سلام.خواهر مجرد من همیشه باعث بحث و دعوا بین من و پسرم و بین پسرم و باباش میشه.۱۰ روز یکبار یا حتی دو هفته یکبار میریم خونه پدرم.
،،شب که میخوایم بیایم بیرون از خونه بابام و خداحافظی میکنیم همچنان دارن باهم بازی میکنن اصلا پسرم گوش نمیده که بریم یعنی بریم دیگه،،،،نیم ساعت یا ۴۵ دقیقه شوهرم وایساده دم در تو کوچه تا ما بریم پایین،هرچی پسرمو صدا میکنم و باهاش حرف میزنم ،خودم میرم پایین تا بیاد پایین انگار نه انگار،،، هرچی به خواهرم میگم بازیو جمع کن بچه رو بفرست ،،،تو بهش بگو بازی بسه ،،،،هیچی نمیگه ،،،همش باعث بحث بین ما و بچم میشه،،،،وقتی این بچه توی اون جمع حرف شنویش از پدرومادر کم میشه خب بقیه باید همپای والدین بشن پسرم میچسبه به خالش و کاااملا آزاده اونجا،خواهر من هیچ کلمه ی "نه" دربرابر کارای بچم نمیگه و باعث میشن من بشدت حرص بخورم.گوشی خواهرم آیفون ۸۰میلیونیه ، میده دست پسرم هی پرتش میکنه رو پتو رو بالش،،،،،خواهرم هیچی بهش نمیگه  ،،، من همیشه میرم بچمو کنترل میکنم اما به موازات من همین خالش هی داره میگه نگو ولش کن گوشی چیزیش نمیشه......... یا تو خیابون گوشیو میده دست بچم و بچمو بغل میگیره بهش میگم بزرگ شده بذارش پایین لوسش نکن فردا از من انتظار بغل کردن داره ،،،گوشیت از دستش میوفته رو زمین بگیر ازش،،،من هی به پسرم میگم گوشی خاله رو بده ،،پسرم گوش نمیکنه خالش هم هی میگه چیزی نمیشه ،،،ولش کن .دیشب گفتم بلایی سر گوشیت اومد از من توقع جبران نداشته باش ،یه کلمه "نه" بگو به بچه و باعث دعوای منو بچم نشو... دیشب فشارم رفت بالا حالم بشدت بد شد اونقدر حرص خوردم که یه نشگون به پای بچم گرفتم

۱۰ پاسخ

ولی واقعا بچتون خاله خوبی داره.این چیزا نشون میده بچتون رو خیلی دوست داره.
میتونی زیادتر بری خونشون تا بیشتر بچه رو ببینن

منم تجربه مشابهی دارم ،اصلا خوب نیست ،تو خونه خودت قانون خاص داری میری خونه پدر،بقیه مخصوصا خواهرم همه چی رو برعکس میگه..درسته از دوست داشتن زیاده ولی بچه رو چند تربیتی میکنه ،بعضی موقع ها ترجیح میدم اونجا نریم با وجودی که پسرم عاشق اونجاس ،هرچی هم بگم به خواهرم کار خودش رو میکنه خوب اینجوری بچه رو مقابل پدر و مادرش قرار میدن

شوهر من اگه بمونه جلو در دیگه صبر نمی کنه یهو دیدی گاز داد رفت برا همین اگه دخترم نیاد به زور بغل کرده و وارد ماشین می کنم به حرف هیچ کس گوش نمی دهم در اون لحظه انگار کر هستم هرکس هرچی بگه خدافظ رفتیم ما بچه هم چند دقیقه جیغ زده اما به محض نشستن در ماشین وقتی دید کار از کار گذشته دیگه گریه تمام میشه و دفعات بعد چون گریه کارساز نبوده تکرار نمی شود من این کارو حدود دو سه سالگی می کردم الان فقط میگم دارین می ریم دخترم زود آماده شو دیگه نمیشه بمونیم

منم دقیقا همینجوورم.انقد حرص میخورم سر اذیت های بچم که همش خونه مامانمه و خسارت میزنه بهشون..چندوقت پیش گردنبند خواهرمو پاره کرده ۶میلیون هزینه ش شد که هنوز بهش ندادم.دباره چند روز پیش بطری یخ رو انداخته رو گوشی اون یکی خواهرم..داغونم از دستش

من چی بگم که همین مشکلو هم با مامان بابام دارم هم با مادر شوهر و پدر شوهرم فکر کن اصلا دلم نمی‌خواد برم خونه مامانم یا خونه مادر شوهرم بس که لوسش کردن و خونه اونا که می‌ره حرف شنوی از من وباباش نداره ، منم هر دفعه کلی حرص میخورم

