یه مدت با راد که میرفتیم خانه بازی با یه دختر هم سن خودش به نام آسمان دوست شده بود

امروز که رفتیم، پرسیدم آسمان نیست، گفتن که ااااا خبر ندارین
تو خونش عفونت داره و بستری شده، چند هفته تب داشته و خوب نمیشده
یادمه سه هفته پیش قبل مشهدمون مامانش ویروس گرفته بودو از ماشین نیومده بود پایین
اما آسمان اومدو بازی کردو ۴ روز بعد بیشتر بچه‌های اون روز مریض شدن و زنجیره ویروس اتصالشو قویتر کردو حسابی بقیه رو درگیر کرد

امروز به منشی خانه بازی گفتم کاش شرایط طوری بود که خونواده‌ها رعایت میکردن
وقتی یکی از اعضای خونواده بیماری ویروسی داره
اگر بچه نشونه‌ای نداره ، برای این نیست که مریض نیست اون ناقل میتونه باشه
منشی میگفت مامانش استوری میزاره و به دکتر و بیمارستان و … بد و بیراه میگه برای تشخیصشون
گفتم خب حق داره چون بچه‌اش مریضه پاره تن شه
اما میدونه با اینکاری که کرد چقدر آه بقیه رو خرید که اینقدر بچه‌های اونجا مریض شدن و بستری شدن
واقعا از صمیم قلب برای همه آرزوی سلامتی میکنم😍😍✌🏼✌🏼
اما خودمون رو هم که نمیشه به کوچه علی چپ بزنیم
یسری چیزها دست خودمونه رعایت کنیم
همیشه از بقیه توقع انسانیت داشتن که درست نیست
کی قراره وجدان ما بیدار شه…

تصویر
۱۱ پاسخ

منم پسرمو میبرم مهد، اونجا کلاس تابستونه هم میذارن. یه روز دیدم یکی از بچه ها اونجا ماسک زده بعد خواهرزادم که تو یه کلاس دیگه همونجاست اومد خونه گفت امروز دوتا از بچه‌ها کلاسمون مریض بودن. فرداش بچه‌ی من و ۳تا دیگه از بچه ها مریض شدن چون همشون از تاب و سرسره و دستشویی و آب سردکن مشترک استفاده میکنن دیگه.
پسرم التماس میکرد میخوام برم مهد پیش خاله ولی من نبردمش که بقیه مریض نشن بعد دیدم تو گروهشون مامانای دیگه هم زدن بچم مریضه نمیارمش. ما رعایت کردیم ولی متأسفانه خیلیا شدیدا خودخواهن و فقط خودشونو دوست دارن و جون و سلامتی بقیه هیچ اهمیتی واسشون نداره

نمیدونید با اینکه نمیشناسمتون من چقد احترام برای شما قائلم و دوستون دارم 😘♥️

بجه من از یه بنده خدایی ابله مرغون گرفت، و جالبه کسی که بچش ناقل بوده که بچه من بگیره حتی معذرت خواهی هم نکرد فقط گفت عیب نداره ابله نرغون خوبه که بچه تا بچس بگیره 🙁. بنظرم باید معذرت خواهی میکرد نه اینکه برو خودت نیاری بعدش هم من تا ۱۴ روز کامل خونه نشین بودم حتی اون دوره ، دوره مهمونی هامون بود تو هیچکدوم شرکت نکردم، ، بعدا که داشتم به یه بنده خدایی میگفتم اره بخاطر اینکه بچم ناقل ویروسه نیومدیم گفت عه، ول کن بابا ایناها اینم بچه من داره اینجا بازی میکنه اینم مریضه مگه چیه🙄 بعله..... بدین گونه هر چی یسری ها مراعات میکنن بعضی ها پنبه میکنن....

