیلی آقاست

ای جانم
چقد کیوته😙

منم امروز پسرم رو بردم دندان پزشکی ..نگاه کرد گفت دندوناش سالمه ..دندون خراب نداشت

خدا قوت بهت که از شیش صبح بیداری
منم امروز پسرم وقت دندون پزشکی داشت
گفت دو تا عصب کشی یه پرکردن
من مسواک هم مرتب میزنم ولی همیشه فکر میکردم نخ دندون برا بچه ها خوب نیست
ولی تمام پوسیدگی هاش دقیقا از بین دندونای دندونای عقب😑
هنوزم نمی‌دونم نخ دندون بزنم درسته یا نه احساس میکنم لثه هاش اذیت میشه

عزیزم میشه لطفا بگید از تنقلات چ چیزایی ب راد عزیز میدین ؟؟

ماشاللع ب آقا راد و مامان خوش ذوقش🥰

عزیززم چقدرم قشنگ خوابیده گل پسر💖😍

ماشالله از عکس معلومه خوش وزن و قدو بالاس

برای ما که هنوز جانان خانم ارتباط خوبی با نخ دندون برقرار نکرده و همچنان در مرحله اولیه موندیم، چقدر عالیه که جدی بودن و برنامه داشتن( مثل لیست خرید) از سنین کم یاد بگیرن و هدفمند بزرگ بشن و رشد کنن

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
از چالشهای راد و نحوه برخوردم پرسیده بودید🤯🤯🤯

منم مثل شما و …

اما گفته بودم چند وقته تلاش میکنم سکوت کنم

نه کم بگم

اما اینکارهارو میکنم

مثلا راد عاشقه پا برهنه راه رفتنه(هممممه جا)
تشویقش کردمو گفتم هر جا که دیدی خیلی خوبه و به پا آسیب نمیرسونه به منم بگو تا منم پا برهنه راه برم درست مثل تو
این جمله خیلی مهمه( درست مثله تو)
و هر موقع میخواد اینکارو انجام بده دقت زیادی میکنه چون هر بار بهش میگم😍

جیغ میزنه با صدای بلند حرف میزنه تو اون زمان اگر خونه باشیم منم مثل اون با صدای بلند جیغ میکشم و براش تمرین آواز خوانی رو دانلود کردم و بهش میگم اِااااااا ببین راد درست مثل صدای تو😍
و تویه بازیهای هیجانی بهش پیشنهاد جیغ زدن میکنم

راد از کف شامپو خیلی بدش میومد، حتی فستیوال کف هم گفت من کف دوستم نمیاد🫠خب دوستش نمیاد
تویه حموم موهامو مثل بستنی قیفی کردم گفتم نوبت توه و …
تقریبا دو هفته است با همین بازی و هیجان نسبت به بستنی در گفته‌هام داره از کف دوستش میاد و اجازه میده سرشو و بدنشو بشورم بدونه دغدغه😂✌🏼

موقع هر وعده غذایی مخصوصا صبحونه وقتی میگم حالا نوبت چیه میگه هیچی، مکَل کَل هم باهاش نمیکنم فقط داستانهاییکه دوست داره رو میزارم میاد میشینه که با دقت بیشتری گوش بده و منم بعضی قسمتهاشو ازش سوال میکنمو یسری قسمتهاشو خودم تقلید صدا میکنم و همراه با این برنامه‌ها صبحونه کاملو تموم میکنه😉
در طول روز پیشنهاد بستنی و میوه زیاد میده، من نمیگم نه و …
میگم واااای من عاشقه برنامه ریزی کردنم راد به نظرت چه موقعی بخوریم که بابایی هم باشه و بعد از غذا هم باشه( ممکنه مخالفت کنه و بگه من خودم میخوام بخورم) اما مسیر میره به برنامه ریزی
شما هم بگید تا با هم پله پله بتونیم راه حل پیدا کنیم

