۸ پاسخ

عزیییزم باور کن تودنیارو بردی😍منم همیشه آرزوم بود دوسه تادختر داشته باشم داری تو رویای من زندگی میکنیا قدرشو بدون😍
خدابهم گل پسر دادولی عااااشقشم🥹🥹

عزیییییزم خدا حفظشون کنه عروس شدنشون وعاقبت بخیرشدنشون رو ببینید انشاالله🤲

🥹🥹🥹 منم همیشه از نداشتن خاهر گله مند هستم ولی هر چیزی صلاحه خودشو داره

خدا بچه هاتو حفظ کنه 😍

من دوس داشتم دوتا دختر داشته باشم چون خودم خواهر ندارم گفتم دوتا دختر همدم همدیگه هستن و به درد هم میخورن .ولی خدا خواست دومی پسر بشه . شکرخدا مهرش به دلمون افتاد .دخترمم عاشقش همش قربون
صدقه اش میره و دوس دلره داداشش رو نشون همه بده به همه میگه من داداش دارم خیلی بامزه اس😍

منم دوتادخترام عاشق هم هستن

من همیشه ارزومه دوتا‌دختر داشته باشم

آخی عزیزم قلبم اکلیلی شد ❤️❤️❤️
منم دوتا دختر دارم 😍😍😍
با اینکه 5 سالشه ولی خیلی فهمیده است خیلی کمک حالمه خیلی منو می‌فهمه

خدارو هزااار مرتبه شکر و خدا حفظشون کنه

سوال های مرتبط

مامان آلما🍎 مامان آلما🍎 ۱۲ ماهگی
یاد یه خاطره افتادم' بیایید بخونید😂👀😂👀🤕👀🥴😂👀😂
از اول ازدواجم' همه تو گوشم میخوندن ایشالا پسر بیاری بچه اولتو' سعی کن گرمیجات بخوری بچه اولت پسر بشه تنها کسی ک پسر پسر نمیکرد شوهرم و پدرم بود' دیگع از پدرشوهرم بگیر تااا مادر خودم میگفتن سعی کن بچه اولت پسر بشه👀... انقدر گفته بودن میترسیدم بچه اولم دختر بشه .از ترس اینکه بچه اولم دختر بشه ۵ سال جلوگیری کردم. رفتم دکتر رژیم تعیین جنسیت گرفتم و شوهرمو مجبور کردم رعایت کنه رژیم رو هزینه زیادی کردم خدایی و یکسال توی اقدام بودم و اخرسر بچم دختر شد' باز همه وقتی فهمیدن حاملم گفتن ایشالا ک پسره! هیچکس نگفت ایشالا سالم باشه ایشالا سالم بدنیا بیاد همه گفتن ایشالا پسر باشه...وقتی ۱۸ هفته شد و جنسیت بچمو به مادرم گفتم ناراحت شد اولش و قطع کرد و به بابام ناراحتیشو نشون داده ک کاش دختر نمیشد بعدشم خانواده شوهرم فهمیدن همش میگفتن کاش بعدیو پسر بیاری بغلت بگیری اینجا بیاری'🥲🥲گذشت تا زایمان کردم' وقتی دخترم ۴ کیلو بدنیا اومد مثل برف ماشالا سفید بود انگار بچه ۳ ماهس...همه محو زیباییش شدن مادرم نفر اول پشیمون شد' پدرشوهرم پشیمون شد و همش میگفت خدایا چندتا دیگ مثل همین( دخترم منظورش بود) چندتا دیگ بده باز' چه شیرین ناز این بچه...ادامش کامنت اول
مامان جوجه چغد مامان جوجه چغد ۱۴ ماهگی
دخترم امشب شد 11 ماهه باورم نمیشه 1 ماه دیگه میشه یکسال
یکسال پر از چالش چقدر عجیب بود میگم چ زود بچه ها بزرگ میشن نه
انگار همین چند ساعت پیش بود سرشو گذاشتن کنار چشمم😐😍
ب خودم افتخار میکنم واقعا بابت اینکه هیچ کس هیچ کس نبود حتی یذره برام نگه داره
بخدا در حالت نشسته دولا میشدم خوابم می‌میبرد
شده 6 بعد ظهر ناهار و صبحانه رو با هم خوردم
ولی بازم کم نذاشتم همیشه با روی خوش و خندان در رو روی همسرم باز کردم همیشه غذا آماده
شده بعضی وقتا خسته شدم داد زدم ولی خودمو سرزنش نمیکنم چون واقعا قوی بودم من
دو جا رو هیچ وقت یادم نمیره
اولین باری ک إلا سرماخوردگی گرفت
با همسرم بردمش دکتر
همون جا یه خانم با من بود دقیق بچه هاش هنسن دختر من یکم بزرگتر بودن
شوهرش مادرش یه خانوم دیگه همراش بود فقط دلداریش میدادن ناراحت نشه که بچه ش مریضه براش نگه می‌میداشتن قوربون صدقه خودشو بچه هاش میرفتن
اونجا واقعا به خودم و همسرم افتخار کردم که من توانایی اینو دارم از پس زندگی خودم بر بیام
پوتین مورد هم همین 13 بدر
ک رفتیم بیرون با همسرم خودم با یه ساعت تو خونه هم خودم هم بچه هم گوشت و وسایل و میوه و همه چی آماده کردم بعد رفتیم یجا نشستیم اتفاقا بین دو خانواده نشستیم هردو بچشون 2یا 3 ماه از دخترم بزرگتر بودن هر دو تا 3 ی 4 نفر کمکی داشتن بچه رو براش میخوابه میخوابوندن تو آغوش میگرفتن ک مامانه لذت ببره در حالی که من جامونو خیلی قشنگ چیدم تا همسرم آتیش روشن کرد گوشتارو سیخ کشیدم بعد إلا رو گرفتم خوابوندم همشون به من نگاه میکردن پچ پچ میکردن اونجا بود فهمیدم من چقدر قویم 🥹