چرا الان اکثر بچها این بیماریه که عفونت وارد خونشون میشه رو گرفتن 🥺
من بچهام سرما خوردن تا یک هفته مهد نبردم که خدایی نکرده بچهای دیگه مریض نشن کاش همه رعایت میکردن

مامان راد جان یک سوال داشتم : بچه ای که بونیا اومدنی مادرش کرونا داشته ( البته خفیف ) و خود بچه هم نگرفته ، بنظرت رو سیستم ایمینش تاثیر میزاره که ایمن شده باشه ؟؟؟ خواهرزادم این شرایط رو داست ، و الان که ۳ سالشه ماشالله خیلی مریض نشده ...

دقیقا منم آیان می‌بردم مهد رفتم دنبالش دیدم یکی از بچه ها سرفه شدید میکنه منم خیلی ترسیدم و از مامانش پرسیدم خدا بد نده گفتم شاید حساسیته داشتم خودمو دلگرم میکردم که مامانش گفت آره ویروس گرفته بود یک ماه پیش الان دیگه دیدم خوب شده اوردمش🥲 آخه بچه که اینجوری سرفه میکنه هنوز خوب نشده که ناقل هم هست اومدیم خونه و من از استرس هلاک بودم نصف شب تب کرد دو هفته درگیر بودیم هممون مریض شدیم ته دلم فقط،میگفتم چه آدم نامردی بود این کار کرد الان که گذشته به آیان میگم بریم مهد میگه نه نمیام اونجا نینی سرفه میکنه من گلو درد و سردرد میگیرم کاری کرد بچم از مهد زده شد کلی اذیت شدیم وزن کم کرد واقعا بعضی آدما رو درک نمیکنم چجوری دلشون میاد

کاملا موافقم
رایان خیلی کم سرماخوردگی می گیره خداروشکر ولی هربار مریض می شه تا بهبودی کامل پارک نمی برم. خانه بازی هم چون فضا بسته است صبر می کنم یک هفته م از بهبود کاملش بگذره که ناقل نباشه و بعد می برم.
به دو دلیل
اول اینکه بچه های دیگه بیمار نشن
دوم اینکه زنجیره ابتلا حداقل از سمت بچه من قطع بشه و دوباره جزوی از این چرخه نشه
ای کاش همه رعایت می کردن. بارها شده بردیم خانه بازی یا شهر شن و ... بچه هایی بودن که سرفه می کردن و ما مجبور شدیم با ترفند اونجا رو ترک کنیم حتی با وجود پرداخت هزینه اون تایم بازی

من اهمیت الان برای مدرسه رفتن دخترم ذهنم درگیره سال اول این بره بگیره داداشم میگیره

اخ ک دیروز ما هم رفتیم خانه بازی و امروز دخترم ابریزش بینی داره😭

من پسرمو مهد میبرم سرما خوردگی معمولی داشت دقیقا ۱ هفته بچه رو نبردم مهد خودمون اگر رعایت کنیم این فرهنگ بین بچه ها هم رشد میکنه

دقیقا درست میگین
ی زمانی از پاییزو زمستون بخاطر مریضیاش فرار میکردیم غافل از اینکه دیگه اون بیماری های ویروسی فقط مخصوص فصل سرد سال نیستو تو تابستونم درگیریم باهاشون
بمیرم واسه بچه ها ک اینقد سریع عفونت وارد خونشون میشه ریه قسمتای دیگه بدنشونم درگیر میکنه😢

