سلام مامانا خسته نباشین
امروز پنجمین روز هست که گوشیمو یه لحظه هم به پسرم ندادم .دو روز اول هیلی سهت بود خیلی کریه کرد پاشو کوبید زمین وسیله پرت کرد لگد به من زد من اصلا مخلش ندادم.دیگه امروز باز میگفت گوشی بده گفتم نه اصلا.حالبه اینه میگه برم دستشویی بغد گوشی میدی گفتم نه میخای دستشویی نرو گفت بریم.یا غذاشو میخاست بخوره میگفت بخورم بعد میدی گفتم من اصلا گوشی نمیدم گفتم غذاتو جمع کنم دیدم همه غذاشو خورد.گوشی گرفتم غیر از اینکه واسش خوب نیست دیدم از من اصلا حساب نمیبره .روزی دوساعت گوشی میدادن با گریه باید میگرفتم تازه بازم گوشی نمیداد و یه لگدی هم میزد .ولی از باباش خساب میبره یه ساعت گوشی میده بعد میگه بسه گوشی میده باباش تازه خوشحالم هست که همون یه ساعتو داده.تو این چند روز دلمم میسوخت ندادم اما دیدم جنبه نداره بدم دیگه نمیده .الان با اسباب بازیاش بازی میکنه.دیدن پسره از الان اینکارارو میکنه قلدری میکنه منم اینکارو کردم

۵ پاسخ

آفرین بهت پسر منم خیلی راحت دوره جنگ گذاشت کنار اما مجدد فیلتر جدید گرفتم رفت سراغش

اره بابا.گوشی مغزشون خراب میکنه
من تبلت اینچ بزرگ گرفتم.اصلا براش جذابیتی نداره،چون اجازه نداره دست بگیره باید رو پایه بمونه😂😂

تصویر

دختر من باز اینستا یا برنامه کودک میبینه باهم قصه ریختم می‌ره قصه گوش میکنه

من شانس آوردم دو ماه خونمون و عوض کردیم این خونه ام اصلااااا آنتن نداره زنگ بزنیم چه برسه به نت یکی دو روز اول غر زد دید نمیشه کاری کرد بیخیال شد اصلا سمت گوشی نمیره

توراخدا بگو من چکار کنم با دخترم ۲سال معتاد ابنستاشده شب روز فقط اینستا میره ی گوشه کاری هم ب ما نداره اما میترسم چکارکنم ترکش گنه پدرش عادتش داد بخصوص من ک باردارم میدادم دستش اذیتم نکنه 😔

