۱۱ پاسخ

خواهرجان داخل ماشین رو نگاه میکنن چ برسه از کنارشون رد بشی

ببخشین میگم شاید به پوشش تون یا آرایشتان نگاه میکردن

ایجانم حس خوبی نیست مخصوصا اگه اینجوری دریافت کنی ک حس فضولی یا ترحم دارن تو نگاهشون ،دختر بزرگ من سی پی هست یعنی همیشه موقع بیرون رفتن،صف انتظار دکتر یا هر جای دیگه متاسفانه از نگاه آزار دهنده مردم بدم میومد ولی از یه جایی ب بعد کاملا برام بی اهمیت بود اصلا انگار نه انگار آدمی اونجا وجود داشت

برامنم پیش اومده ولی من زیاد خوشگل و خوشتیپ نیستم هی باخودم میگم نکنه دکمم بازه نکنه میگن چرا زشته این دختر چراارایش نکرده🤨

پسر من چشم رنگی (خاکستری) یه ذره رنگ چشمش خاص
هر جا میرم در آسایش نیستم. همه خیره میشن حتی تو ماشین... همش میپرسن به کی رفته رنگی شده
حالا به یکی رفته دیگه... ژنتیک... رو هوا ک رنگی نمیشه

واااای برا منم پیش آمده ..رفتم بیمارستان ...توی قسمت ترخیص نشستم دختر کوچیکم بغلم...بزرگه هم نشسته بود.بلند شدم از داخل کیفم که روی دوشم بود چیزی بدم دختر بزرگم.دوتا خانم نشسته بودن انقدددد نگاه میکردن که یه آن به خودم شک کردم خیلی حس بدی گرفتم...زل زده بودنا یعنی از رو نمی‌رفتن...منم اخمام کشیدم تو هم زل زدم بهش بدون پلک زدن...که مجبور شد نگای یه طرف دیگه بکنه.

شایدشبیه یه اشناشون بودین مونده بودن خودشی یا نه . و هزار دلیل دیگه فقط کافی بود دلیل نگاه کردنشون رو بپرسی

تو این جور مواقع رک بگو کاری دارین ؟ چیزی شده؟؟

درخواست داری بده

برای من تا حالا پیش نیومده چرا باید خیره شن؟ یا زیادی زیبا و باکلاسید یا هم احساستون این بوده

تو اینطور موقع ها شمام دقیقا تو چشمشون نکاه کن دیگه نگاه نمیکنن

سوال های مرتبط

مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۴ سالگی
خیلی خسته ام چیکار کنم از دست این بچه از ی طرف نگران و دلشوره چشمش از ی طرف بیش از حد تصور اذیتم میکنه خیلی لجبازه و شیطنت بسیار هرجا میرم ابروم میره خیلی گریه و زاری و باجیغ های بد با بچه های همسن خودش نمیسازه هروسیله ای ببینه میخواد مهمون میاد خونمون انقدر اذیت میکنه با سرو صدا طرف میگه غلط کردم اومدم از مبلا میکشه بالا اصلانم با اسباب بازیاش بازی نمیکنه قبلا باز با اونام سرگرم میشد مهمونی برم همینجوریه مهمونم بیاد همینه دیشب خونه مامانم اینا مهمون اومد اشتباهی اسمش صدا زد زن دایم داد میزد ک من فلانی نیستم رفته اتاق در بسته میگه من از زندایت خوشم نمیاد ب زور خودش ب خواب یا سر سفره سبزی میبره میندازه تو ترشی با دست غذای پامیشه راه میفته کل خونه رو دستمالی میکنه منم باید فقط حرص بخورم یعنی نگم عمق فاجعه هست عصبی شدم نمیدونم باید چیکار کنم الانم نشستم دارم گریه میکنم ک از این زندگی هیچ شانس نیاوردم
ظهر خونه مامانم اینا خواب بودیم اومد گفت مامان بده برم سر تراس با خاله بشینم اهنگ گوش بدم وقصه ببینم دیدم رفته لخت شده اب بازی میکنه از خواب بیدار شدم رفتم لباسش عوض کردم گفتم اب باز نکنی گفت باشه دیدم رفته گوشیمو از دو طبقه انداخت پایین گوشیم صفحش خورد شده پشتشم ی کم شکسته
مثلا اومدم شهرستان ی کم حال روحیم عوض شه برا عمل چشمش این بلاها سرم میاره مجبور شدم دوتا بزنم ب پشت پاش از عصبانیت
ببخشید طولانی شد ب نظرتون بچم مشکل داره ببرمش روانشناس بخدا افسرده شدم
مامان 👒رستا گلی🧸 مامان 👒رستا گلی🧸 ۳ سالگی
سلام مامانا لطفا راهنماییم کنید من دیگ واقعا کم اوردم امروز نشستم کلی گریه کردم
رستا تا پارسال ک بچه تر بود خیلی حرف گوش کن تر بود الان هرروز پارک ک میریم موقع برگشتن انقدر گریه میکنه حد نداره درحالی ک دوستاشم برمیگردن
امروز وقتی از کلاس برمیگشتیم دستمو ول کرد دوید سمت پارک منم پشت سرش همش داشتم صداش میکردم ی دفعه ی ماشین ب زور خودشو نگهداشت نخوره ب رستا😭انقد حالم بد شد گریه کردم حد نداره همش تصور میکنم اگ ماشین بهش میزد چی میشد
درحالی ک من هرروز بدون استثنا پارک میبرمش دوستای زیاذی داره تو خونه هم ی دیقه نمیشینه همش بااسباب بازیاش بازی میکنه نقاشی میکشه هفته ای دوبار هم کلاس میبرمش
اخرهفته ب باباش میریم بیرون
این بچه چی کم داره ک انقد منو اذیت میکنه
دیگ ی جوری شده موقع برگشتن همه دوستاش میگن رستا ببین ماهم داریم برمیگردیم حالا این جیغو داد ک من نمیام
با هزارتا روش و گول زدن میارمش
باباش میگ از امروز هرروز نبرش هفته ای دو بار سه بار ببر انقد هرروز میره اینجوری شده
واقعا دیگ کم اوردم مخصوصا این هفته ب شدت اذیتم کرده