سوال های مرتبط

مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
دیروز نوبت چکاپ دندون گرفتم برای راد،بعد از ظهرش دوستم زنگ زدو گفتم دفاع دکتراش تموم شده و دیگه معلوم نیست کی بیاد اصفهان و میخواد فردا بیاد پیشمون😍
امروز صبح ساعت ۵ راد بیدار شده بودو بردمش پارک
ساعت ۶:۳۰ ما تو پارک بودیم
تو راه برگشت ساعت ۹ تصمیم گرفتم از پل عابر که پله برقی داره رد شیم
پلهای پله‌برقی دار شما هم نگهبان داره؟
با کالسکه و راد رفتیم رو پله برقی بالا که رسیدیم نگهبانش گفت دیگه اینقدر لوسش نکنید بزارید خودش پیاده راه بره😳😳😳
خلاصه که راد اصلا سوار کالسکه نبود چون پارک نزدیک بودو وسیله زیاد داشتیم(توپ و کلی ماشین و صبحونه)
رفتیم سوکرماکر (به قول راد)سوپر مارکت
یه لیست همیشه مینویسم برای راد چیزاییکه میخواد و تعدادشو
میدم دستش
یسریارو پیدا نمیکنه بهش میگم برو از پرسنلش بپرس
راد هم لیستشو میبره و سوال میکنه
میپرسه خانوم فروشنده بستنی قیفی که نخود شکلاتی داره کجاست؟ من پیداش نکردم… میتونی بیای بهم نشونش بدین
اونا هم با کلی ذوق میانو به تعدادی که نوشتم تو سبدش میزارن
دوست دارم با بقیه جددی برخورد میکنه و درخواستشو بدونه خجالت میگه جسور بودن رو خیلی میپسندم
منم لیست خودمو خرید کردمو قرار بود برای مهمونم سوپ شیر با لازانیا بپزم
بعد از خرید برگشتیم خونه
از گرما فس شده بودم
کتاب جدیدشو خوندیمو غذا پختم
تا بعداز ظهر که نوبت دندونپزشکی بشه
وقتیکه رفتیم گفت دندونهاش خوبه، اما فقط و فقط مسواک و خمیر دندون نیست باید نخ دندون هم بکشید
هیچی دیگه گل بودو به سبزه نیز آراسته شد😅😅😅
بعد از ظهر مهمونم هم اومد
تقریبا نیم ساعته رفته چون راد بهونه میگرفتو خوابش میومد،دیگه رفته بود تو فاز آرامش برای خوابش
که از دوست یزدیم خداحافظی کردمو براش آرزوی بهترینها رو کردم
😍😍😍😍🫂🫂
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
امروز پسرمو دکتر برده بودم برا دلدردش موقعی که نوبت میگرفتم یه خانوم با بچه اش اومدبچه اش حدود 4یا 5ماه بودگفت دکتر بهش نمیدونم چه دارویی نوشته بود به جای 3قطره ده قطره داده بوداز وقتی که دارو خورد بی حرکت چشاش سمت بالا سر بی حرکت و بی حس فقط مردمک چشاش حالت دور از جون فلج روبه سقف بود از منشی پرسید منشی رفت به دکترش گفت دکتر هم کلی دعواش کرد که چرا این دارو رو که 3قطره بود بهش 10 قطره دادی صورتشو فلج کرده بود عوارض دارو واقعا وحشتناک بود طفلی بچه هیچ حرکتی نداشت دکتر براش یه آمپول نوشت که نصفشو براش زدباید یکساعت تو مطب مینشست تا آمپول اثر کنه گفت دکتر گفته اگه خوب نشد نصف دیگهآمپولو باید بزنه اونجا که نشسته بود بچه تو بغل مامانش خوابید بیدار که شد حال بچه خوب شده بود و اینور اونورو نگاه میکرد مامانش. فت پیش دکتر گفت ببریدش خونه اگه باز اینجوری شد باید ببرید بیمارستان یعنی تو این حدود یکی دوساعت