بچه منم همینه میبرن بهش بستنی اینچیزا میذن میگم دکتر ممنوع کرده یا همش بغل بچه ۵ساله🥴

سلام عزیزم گل پسرتون پنج سالشه؟میتونی توخونه درباب قصه توضیح بدی تاقانع بشه

چه خاله خوبی خوش بحال بچت قدرشو بدون خ کم پیدامیشه

چه خاله خوبی من تو تایپنگت چیزی جز دوست داشان ندیدم

هنوز از دیشب حالم بده.فشارم رفته بود بالا،گوله گوله عرق رو صورتم بود از دست حرف گوش ندادنای این دوتا

سوال های مرتبط

مامان اهورا❤️ مامان اهورا❤️ ۵ سالگی
مامانا بیایید لطفا راهنمایی کنید و نظر بدید بخصوص مامانایی که پسر همسن پسر من دارن
میخوام بدونم درک پسربچه هاتون چقدره و چطوریه؟؟
من وقتی یه چیزایی میگم به پسرم میگه فهمیدم ولی یعد دوباره همون کارو تکرار میکنه انگار نمی فهمه و درک نمیکنه
من از همون بچگیش جاهای خصوصیشو یادش دادم و گفتم که نباید کسی ببینه و دست بزنه یا تو مال هیچکس ببینی یا دست بزنی و این راهنماییا امروز تو کلاس ژیمناستکیش مربیش گفت که یکی از بچه ها گفته اهورا به خصوصیم دست زده انگار دنیا روسرم خراب شد هیچی نگفتم بعد ازش پرسیدم هی گفت به بابام نگو بماند که شوهرم فهمید و چقد غر زد و جیغ داد کرد سر من که تو یاد ندادی و باهاش حرف نمیزنی و همیشه عصبی هستی و این حرفا بعد پسرم که دوباره پرسیدم گفت نکردم من
الان بنظرتون چکار کنم فردا بپرسم از مربیش که کدوم بچه س و معذرت خواهی کنم و ببینیم چی شده اصلا یا نه ول کنم
شما چه رفتاری دارید این موقعا ؟؟نمیدونم به حرف پسرم باور کنم یا اون بچه
مامان حسنا مامان حسنا ۵ سالگی
مامان حسنا مامان حسنا ۵ سالگی
میخوام یه درد دل بکنم هرکس دوستداره بخونه وبگه اشتباه از کی بوده.
ما دیروز شله دزرد داشتیم که من امشب سهم خواهرم با مادرشوهرشو وخواهرشوهراش که توی یه یاختمون هستن بردم..اوناهم هرشب خونشون روضه دارن ماهم موندیم تا اخر روضه .بعد موقعه خداحافظی مادرشوهر خواهرم خیلی اصرار کرد که شام بمونیم شام هم قورمه سبزی زیاد درست کرده بودکه من قبول کردم شام موندیم سر شام پسر من که ۱ساله نیمشه با پسر خواهرم که ۴سالشه سر اسباب بازی دعواشون شد پسر خواهرم اون اسباب بازی رو نمیداد پسرمن بازی کنه و هرچی میگفتیم بده اون بچه س نمیداد من وشوهرم چند بار بخاطر اینکه این دوتارو جدا کنیم از سر سفره بلند شدیم پسر وهمون موقعه سر سفره برادرشوهر خواهرم قاطی کرد اون اسباب بازی رو از دسته براد زتدش گرفت پرت کرد بیرون ..خواهرم که اینکار برادرشوهرشو دید مسرشو بغل کرد رفت خونش اینم بگم که پسر خوارمن خیلی خیلی خیلی شیطونه و اصلا حرف سرش نمیره و کلان خرابکاره.خلاصه ما نعهمیدیم غذا چی خوردیم.برادرشوهر خوارم شروع کرد بد گفتن از بچه برادرخودش که شیطونه و ما ایایش از دستشون نداریم و از این حرفا..شوهرم گفت ماهم بخاط اینکه بچه ها با هم نمیسازن ۴ماه اینجا نیومدیم منم گفتم من هروقت میام بجه هامو زود میخوابونم اگر سرو صدا هست برادر زاده خودتونه.خلاصه ما شام خورده نخورده رفتیم بالا خونه خواهرم دیدم خواهرم گریه کرده و داره خط نشون میکشه که سوهرم بیاد یه دعوا راه میاندازم .ماهم یه چایی خوردیم اومدیگ خونه خودمون.الان همس میگم ما نباید شام میموندیم اشتباه از من بوده .خیلی بهم برخورده اعصابم خیلی خورده کلان از رفتنم پشیمون شدم.حالا نظر شما چیه کی مقصره