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامانا
شما برا تربیت جنسی بچه هاتون چیا بهشون گفتین؟
من جاهای خصوصی رو گفتم و این که نباید کسی ببینه و دست بزنه و از این حرفا
دخترمم خیلی رعایت میکنه
دیگه نمیدونم چیا باید بهش بگم
دو روز پیش خونه پدر شوهرم بکدیم پسر خاهر شوهرم که وقیقا همسن دخترم هس هم بود با دخترام بازی میکردن تو حیاط خودمم از پششت پنجره حواسم بهشون بود یه لحظه حس کردم پسره داره میگه فلان جام رو بیرون آوردم (دقیقا اسم الت تناسلی مرد رو اسم واقعیش رو) بعد من گفتم شاید بد متوجه شدم ولی دو سه بار شنیدم و زود نگا کردم ببینم چه خبره دیدم چیزی ده نمیگه و بازی میکنن گفتم شاید بد متوجه شدم دیگه حواسم بهشون بود تا این که یک ساعتی بعدش دیدن واقعا داره هی میگه فلان جات رو بیار بیرون اینقددد عصبی شدم جوری که دخترام متوجه نشن رفتم بهش گفتم اگه از این حرفا بزنی نمیزارم بازی کنین
خیلی خیلی پسر بی ادب و پر رو و گستاخی هست با هیچ کس صلاح نمیره منم اصلا نمیزارم همو ببینن ولی اون روز اتفاقی شد
بعضی خونواده ها از جمله بابای همون بچه اینقد بی فرهنگن که فکر میکنن چون پسر هس دیگه مجازه هر چرتی بگه تشویقش هم میکنن
حالم ازشون بهم میخوره
مامان گل پسر مامان گل پسر ۴ سالگی
تجربه من برای دفع پسرم تو دستشویی ،ایتحا می‌نویسم تا بمونه که چقدر سخت بود برام و فکر و خیال میکردم که پسرم کی میخواد بشینه و پی پی کنه ...تا چهار سالگی سرپا انجام میداد چون از نشستن میترسید ..
درحالی که جیش کردن رو دوسالگی یاد گرفت
خلاصه بگم دیدیم که بزرگ شده و سرپا اونم تو خونه خیلی ناجوره .هفت میلیون دادیم تو بی پولی دستشویی فرنگی خریدیم تا سرپا تو سرویس دفع کنه ...ی هفته گذشت که سرپا تو سرویس انجام میداد ،ی روز چون گوجه سبز زیاد خورده بود اسهال بود منم سریع نشوندنش رو سنگ ایرانی براش بازی گذاشتم سریع دفع کرد ...این بود که ترسش ریخت و فهمید اصلا چیز ترسناکی نیست ..امااااا...بازم دیر به دیر تا مجبور نمیشد نمیومد دفع کنه شاید سه روز چهار روز ی بار ...(من همیشه وقت نشستنش رو سنگ ایرانی گوشی میدادم خودش بازی کنه،اونم حواسش می‌رفت پی گوشی زور نمی‌زد )
همسرم بردش سرویس انبار خودش بازی کرد و پسرم نگاه میکرد ،سریع دفع کرد بدون اذیت .خلاصه دیگه اون همه عذاب تو چهار سال تموم شد شکر خدا ..‌
بچه های که هر چهار روز ی زره دفع داشت الان هر روز دفه داره ن یبوست داره ن دارو میدم
خدارو شکر میکنم که این دغدغه بزرگ و کابوس شب هام تموم شد الهیی شکر
گفتم شاید کسی مشکل منو داشته باشه و بتونه از پسش بربیاد
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
چقدر دنیای بچه ها پیچیده اس، من با جاریم تو یه ساختمون زندگی میکنم قبلا کم و بیش رفت و آمد داشتیم در حد سر زدن دو سه ساعت خونه هم میرفتیم الان دوسه ساله جاریم دیگه نمیاد بگم پارسال اومده باورتون نمیشه ، در صورتی که من بیشتر میرم خونه اونا چندوقتی دیدم نمیاد منم گفتم خب وقتی اون نمیاد من چرا میرم؟ منم رفت و اومدم کم شد ، بعد پسراش یکیش ۱۰ ساله یکیش ۷ ساله پسر من خیلی باهاشون جوره ،امروز برده بودمش دوچرخه بازی کنه پسر کوچیکه جاریم هی به پسر من می‌گفت دنبالم نیا، پسر منم مگه ول میکرد هی میدونید دنبالش ،بهش گفتم مامان ندو دنبالش دوس نداره دنبالش بری! پسر من خیلی دوس داره اونو ولی اون چسبیده بود به پسرای همسایه ها و به پسر من اینجور میگفت منم با خوبی بش گفتم دوسِت داره که دنبالت میاد تو خونه هم بهونتو می‌گرفت بعد تو اینجوری میکنی ! منم دیگه به پسرم گفتم بازی خودتو بکن کاری به بقیه نداشته باش ولی باز میرفت ، دیگه وقتی خواستیم بریم خونه پسرمم بهونه نگرفت که بره خونشون باهاش بازی ! 🥲 طفلی پسرم دید چجوری باهاش رفتار کرد نرفت پیشش دیگه💔 دلم کباب شد واسه بچم ، شما اینجور وقتا چی میگید به بچتون که خودشو نبازه و دلش نشکنه؟