همه ی کسایی که منتطر بودیم نوبتمون بشه نه تنها استرس مریضیه بچمونو داشتیم همه چهره ها نگرتن اون بچه بودیم هی از مامانش سوال میکردن که حالش چطوره خدارو شکر خوب بود رفتن خونه .. واقعا مادر بودن چقد سخته وقتی بچه مریض میشه چه بچه ی خودمون چه هر بچه ی دیگه چقدر نگران میشیم چقد برا مادر سخته استرسا همش رو مادره و مخصوصا این اتفاقای ناخواسته چقد مادر سرزنش میشه در کنار استرسی که داره باید حرف دیگران هم بخوره و بدوش بکشه خدا اول به مامانا بعدهمه ی بچه ها سلامتی بده 🙏🏼❤💚🌹❤❤❤💚💚💚
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز بعد از دو تا مصاحبه مهد کودک و مثبت شدن نتیجه مصاحبمون، و بازدید ما از سه تا مهد کودک دیگه و پرسش‌های ما از اونا باعث شد بلاتکلیف بمونیم، کجا ثبت نام کنیم!!!
همسرم تو محیط کارش با آدمهای خوبی ارتباط داره، و هر کدومشون متوجه شده بودن که میخوایم راد رو بزاریم مهد جاهاییکه خوب بوده رو معرفی کردن
و از طرفی گفتن که اصلا نفرستینش تا پیش ۲… و بچه نیاز نداره بره مهد
و به درد خونواده‌هایی میخوره که مادر شاغله و تو محیط خونه نیست
همسرم هم امروز بعد از ظهر به من میگفت تو که کارت تو خونه است و دور کاری و بهتره که نره، پیشت بمونه و …
😳😳😳😳
وااایییی من… دیگه گنجایش مجاب کردن ندارم🫠🫠🫠🫠
به همسرم گفتم آخه فقط راد با منو تو در ارتباطه کسیکه این راهنمایی رو بهت گفته دارن بچه‌هاشونو به صورت گروهی بزرگ میکنند یا تو خونه مامانه خانومشه یا خونه پدریشون
و اینکه راد اصلا دورش بچه نیست همه بزرگن و سن بالا، یا اگر بچه‌ای هست جنسیتش باهاش یکی نیست
من مهد رو برای ارتباط با بچه‌های دیگه و ارتباطهای اجتماعیش در نظر گرفتم، و حتی دیدگاهم اینه که استقلال شخصیتی بگیره
خلاصه که دارم قاطی میکنم😂😂😂
ساعت ۱۲ تا ۲ که برقمون قطع شد تصمیم گرفتم بعد از ناهار سیر ترشی درست کنم روش تاریخ بزنمو بمونه برای چندین سال آینده
تقریبا ۱۵ کیلو سیر رو جمعه پوست گرفته بودیم(خیسشون کردم که راحت پوستش کنده شه)
تنگ‌های شیشه‌ای رو آماده کردم فلفل سیاه‌های نسابیده رو شب تا صبح تویه آب خیس کرده بودم و بعد با سرکه و نمک جوشوندمشون
سیرهارو ریختم تویه تنگ و یه مقدار رب انار با سرکه سیب قاطی کردمو ریختم داخلشون و فلفل‌ها رو اضافه کردم.
به تاریخ امروز دو تا تنگ بزرگ‌ سیر ترشی گذاشتم تا سالهای بعد😅✌🏼
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
دیشب قبل خواب مطلبی خوندم، و برای اینکه یادم نره برای همسرم توضیحش دادم
و دیدشو به موضوع باز کردم، و نتیجه گیری کردیم که بیشتر تلاش کنیم تا عکس العملهامون به جا و با منش بیشتری باشه
موضوعش در مورد احساسات کودک و بروزش بود
میگفت به کودک اجازه بدید احساساتش‌رو احساس کنه
در حالی که دارم احساسات خودم رو هم مدیریت می‌کنم
وقتی کودک جیغ میزنه
ضربه میزنه
میچسبه
لجبازی میکنه
و
و
و

