۴ پاسخ

سلام دوست عزیزم خونه پدری من هم همین وضع بود فقط از لحاظ پسر رو ارجح دونستن وبه ما یاد دادن که همیشه در برابر نامحرم حجاب داشته باشیم ومن تا امروز خدارو هزاران بار شکر که تونستم حجاب چادر رو نگه دارم وان شاالله بتونم تا آخرین لحظه عمرم نگهش دارم که حق الناسی به گردنم نباشه چون بی حجابی حق الناس هستش ومن الان ۳تا دختر دارم که خداروشکر حجاب چادر رو دارن ومن افتخار می کنم که از سن پایین هیچ وقت لباس نامناسب نپوشندم چون تن فرزندم برام ارزشمند هستش

بد نیست اتفاقا خیلیم خوبه دختر باید پوشیده و باحیا باشه
حالا خونه شما افراط بوده حد تعادل و برا دخترت نگهدار از اینور بوم نیفتی

بپوشون مگه قدیمه که دخترو بپوشونی به چادر که مثلا حجاب داشته باشه خودتو ببین عبرت بگیر که کارشون درست نبود که فردا دخترت بزرگ شد نگه مامانمم مارو اسیر گرفته بود روزی میگفت فلان کن اینو بپوش اونو نپوش بزار کیف کنه

تنش کن وروخودت کارکن که درنیاریش

سوال های مرتبط

مامان علی جون مامان علی جون ۱۴ ماهگی
علی جان دلم، اولین تولدت مبارک عمر مادر...🎂❤️🎂❤️🎂
پسرکم باورم نمیشه که یکسال گذشته...
یکسال از اولین لحظه ای که صدای گریه ات رو شنیدم،اون لحظه ای که دنیا ایستاد و تو شدی همه زندگیم
علی جانم❤️تو فقط یه بچه نیستی...
تو دلیلی هستی برای نفس کشیدنم،برای بیدار شدن،برای ادامه دادن...
با اومدت قلب من شکل تازه گرفت
پر شد از چیزی که هیچ وقت با هیچ کلمه ای نمیتونم تعریفش کنم،یه عشق خالص،یه وابستگی بی مرز،یه آرامش عجیب که فقط و فقط وقتی توی بغلمی میتونم حسش کنم.
یکسال پر از لحظه هایی بود که با اشکم با لبخند قاطی شد...
وقتی اولین بار خندیدی،وقتی اولین بار بهم نگاه کردی،وقتی اولین بار دستت رو دور انگشتم حلقه کردی...
تو بزرگ شدی جان دلم ولی منم با تو بزرگ تر شدم ،قوی تر شدم،عاشق تر شدم...
نمیدونی هر شب قبل خواب چقدر میبوسمت و تو به این کار عادت کردی و با بوسه های من خوابت میبره،چقدر بعد خواب نگات میکنم و از خدا تشکر میکنم که تو رو بهم داد...
که صدای نفس هات شد امن ترین موسیقی شبهام...
که بوی تنت شده آرامبخش تمام خستگیهام...
علی کوچولوی من❤️
امروزم تولد توئه🎂
اما انگار هدیش رو من گرفتم
خودت رو،وجود نازنینت رو،عشقی که تا همیشه توی قلبمه
تولدت مبارک پاره تنم😍
هر سال،هر روز،هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت میشم و دوست دارم

بمونه به یادگار با یک روز تاخیر
چون من و علی جانم دیروز سخت مریض بودیم و امروز بهتریم
خداروشکر
مامان الوین مامان الوین ۱۳ ماهگی
مامانا شما بعد بچه هاتون از نظر روحی اخلاقی چقدر تغییر کردین؟من اصلا خودم نیستم واقعا نیستم عجیبه انگار دیوونه شدم حتی دیروز با مادرم بحثم شد بچم مریض شده چنان سرفه هایی تو خواب می‌کرد که داشتم میمردم ممانم زنگ‌زد گفتم نمیدونم چرا نمیمیرم چرا تموم نمیشه این زندگی داره خفه میشه پسرم آخه چرا اینقد مریض میشه این بچه تا وقتی بیداره من کنارش جم‌نمی‌خورم مامانم خیلی همیشه پشتم بوده فقط همینا برام موندن اما وقتی آه و ناله کنم گله کنم میگه روحیه شو نداشتی بچه میخواستی چیکار دیروزم میگفت فقط،چون مریضه اینجوری میکنی با خودت دست خودم نیست تو خواب خیلی بد سرفه میکنه حتی بیدارش میکنه همین الانم خوابیده میترسم بالا سرش نشستم من عجیب از خودم دور شدم عصبی شدم تمام زندگیم استرسه از بس مریض میشه استرس دارم برم بیرون کلی بچه اون بیرون با تیشرت و شلوارک میان من ی بار لباس کم تنش میکنم سرما میخوره چرا احساس میکنم همه چی بهم ریخته هیچکس درکم نمیکنه خسته شدم
مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 ۱۳ ماهگی
داشتم تو اینستا میچرخیدم یه پست بود یه‌ مامان با سه قلوهای پسر تقریبا ۵ ساله اش عکس گذاشته بود و همه تو کامنتا میگفتن مگه پسرن؟ ما فکر می‌کردیم دخترن!😵‍💫