❤️✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
دیروز پریزوز طبق روال آخر هر هفته تعطیلات با دوستان یا خونواده بود
ترکیبشو من دوست ندارم، مگر اینکه دوستان خونوادگی باشن یعنی از دوره کودکی یا نوجونی
پنج‌شنبه رو با خونواده گذروندیم و جمعه رو با دوستان
من دوستهاییکه دارم واقعا ارتباطم باهاشون خیلی صمیمی و جزعی از خونوادم محسوب میشن
و هممون تلاش میکنیم حریم همو حفظ کنیم تا باشیم کنار هم سالهای سال
دیروز تویه استخر با مشورتها و نظر سنجیهای دوستان تصمیمون بر این شد که
😂😂😂در واقع باید بگم نتیجه نشست اجلاس دیروز این بود که ما تلاش کنیم تا آخر امسال راد رو پیش کسی ببریم که آبله مرغون داشته باشه و اونم از نوع ضعیف😂🤦🏻‍♀️
همشون بچه دار بودن و بزرگترینشون ۹ ساله بود، و تجربه دار بودن
و اگر نشد بعد واکسنشو میزنیم که سن ۴ سالگی براش تعیین شده.
جاتون خالی شیرینی خامه‌ای پختم
و تویه خامه‌اش شکلات رو رنده درشت کردم که زیر دندون بیاد
با کافی و‌ چایی خیلی چسبید ،مخصوصا این قسمتش که تا بعد ناهار که قرار بود دسرمون باشه نصفش مونده بود😂🫣
دوستان باورشون نمیشه خودم میپزم😮‍💨😮‍💨😮‍💨چون تا حالا از اینکار انجام نداده بودم(مثل ذرت یهو شکفته میشم😂)
و از طرفی برای موهام… مثل شما که خیلی به من محبت داشتید ❤️❤️
البته به بچه‌ها نگفتم موهام کار خودم بود🫠🫠🫠
در واقع من دیروز کلی انرژی گرفتم
کاش تلاش کنیم به هم انرژی بدیم، انرژی دادن هم مثل همین واکسن زدن همگانیش خوبه، چون یه جمع فول میشن
اگر انفرادی باشه ممکنه یکی با احساس ضعف یا ناراحتیش و … اون انرژی رو از بین ببره😍
من دیروز به این نتیجه رسید مهربونی هم جمعیش آدمو به اوج میبره
(هم پالسو بگیره و هم پالسو بده)
پس تلاش کنیم یک اثر خوب از خودمون به جا بزاریم❤️❤️❤️
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز صبح راد کیف دکتریشو آوردو منو چک کردو گفت خانوم هیچ مشکلی نیست
منم تشکر کردمو گفتم آقای دکتر یه آمپول به من میزنید که بدنم قوی شه …
بعضی شربتهاش که طعم خوبی نداره مثل آنتی بیوتیکهارو با همین بازی به خوردش میدادم
بعضی روزها که کارام تو آشپزخونه طول میکشه
راد با یسری اسباب بازیاش میاد کفه آشپزخونه دراز میکشه و تو دست و پای منه اما خب هم من میتونم اینجوری سرگرمش کنم هم خیلی صدام نمیکنه
امروز تقریبا یه رب به یک بود و داشتم سالاد شیرازی رو با آبغوره مخلوط میکردم که یهو نفهمیدم چی شد
کاسه و من پخش زمین شدیم
اینقدر دردم گرفته بود که زدم زیره گریه، تا به خودم اومدمو اون منگی پرید رادو دیدم که لباش آویزونه و وسایلشو از ترس بغل کرده
تا بهش گفتم مامان من خوبم، زد زیره گریه
بغلش کردم
گفتم چی شد، من متوجه نشدم مامان
گفت پات رفت رو ماشین پلیس شیشه‌اش شکسته
اما شما هم چپ کردین، گریه‌اش ادامه داشت خیلی خیلی ترسیده بود
محکم بغلش کردم، گفتم میتونی امدادگر شی و کمکم کنی تا من بتونم بلند شم
خلاصه که شرایط سختی بود اما به خیر گذشت
اگر اون لحظه بهش یادآوری میکردم برای اینکه اسباب بازیاشو نیاره قطعا این ترس تو ذهنش میموند
تصمیم دارم یه قصه همین مدلی براش تعریف کنم تو اتاقش و تویه شرایط خوب
که اتفاق امروز براش فقط تلنگر باشه
امیدوارم که شماها هم در سلامت کامل باشید❤️❤️✌🏼✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
تا حالا به عادتهای شخصیتون فکر کردین؟!
میدونید یسری عادتهای خوب و یسری عادتهای بد داریم