داره احساساتشو احساس میکنه
اون لحظه است که من هم مدیریت احساساتمو بدست میگیرم
و اگر همون لحظه واکنش نشون بدم، یعنی دعواش کنم، بهش ضربه بزنم، سرش داد بزنم و توی دلم بگم خب ((حقشه)) و یجورایی احساس آرامش و خنک شدن دلم رو بهمراه داشته باشم
مدیریت خودمو از دست دادم چطور انتظار دارم بچه‌امو کنترل کنم
اون فقط یه بچه است، من که والد اونم همچین کنترلی ندارم
اصلا آسون نیست و این مدیریت خیلی خیلی سخته
اما با مدیریت احساساتم اون لحظه است که حرفی برای گفتن دارم
و از طرفی به اون لحظه کودک و همینطور آینده‌اش آسیب نمیزنم.
با خوندنش خیلی ناراحت شدم
چون برای همه‌مون اتفاق افتاده که هیجانی رفتار کنیم و بعد عذاب وجدان و پیشمونی ولمون نکرده( اما گاهی تکرارش باعث این میشه که حق رو به خودمون میدیم😔😔😔) چون دیگه عادی شده
کنترل کردن، مدیریت کردن خودمون یک آموزش خیلی حرفه‌ای برای کودکمون هم هست😍😍✌🏼✌🏼
امروز برای ناهار خورشت کرفس درست کردم
راد خداروشکر بد غذا نیست، اما تویه صحبتهاش راجب یسری غذاها صحبت میکنه، که یعنی به مزاجش خیلی خوش اومده قوربونش برم
امروز هم براساس سلیقه غذاییش براش خورش کرفس پختم با پلو دونه قرمز (زرشک دار)😂
شما ناهار چی دارید خوشگل مشگلا❤️❤️
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
امروز صبح راد کیف دکتریشو آوردو منو چک کردو گفت خانوم هیچ مشکلی نیست
منم تشکر کردمو گفتم آقای دکتر یه آمپول به من میزنید که بدنم قوی شه …
بعضی شربتهاش که طعم خوبی نداره مثل آنتی بیوتیکهارو با همین بازی به خوردش میدادم
بعضی روزها که کارام تو آشپزخونه طول میکشه
راد با یسری اسباب بازیاش میاد کفه آشپزخونه دراز میکشه و تو دست و پای منه اما خب هم من میتونم اینجوری سرگرمش کنم هم خیلی صدام نمیکنه
امروز تقریبا یه رب به یک بود و داشتم سالاد شیرازی رو با آبغوره مخلوط میکردم که یهو نفهمیدم چی شد
کاسه و من پخش زمین شدیم
اینقدر دردم گرفته بود که زدم زیره گریه، تا به خودم اومدمو اون منگی پرید رادو دیدم که لباش آویزونه و وسایلشو از ترس بغل کرده
تا بهش گفتم مامان من خوبم، زد زیره گریه
بغلش کردم
گفتم چی شد، من متوجه نشدم مامان
گفت پات رفت رو ماشین پلیس شیشه‌اش شکسته
اما شما هم چپ کردین، گریه‌اش ادامه داشت خیلی خیلی ترسیده بود
محکم بغلش کردم، گفتم میتونی امدادگر شی و کمکم کنی تا من بتونم بلند شم
خلاصه که شرایط سختی بود اما به خیر گذشت
اگر اون لحظه بهش یادآوری میکردم برای اینکه اسباب بازیاشو نیاره قطعا این ترس تو ذهنش میموند
تصمیم دارم یه قصه همین مدلی براش تعریف کنم تو اتاقش و تویه شرایط خوب
که اتفاق امروز براش فقط تلنگر باشه
امیدوارم که شماها هم در سلامت کامل باشید❤️❤️✌🏼✌🏼
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
سلام مامانای عزیز پسرمو یکساعت پیش بردم خانه بازی اونجا با بچه های دیگه داشت بازی میکرد یه پسر بچه حدود 3تا4 سال بود فک میکنم سرش حالت سکه ای ریخته بود و اومد تف کرد تو صورت پسرم به مادرش گفتم مادرش میگه پسرم نمیتونه حرف بزنه بخواد یه چیزی بزور از کسی بگیره تف میکنه تو صورتشون گفتم چه ربطی داره انقد اعصابم خورد شد همون لحظه رفتم صورت پسرمو شستم ولی بدلم نیومد رفتم از داروخونه فوم شستشوی صورت کودکان گرفتم با یه بطری اب صورتشو شستم بعد الان اوردمش خونه بردمش