اول دوتا داستان زندگی میگم (ادامش تو تاپیک بعدی چون طولانیه
اولیش کسیه که دچار ترکیبی از اختلال وسواس فکری-عملی با اضطراب جدایی، حس گناه، و سایکوتیک خفیف.

«مادرِ پاک»

اسمش “الهه” بود. زن ۲۹ ساله، محجبه، بسیار محترم، بسیار خسته.
اولین جمله‌ای که گفت این بود:
ـ «من یه قاتلم. نمی‌خوام بچه‌مو دوباره بکشم.»
شوکه شدم. فکر کردم داره اعتراف به جرم می‌کنه. اما بعد از چند دقیقه، فهمیدم ماجرا اینه:
الهه دو ساله که بچه‌دار شده. یه دختر کوچولو به اسم “ندا”.
از وقتی ندا به دنیا اومده، الهه دچار یه وسواس شدید شده:
وسواس پاکی، وسواس مرگ، و وسواس گناه.
از اون روز، شروع کرد به شستن همه‌چیز:
• روزی ۴ بار لباس‌های بچه رو با دست می‌شست، چون به ماشین لباسشویی اعتماد نداشت.
• با وایتکس شیشه شیر رو می‌شست، بعد دوباره با سرم نمکی.
• خودش تا آرنج دستش رو با صابون می‌شست، بعد با الکل، بعد با آب جوش.
• بچه تا یه عطسه می‌کرد، الهه تا شب گریه می‌کرد و خودش رو ملامت می‌کرد: «حتماً ویروس از من اومده.»
یه بار، سرماخوردگی ساده‌ی ندا باعث شد الهه دستای خودش رو بسوزونه، چون باور داشت آلودگی از دستای اونه که به دخترش منتقل شده.
از اون بدتر، افکار مزاحم شروع شد.
الهه گفت:
ـ «وقتی به ندا نگاه می‌کنم، گاهی مغزم می‌گه: ‘یه بالش بذار روش، تموم شه، راحت می‌شی.’
ولی من که نمی‌خوام بچه‌مو بکشم!
من دوسش دارم… پس چرا مغزم این حرفو می‌زنه؟!»
)

۳ پاسخ

یا اباالفضل منم یکی رو دیدم کمر بچه رو بند انداخت بود

😢😢😥😥😥

رمان؟

سوال های مرتبط

مامان اِل آی🩷 مامان اِل آی🩷 ۴ ماهگی
مامان آدرین مامان آدرین ۶ ماهگی
دیشب پسرم خیلی نق میزد ،ساعت خوابش بود و نمیخوابید ،من بودم و کلی ظرف نشسته و پسرم که گریه میکرد ،شوهرم از خستگی دراز کشیده بود و نگاه میکرد ... میدونم واقعا خسته بود ،آرایشگره و از صبح تا ۸ شب سر‌پا و دست تنهاست تو مغازه. ولی من از دستش شاکی بودم ،توقع داشتم‌بیاد بچه رو بگیره که من به کارمم برسم و هم اینکه خسته نشم از گریه هاش. شوهرم پاش درد میکرد و تنهایی داشتم حرص میخوردم ،خیلیییی عصبی شدم و یه مامان عصبانی بودم که هی غر میزدم که پسرم بخواب ،خسته شدم ،ای بابا و فلان... با پسرم بداخلاقی کردم تا اینکه گفتم بابا لامصب بیا بگیر بچه رو یه کم مغزم آروم‌بشه من از صبح دارم باهاش کلنجار میرم. اومد بچه رو گرفت یه کم اروم‌شدم‌،بعد میگم خب میدونم خسته ای ولی وقتی میبینی دارم عصبی میشم و خسته ام‌بیا بچه رو بگیر چند دیقه کافیه تا اروم‌بشم. حالا ایناش هیچی ، اصلا با همسرم مشکلی ندارم و درکش میکنم و اونم همیشه درک میکنه منو ،فقط نمیدونم چرا دیشب انقدر عصبانی شدم و از اینکه با پسرم بد اخلاقی کردم و هی غر زدم ناراحتم و عذاب وجدان دارم
مامان جانا🩷 مامان جانا🩷 ۶ ماهگی
شیرمادر و شیرخشک کمکی
ادامه پارت ۴

اول اومدم یکی از شیشه هاش رو به عنوان لثه گیر بهش دادم باهاش بازی کنه(با نظارت خودم چون ممکنه یه تیکه از سرش کنده بشه خطر داره) دیدم خیلی مشتاقه، بین چند تا فشاری که به لثه ش میداد یکی دو مک هم میزد، بعد اومدم با داروخوریش یه کم آب جوشیده سرد شده در حد ۵ سی سی دادم، اول انگار آب میرفت دهنش یه جوری میشد اما قورتش میداد چند روزی این کارو کردم، قطره آد و آب رو با شیشه داروخوری بهش میدادم، بعدش اومدم شیرخشک گیگوز خریدم و امتحانی ۳۰ تا براش درست کردم و با شیشه بیبی لند بهش دادم دیدم با کلی ذوق چنان تند تند مک میزد و میخورد که نزدیک بود تو گلوش گیر کنه!!!شاخ دراوردم واقعا!!!
دفعه بعد با شیشه he or she دادم دیدم اونم خورد و اونجا بود که فهمیدم اگر بخوان بخورن نه به شیشه و نه به شیر خشک ربط داره بلکه خود بچه باید بخواد و ما شاید بتونیم اون زمانی که بچه آمادگیش رو داره درست تشخیص بدیم.
الان ۴ روزه که روزی دوبار و هر بار ۳۰ سی سی بهش شیرخشک کمکی میدم و واقعا هنوز هم قصد ندارم کامل بهش شیر خشک بدم چون دوست دارم شیرخودم رو بخوره، اما یکی از دغدغه هام رفع شد.