کدوم عادتهاتون رو خیلی دوست دارید؟ و خیلی تقویتش میکنید

من عادت بده تمیزیمو خیلی تقویت میکنم، اما میدونم که بعضی وقتها همسرم کلافه میشه😉
مثلا مهمونام بعد از غذا نشستن استراحت میکنند
پذیرایی و آشپزخونه رو تی میکشم، چون نگرانم غذاهاییکه ریخته کفه پاشون بچسبه
ولی برای خودم هم خیلی فرسایشی شده
اما لامصبو نمیتونم ترکش کنم لذتش مثل مخدر شده برام😂😂😂
یادمه وقتی خوابگاهی شدم دوره دانشجویی
دو سه هفته اول، بچه‌هاییکه بد غذا بودن یا عادتهای خاص داشتن خیلی خیلی اذیت میشدن، بعضیا مقاومت بیشتری داشتن ، بعضیا نه وا دادن و غذای دانشگاه رو میخوردن
من علاوه بر بد غذایی، آشپزی هم بلد نبودم
برای همین سه ماه با نون و پنیر سر کردمو وقتی رفتم تعطیلات خونوادم باورشون نشد که من ۱۵ کیلو کم کرده بودم
نگم که ۴ سال اولو چجوری غذاهای فریزری میبردم..🫣🫣🫣
اما وقتی شروع به آشپزی کردم هیچ قانونی برای خودم نزاشتم تا اگر چیزی نبود خودمو نبازمو نیازه بدنمو تأمین کنم
اما خب وقتی هم همه چیز مهیا باشه طبق اصولش پیش میرم
مثلا کسی رو میشناختم که میرفتیم بیرون کبابی،سفارش نمیداد میگفت کباب بیرونو نمیخوره فقط کباب باباش،
خب د لامصب واسه چی میومدی😂😂😂
واسه راد هم میخوام تلاش کنم که همه جور غذایی رو بخوره، ربش کمه، نمک نداره و … غذای مامانم خوشمزه تره و … نباشه
مامان نیک‌مهر مامان نیک‌مهر ۳ سالگی
مامان مینل مامان مینل ۳ سالگی
سلام مامانهای عزیز امیدوارم هرجا هستین خوب ‌و خوش باشید…
خانم‌ها دختر من سه سال و چهار ماهش هست و‌ شبها که میخوابه معمولا کاری نداشته باشیم یا مسافرت نباشیم تا ظهر فرداش میخوابه و بخاطر همین طبیعیه که تا ظهر دو بار تو خواب شیر میخوره احتمالا گرسنه اش میشه…تاکید میکنم قبل از خوابش هم حتما میبرم دستشویی و قبلش هم غذا میدم و سیر میشه.

مشکلم اینه تا الان که به اینجا رسیدیم کلا یک روز بوده که طول شب بدون سر و صدا و غر زدن یکسره تا صبح حدود ساعت ۵-۶ صبح خوابیده ، بطوریکه اون یک روز یادم مونده…و لازم‌ به ذکر هست که هم پستونک میخوره و هم شب تا ظهر که میخوابه حدودا دو شیشه شیر خشک میخوره تو خواب.

سوالم اینه که بچه های شماهم یکسره تو‌خواب غر میزنن و شیر و‌ پستونک میخوان؟ یعنی حسرت به دلم‌ مونده خوابش سنگین باشه و شبها بخوابه و بدون سر و صدا و غر زدن منو بیدار نکنه تا صبح 😒 من آدم صبوری هستم ولی دیگه صبرم سر اومده .. مسئله دیگه اینکه با صدای بلندی هم غر میزنه و استرس و اضطراب میگیرم بیدار میشم … تازه بماند که ماهی حدودا دو بار هم که کلا با گریه شدید بیدار میشه و میگه پام درد میکنه😐 نمیدونم چجوری پستونک و شیر شب رو ازش بگیرم چون با صدای بلند گریه و غر میزنه تو خواب
بچه های شماهم تو خواب هر یک ساعت ازین پهلو به اون پهلو میشن سروصدا دارن و غر میزنن تو خواب؟
راجع به سر و صدا تو خواب و از پستونک و شیر گرفتن شب و خواب عمیق هر راهنمایی بلدید بگید لطفا 🤯🤕
این غر زدن مشترک هر شب هست چه بیرون بره چه خونه باشه چه خواب روز داشته باشه چه نه.. چه زیاد غذا خورده باشه چه کم ...