حموم... واقعا بعضی پدرو مادرا چقد بیخیال نصبت به بچه هاشون حرف میزنن بهم میگه نترس بچم مریض نیست منم گفتم چه مریض باشه چه نباشه این کارش زشت بود بعد میگه فک کن بچه ی خودته اصلا وقتی اینمادر حرف حالیش نباشه وای به حال بچه اش حتی یه تذکر کوچیک هم به پسرش نداد منم رفتم به پسر بچه گفتم این کارت اشتباه بود نباید اینکارو کنی مامانش گفت لطفا دعواش نکن چون پسرم حساسه منو میگی عصبی شدم سری از اونجا اومدم بیرون واقعا موندم دیگه چی بگم حالا اگه بچه ی من اینکارو میکرد اینجور مادرا آدم میخورن بدم میاد از اینجور افراد که به هیچیشون نیست 😮‍💨🤦🏻‍♀️😖😡
مامان باراد مامان باراد ۳ سالگی
ماماناى عزيز من امروز خيلى فكرم درگير شده ، يعنى اتفاقى توى كلاس باراد افتاد كه باعث شد عميق تر بهش فكر كنم. يكى از بچه ها كه با پدرش اومده بود و پدرش هم بسيار آروم و متين هست ، به شدت پرخاشگرى ميكرد. به پدرش لگد ميزد دستش و گاز ميگرفت توى كلاس نميرفت و هر چى پدرش آروم صحبت ميكرد اين بچه بدتر ميكرد. بقيه بچه ها هم در حال ضبط اين صحنه ها🤦🏻‍♀️ يادم افتاد نبايد پدر و مادرش رو قضاوت كنم چون پسر خود من هم چند تا كلمه بد ياد گرفته و ميگه كه اصلا و ابدا در خانواده ما گفته نميشه، از جايى ديگه متاسفانه ياد گرفته و خودتون ميدونين تو اين سن پاك كردن اين حرفا و رفتارا از ذهن بچه ها چقدر سخته. ميخوام بگم ماماناى عزيز صبورتر باشين واقعا رفتارى كه ما با بچه هامون داريم محيطى كه توش پرورش پيدا ميكنن فقط خودشون رو تحت تاثير قرار نميده بلكه به دوستان و اطرافيانشون هم قابل انتقاله🥲. مواظب باشيم همين يه فرياد يا حرف بد از روى عصبانيت اول به بچه خودمون و بعد به بچه ديگه و همينطور جامعه بزرگ و بزرگتر منتقل ميشه. پس بياين آرومتر باشيم با حوصله تر و مودب تر 🤪 نسل بعدى حداقل آرامش و احترام بينشون باشه .
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
رفته بودم داروخونه، تو فکر این بودم که بعد از خریداز کدوم مسیر برم کجا و …
که با صدای جویدن آدامس هوش و حواسم بهم خورد
واااای خدای من
نقطه ضعف دارم روی یکسری آداب
باورتون نمیشه ، دختر خانومی بودن تینجری، ناز ،ظاهر فوق العاده
داشت این آدامسو میجوید
اگر چهره‌اشو نمیدیدم میتونستم تصور کنم که دورتا دور دهنش پر از بزاق و کف باشه
پا شدم یکم راه رفتم صداش رفته بود رو مخم
یهو با تکون آقایی که به زور میخواست از بین منو پیشخوان رد شه به خودم اومدم
و فهمیدم چند ثانیه ست زل زدم به اون دختر خانوم
و اونم همینطور
و دستشو گرفته بود جلوی دهنش😂😂😂
خدای من🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
از بچگیم از انواع صداها مثل جویدن، هورت کشیدن، آدامس ترکوندن
کشیدن دمپایی و کفش روی زمین و … بشدت عصبی میشدم
اینو میدونم که آداب خوردن و … از ۵ سالگی باید آموزش داد و قبل این سن نباید سختگیری کرد
اما گاهی با رفتار آدمهای مختلف که روبرو میشم
به این فکر میکنم که تربیت یک بچه مثل یک اثر هنریه
خیلی باید براش زمان گذاشت و دقت کرد
و طوری که هر لحظه میبینیش کیفشو ببری
و قدیمی نشه برات
و هم کیفیتشو درک کنی
خلاصه که این دختر ناز ممکنه از دید یه مادر دیگه کار خاصی نمیکرده و انتخاب خودش بوده که صد در صد درسته
منکه خریدمو کردم
و تو این جریان یک رهگذر بیشتر نبودم
ولی زمان بزاریم برای این نسلها