اگه بخوام یک جلمه زندگی بعد بچه دار شدن رو بگم‌ سخت در عین حال شیرینه
منی که ساعت ها پای گوشی خوشگذرونی بودم الان تایم یه ساعت گوشی رو طول روز ندارم نه اینکه طول روز درگیر بچه باشم مدام گریه کنه یا شیر بخوره ها نه
حتی میخوابه هم دوست دارم نگاش کنم کل زمانم برای اون باشه تایم هیچ کاری جز بچه داری ندارم قبلا اگه یکی نصف شب بیدارم میکرد سردرد میشدم اعصابم خورد میشد ولی الان با عشق بیدار میشم کاراشو انجام میدم زندگی باهاش خیلی قشنگه
تمام تلاشمون فقط رضایت بچمونه
یه وقتایی بخاطر هورمونام دلم برا زندگی دونفره بی دغدغمون تنگ میشه با همسرم درد دل میکنم گریه میکنم حرف میزنم خودمو خالی میکنم میگه فقط شکرگذار باش برای این دورانم یه چند مدت بعد دلت تنگ میشه همیشه کوچولو نیست همیشه شیر نمیخاد همیشه نیاز به مراقبت تو نخاهد داشت یه روزی به عنوان مهمون میاد خونمون
تو اون دوران میگی کاش همیشه اینجا تو خونمون بودی...
میگه هر دورانی شیرینی خودشو داره نترس اینم اومده زندگی ما شیرین تر بشه🥲❤️

۸ پاسخ

خخخ تازه روزم هست زایمان کردی🤣بذار بیوفتی تو زندگی اونموقع میگم بهت
وقتی مثل الانِ من بخوای گوشت بسته بندی کنی و تا دستت چرب میشه باز گریه میکنه و باید بری سراغش قشنگ شیرینیش رو میفهمی🤣

و خیلی حرفات حرفای دله منه منم خیلی دلم میگیره ک روزای دوتایی با شوهرم تموم شده اما بچه جون مادر میشه نمیدونم قدرت خدا رو باید دید راحتیمو واقعا دوست دارم اما بچم جیگرمه نمیتونم ناشکری کنم خداروشکر

شوهرت چه قشنگ حرفای منطقی و خوب میزنه
حالا شوهر من باشه میگه باز براچی گریه میکنی🥴🥴😂

خیلی جالب بود حرفاتون کاش تو این فضا بیشتر از اینجور حس و حالا گفته بشه آرامش دهندس 😍

دقیقا همینطوره 😍😍

خیلی قشنگ نوشتی و کاملا حرف دل من بود
امیدوارم هممون بتونیم مامانای خوبی باشیم برا این فرشته های پاک و کوچولو💫❤️

واقعا سخت و در عین حال شیرین 🫠✨

چقد قشنگو اروم کننده اس حرفتون 🥺

سوال های مرتبط

مامان آراد مامان آراد روزهای ابتدایی تولد
چقدر خستم تا جایی که به خودکشی فک میکنم دیگه تا به شوهرم میگم بچه گریه میکنه میگه بچه همینه و فلان اصلا دست به کمکم نیست تازه امروز میگفت من نمیخاستم بچه انگار من گرفتمش به زور ریختم که بچه بشه ...گفتم شاید بجه بیاد آدم بشه ولی بدتر شده یکسره بیرونه واسه خونه هم هیچی نمیگیره حتی میوه اگه چیزیم باشه نمیزاره تو خونه فورا میبره تو ماشینش میخوره بهش میگم من یکسره تو خونم یعنی چی بیرونی میگه تو رو تو خونه ندیدم خدایا شکرت میکنم به خاطر این بچه ای که بهم دادی ولی حرف های شوهرمو نادیده بگیر حتی یک بار نیومد بالای سر بچه تازه بچه گریه میکنه سر وصدا داره چرا گریه میکنه ...بهش میگم تو باید جز آدم هایی بودی که اصلا بچه دار نمیشدن اون موقع دنبال بچه له له میکردی....واقعا دیگه نمیتونم زندگی کنم ۱۰ سال شده خونم تو شیشه شده نمیدونم طلاق بگیرم ۲۴ سال دارم ولی ثورتم مثل یک زن ۴۰ ساله شده بقرآن من الان با این سنم قرص اعصاب میخورم کاش دکمه برگشت داشت زندگی😭😭😭