چون موهای هر سه کاملاااا بلند بود😐
و بعد این کامنت رو دیدم🤐

واقعا احساس میکنم بعضی ها همینکه با بقیه مخالفت کنن این فکر رو میکنن که والد خوبی هستن!
مخصوصا تو این نسل زیاد شده اینجور مادرها و خروجیش شده انواع و اقسام بچه ها با مشکلات ناشناخته جنسیتی و عدم توانایی برای حل کردن مسائلشون‌🫤

این رو هم داخل پرانتز بگم، بچه تو سن های پایین جنس زن و مرد رو از موی بلند، لاک ناخن، لباس های صورتی و آبی، اسباب بازی ماشین یا عروسک میشناسه! وقتی به پسر بچه عروسک میدیم نمیتونه جنس خودش رو بشناسه، وقتی پسر بچه موهاش رو با کش میبنده و هرکسی میبینتش اول میپرسه دخترم اسمت چیه؟ و اون مجبور میشه بگه من پسرم، اینجا تو ناخودآگاهش این شکل میگیره که قطعا من با بقیه مردا تفاوت دارم که مردم من رو پسر نمیدونن و میگن دخترم!
و این میشه معضل اکثر نوجونای الان که با توجیه "ما روحمون تو جسم اشتباه جا گرفته!"

خلاصه که وقتی بچه میارین، فقط به فکر مخالفت با نظرات بقیه نباشین، شاااید یک جاهایی ما داریم اشتباه میکنیم☺️
و حتما چهار تا دوره برای تربیت چه جنسی چه غیر جنسی شرکت کنین!😘
مامان نیلا‌ 🍓🍬 مامان نیلا‌ 🍓🍬 ۱۴ ماهگی
این روزا معمولا کمتر حرف میزنم و بیشتر تو خودمم
خودمم دقیق نمیدونم چی باعث میشه که یهو انقد از همه چی خسته باشم
چند روزی میشه که هربار شروع میکنم به نوشتن نه تنها عصبی تر میشم بلکه خط دوم به سوم نرسیده ذهنم جمع نمیشه تا این همه کلمه و جمله ای که تو مغزم وول میخوره رو یادداشت کنم

این روزا از عشق مادری لبریزم  و از خودم بیزار
از ثانیه های بودن با دخترکم لذت میبرم و از دیدن خودم حتا تو آیینه رنج میبرم
ذهنم پر از حرفِ ، پر از شکایت و شکر گذاریِ
پر از خدایا شکرت و خسته شدمه

کارای روزانه‌ی خونه تقریبا تو هیچ شرایطی تمومی نداره
تو از همیشه کلافه تر و غرغرو تر شدی
کارای خونه از همیشه بیشتر شده
و توان من از همیشه کمتر

حالا این وسطا برای بار هزارم رژیم و ورزش رو استارت زدم
کاش بتونم از شر این اضافه وزن راحت شم

خستگیای روح و‌جسمم از شکلی به شکل دیگه در میان
و این بین من انقدر ضعیف و زود رنج و کم طاقت شدم که حتا وقتی یه تایمی از روز وقت برای استراحت دارم ، عذاب وجدان میگیرم که چرا استراحت کردم :))

از هیچ چیزی که مربوط به خودم میشه راضی نیستم و این بیشتر از هرچیزی عذابم میده
قلبم سنگین شده
باید حتما گریه کنم ، اما نمیدونم چرا وقت اونم دیگه ندارم .....

فقط وجود توعه منو سرپا نگهداشته مامانی
جان در تنم
خون تو رگام
نیلای من❤️🤍