امروز صبح راد کیف دکتریشو آوردو منو چک کردو گفت خانوم هیچ مشکلی نیست
منم تشکر کردمو گفتم آقای دکتر یه آمپول به من میزنید که بدنم قوی شه …
بعضی شربتهاش که طعم خوبی نداره مثل آنتی بیوتیکهارو با همین بازی به خوردش میدادم
بعضی روزها که کارام تو آشپزخونه طول میکشه
راد با یسری اسباب بازیاش میاد کفه آشپزخونه دراز میکشه و تو دست و پای منه اما خب هم من میتونم اینجوری سرگرمش کنم هم خیلی صدام نمیکنه
امروز تقریبا یه رب به یک بود و داشتم سالاد شیرازی رو با آبغوره مخلوط میکردم که یهو نفهمیدم چی شد
کاسه و من پخش زمین شدیم
اینقدر دردم گرفته بود که زدم زیره گریه، تا به خودم اومدمو اون منگی پرید رادو دیدم که لباش آویزونه و وسایلشو از ترس بغل کرده
تا بهش گفتم مامان من خوبم، زد زیره گریه
بغلش کردم
گفتم چی شد، من متوجه نشدم مامان
گفت پات رفت رو ماشین پلیس شیشه‌اش شکسته
اما شما هم چپ کردین، گریه‌اش ادامه داشت خیلی خیلی ترسیده بود
محکم بغلش کردم، گفتم میتونی امدادگر شی و کمکم کنی تا من بتونم بلند شم
خلاصه که شرایط سختی بود اما به خیر گذشت
اگر اون لحظه بهش یادآوری میکردم برای اینکه اسباب بازیاشو نیاره قطعا این ترس تو ذهنش میموند
تصمیم دارم یه قصه همین مدلی براش تعریف کنم تو اتاقش و تویه شرایط خوب
که اتفاق امروز براش فقط تلنگر باشه
امیدوارم که شماها هم در سلامت کامل باشید❤️❤️✌🏼✌🏼

مامان مرضیه عزیز چقدر تو این عکستون شبیه نسرین نصرتی( بازیگر نقش فهیمه در پایتخت) هستین... صد البته که بسیار جذاب و دوست داشتنی هستین😍❤️❤️

😑😑😑😑😑بهتر نیس یکم بچتو با واقعیت روبه رو کنی
میدونی آشپزخونه جقدرررر خطرناکه برا بچه

خیلی دستاتو دوست دارم ولی به نظرم بی نهایت داری برای بچه فداکاری میکنی
یه کارتون بینگ هست که خیلی آموزنده س. اونم مثلاً تو همین سبک ها و رفتار اون کسی که خود بینگ رو نگه می‌داره حالا ظاهراً پرستارشه هم برای مادرا خیلی آموزنده س
اشتباهات بچه رو به نحو درستی براش تشریح می‌کنه بدون دعوا
من خودم شخصا به دلیل داروهای که میخورم خیلی اعصابم ضعیف شده متاسفانه نمیتونم خیلی آروم برخورد کنم تو موارد خاص ولی اینهمه عطوفت هم قبول ندارم😅

عالی بود🥹

واقعا غبطه میخورم به شما منی که حوصلم خیلی کمه و زود صدامو بالا میبرم کاشکی ی دوست مثه شما داشتم که باهاش معاشرت داشتم و ازش یاد میگرفتم🙁😍

آفرین به شما مادر دانا

چقدر شما زیبایی 😍
از موقعی که زایمان کردم منظورم زایمان دوم حوصله ندارم کم تحمل شدم سریع میزنم زیر گریه
چقدر خوبه شما حوصله دارین آفرین بهتون😘😍🫀

عالی بود😍😂

چقدر عمیق و فکر شده و درست رفتار می‌کنی عزیزم😍

من مادر نمونه ای نیستم ولی از خوندن نظر یکی از مامانا دهنم باز مونده 😵‍💫🤦🏻 همش دارم به این فکر میکنم که ای وای نگو که امثال بچه ی من با چنین بچه ای قراره توی محیط آموزشی و کسب و کار و ..... باشن.
حقیقتا ترسیدم

طبیعی که من به مصیبت جمع کردن سالاد و آبغوره از کف آشپزخونه و زیر کابینت و در و دیوار فکر میکنم 🤦😣

تو بهترین مامانی❤️لطفا ازین اتفاقا بیشتر بگو برامون منم دلم میخواد یه مامان امن برای دخترکم باشم

خدا رحم کرده صدقه بدید برای خودتون

وای وقتی بچه ها میترسن واسترس تو چهرشون میاد دله آدم میگیره دل آدم نمیاد که دعواشون کنه

چقد خوشگلی ماشالله

چه عالی گفتی و تذکر خوبی دادی ... چند وقت پیش هم برای من ی همچین اتفاقی افتاد که دخترم نصفه شب بیدار شد و گریه که من میخوام، پایین پیش تو بخوابم .‌. من خودم کنار تختش میخکابم و جا تنگه ..‌من هم کار داشتم میخواستم انجام بدم و هم میدونستم اگه این بار بگم بیاد پایین ، همش میخواد پایین بخوابه ... بعد که اومده بود پایین و اذیت میشد بابت جای تنگ ، منم در کمال نامردی بهش میگفتم تو تخت خودت جا بود ، باید اونجا میخوابیدی و اونم ناراحت و بغصی بود 😥😥

عههههه چقدر دوست داشتم ببینمتون 😍ولی حیف که عینک افتابی دارین

آفرین به شما
تو اون لحظه که الان دارم تجسمش میکنم
بهترین کار رو انجام دادید 💚👏👏
ولی بعدش میشه براش توضیح داد که اوردن وسیله بازی تو محیط آشپزخونه میتونه برای هر دوتامون خطر ساز بشه
من تجربه مشابه شما رو با دریا خانم داشتم 😎

این عکس خودتونه ؟!

مرضیه جان خواستم اینجا ازت تشکر کنم
بابت یاد دادن کار های شخصی
الان بعضی روزا ایلیا خودش میره دستشویی
البته میگه هنوز اونقدر بزرگ نیستم شلوارمو دربیارم فقط شورتمو بلدم دربیارم و بپوشم😅 اما خب. دل به دلش میدم
الانم دیگه داریم مسواک زدن رو میسپاریم بهش درسته شاید عالی نزنه ولی مشتاقه براش قبلا قشقرق داشتیم
با چسبوندن برچسب همه چی جذاب تر هم شد براش