۹ پاسخ

بهترین کار کردی الان اگ این کار نمیکردی من عصبی شده بودم خوب شد گفتی

کلا از خانواده شوهر باید فاصله گرفت 😊آرامش بیشتر=فاصله بیشتر با خانواده شوهر

وقتی میبینی با احترام چیزی حالیشون نمیشه باید باهاشون همینجوری رفتار کرد

عععییی خدااا ،، انسانم آرزوست
چرا بعضیا انقدر نفهمن آخه 😑... مغزم درد میگیره واقعا

کارت درست بود
حالا خانواده شوهر من اینتوری نیست بچه هاشون ولی منم دختر خواهر شوهرم ۴سالشه حسوده خیلی نصبت به دختر من و من همش میگم تو روش نگید که حسادتش شدید تر نشه

خوب کردی دوبار اینجور جواب بدی دیگه نمیزارن بچشون زور بگه

نه کارت عالی بود خوب کردی

وای یعنی خیلی بده منم پسرم با پسر خواهر شوهرم همسن هستن پسر من یه ماه بزرگ تره همش بچه های بزرگش بچمو یواشکی میبردن تهدید میکردن که دست به بچمون نزنی که میزنیمت بچم ازشون می‌ترسید هر وقت میرفتم خونه پدرشوهرم اونام اونجا بودن بچه هارو میخواستن دعوا بندازن من نمیذاشتم ولی حالا پسرم بزرگ شده اینا ازش میترسن چون بچم میدونه خودم پشتش هستم کسی کارش نداره دیگه خیلی راحت بازی میکنن

من جای شما باشم اصن نمیرم! چه بخوام دهن به دهن بشم

سوال های مرتبط

مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی ۱۶ ماهگی
سلام خانوما میاین یه لحظه ؟
من یه خواهر دارم پسرش 6 ماهه اس .پسر منم 15 ماهه اس .ولی خانواده ام پسر منو خیلی بیشتر دوست دارن .چون از اول پیش نودشون بزرگ شده وابسته ان بهش .ولی وقتی خواهرم میاد اونجا بچه منو اذیت میکنن نمیزارن آزادانه بگرده هی میگن بگیرش میوفته رو بچه .هی باید مواظبش باشم محدودش کنم .بچم اذیت میشه .به نظرم بهتره هر کی مواظب بچه خودش باشه خواهرم مواظب باشه منم همینطورولی فقط به بچه من میگن چون اون کوچیکه . الان همسرم ماموریته من خونه مامانم بودم .مامانم ایناهم مهمون داشتن زنگ زد به خواهرم گفت شماهم برای شام بیاید .منم پاشدم زود اماده شدم اومدم خونه خودمون .گفتم شب موقع هیئت رفتن بیان دنبالم باهم بریم .نگفتم بهشون به خاطر بچه ام میرم .گفتم کار دارم که میرم . به نظرتون کارم درسته ؟لطفا منطقی جواب بدید یه تعداد محدودی از دوستان هستن میان مثلا میگن من بودم دیگه اونجا نمیرفتم من بودم قیدشونو میزدم یا من بودم میزدم با خاک یکسانشون میکردم و... 😂😂از اینا نمیخوام جواب منطقی میخوام
مامان ساحل🍭 مامان ساحل🍭 ۱۵ ماهگی
دیشب موقعه شام عمه دخترم امد که ببینتش،ماهم پایین خونه مادرشوهرم بودیم.بچم رفت رو پله عمشو دید،عمه اش گفت بریم بیرون دور بزنیم.ساعت۹.۵ شب.گفتم نه شبه دیر وقته موقعه خوابشه،شوهرم اولین بار بود رو حرفم حرف زد گفت ببرش باز زود بیارش.همه هم سر سفره شام بودیم من باز گفتم نه شبه بد خواب میشه،به مادرشوهرم گفتم نبره بچه رو الان دیر وقته.گفت نمیبره،یهو عمش امد بالا که بریم شوهرم گفت ببر بیار زود.منم نگاهش کردم و چیزی نگفتم دیگه.بچم رفت اتاق تا باد بیرون،لبه پایینی در سر خورد و با پشت سرش افتاد.یه لحظه دیدم کبود شد بچم.پشت سرش ورم کرد،به زور ساکتش کردم شوهرم بردش حیاط دورش بزنه.عمه با بچم بای بای کرد🥲بچم لج امد و گریه که برم.باز بچه رو برد یه ربع بعدش اورد.انقدر اعصابم خورده از دیشب که نگو.نمیفهمن اصلا!بچم ساعت۹ به بعد ساعت خوابش میاد نخوابه دیگه تا ۱۲.۱ نمیخوابه.میدونن تایم خوابشه باز بچه رو لج میارن.در طول روز میزارم ببرتش بیرون.ولی شب اصلا نمیرارم کسی جز خودم یا شوهرم ببرتش بیرون.اگه اتفاقی هم بیوفته میگن مادرش بچه رو‌نتونست نگهداره.خیلی دلم پر بود از دیشب.منتظرم شب بشه به شوهرم بگم اصلا رفتارت درست نبود،وقتی من مادر میگم نه تو جمع ببد حرفمو تایید کنی نه اینکه کار خودت رو بکنی
مامان فسقلی جون🧒💜 مامان فسقلی جون🧒💜 ۱۷ ماهگی
سه،چهارروز پیش من و پیثری خونه ی مامانم اینا بودیم. داداشم و پیثریش هم بودن. بچه داداشم خیلی واقعا سن بدی رو میگذرونع، مامان باباشم به هیچکدوم از اصول روانشناسی اعتقاد ندارن و تازه بچه دومم اومده و اصلا این بزرگه نابوده. بچه داداشم سر یه توپ بچه منو زد من اندکی دعواش کردم که دیگه نمیزنیا بچه ها رو نبابد زد و اگه تکرار بشه دیگه باهات بازی نمیکنم. امشب داداشم کشوندم کنار که خیلی ناراحت شدم بچمو دعوا کردی. گفتم ببین بچه من یکسالشه بچه تو ۵سالش. اون متوجه میشه و باید دعوا یا تنبیهی باشه ( تنبیه بدنی نه ها😐) که متوجه کار بدش بشه وگرنه یاد میگیره و همش میزنه. بچه منم اگه بعد از دوسال ونیم بچه کوچیک تو رو زد تو دعواش کن. قبلش من باید حواسم باشه چون قشنگ متوجه میشه ولی نمیتونه دفاع کنه. گفتم خواهربرادریمونم خاطر بچه ها اسیب نبینه، بچه تو بچمو زد دعواش میکنم بچه منم بچتو بعد دوسال و نیم زد دعواش کن. که بفهمن کارشون اشتباهه. الان نمیدونم کارم و حرفام درست بوده یا نه😐✌🏼